۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

خلاصه و کپچرهای قسمت نوزدهم سریال 49 روز - 49Days

بعد از اینکه اشکها توی گردنبند جی-هیون جمع میشه، جی-هیون به زمانبند (یی-سوو) میگه: «نمیخوام بدونم این اشکها مال کیه، چون میترسم که فقط این سه تا رو دوست داشته باشم» از اینطرف هم توی بیمارستان چشماشو باز میکنه و خانوادش یهو میبینن و از خوشحالی بال درمیارن. یی-کیونگ هم از خونه ی هان-کانگ میره و چون فکر میکنه جی-هیون مرده وقتی میره خونه ش یاد وقتایی که با جی-هیون بوده میوفته. هان-کانگ هم از هه-وون میشنوه که یی-کیونگ رفته و فکر میکنه جی-هیون مرده و دنیا رو ترک کرده، توی همین فکره که مامان جی-هیون بهش زنگ میزنه  میگه که جی-هیون بیدار شده. هان-کانگ سریع خودشو میرسونه به بیمارستان ولی وقتی جی-هیون میبینش بهش میگه: «چرا اومدی اینجا؟» هان-کانگ هم فکر میکنه باید جی-هیون باهاش گرم و خودمونی باشه شُکه میشه. جی-هیون میگه: «چرا این-جونگ و مین-هو نیومدن؟» مامانش هم بهونه میاره که مین-هو بخاطر کار رفته خارج و اینکه هنوز به این-جونگ زنگ نزدن. مین-هو هم توی شرکت بابای جی-هیون میشنوه که جی-هیون بیدار شده و از ترس قلبش میاد توی دهنش، میره خونه ی یی-کیونگ و یی-کیونگ بهش میگه: «اون کسی که باهاش کار داری از اینجا رفته، دیگه مزاحم من نشو»  جی-هیون هم هی گیر میده که چرا هان-کانگ اینقدر عوض شده و بهش میگه: «نمیخواد کاری کنی که بهت نمیاد پس برو» بشکنه دستی که نمک نداره توی این 47 روز اون همه بهش کمک کرد ولی اون همه چیزو یادش رفته. هان-کانگ هم که میبینه جی-هیون هیچی یادش نمونده یاد این زمانی که با جی-هیون بوده میکنه و میگه: «همین که جی-هیون زنده س کافیه؟»

49D-0616.jpg 49D-0617.jpg 49D-0618.jpg 49D-0619.jpg 49D-0620.jpg 49D-0621.jpg 

هان-کانگ میره به یی-کیونگ هم میگه که جی-هیون بیدار شده ولی چیزی یادش نمیاد، یی-کیونگ هم اون دستبندی که مامان هان-کانگ به جی-هیون داده بود رو به هان-کانگ میده و میگه: «جی-هیون گفت اینو بهت بدم، یادگار مادرته» هان-کانگ هم تعجب میکنه که این چطوری مال مامانش بوده! جی-هیون هم هی منتظر این-جونگه و هنوزم متعجبه که چرا هان-کانگ اینقدر نگرانشه که هان-کانگ ازش میپرسه: «توی این 47 روز چیکار میکردی؟ خواب بودی؟ رویا هم دیدی؟ حتی یه بار هم منو توی رویات ندیدی؟» جی-هیون هم که اشک توی چشماش جمع شده میگه: «چرا باید تو رو توی رویام ببینم؟» سوو-وو و مامان جی-هیون، این-جونگ رو راضی میکنن تا بیاد دیدن جی-هیون، جی-هیون با این-جونگ تنهایی صحبت میکنه و بهش میگه: «من یه رویا دیدم، توی روز نامزدیم پاشنه ی کفشم شکست، اونموقع تو کفشت رو برای من درآوردی و خودت پابرهنه راه رفتی. میگن که کفش غرور یه زنه، اما اونموقع تو بخاطر من غرورت رو دور ریختی، چون من دوستت بودم» جی-هیون اینا رو که میگه گریه میکنه.

49D-0622.jpg 49D-0623.jpg 49D-0624.jpg 49D-0625.jpg 49D-0626.jpg 

بلاخره زمان دوره ی زمانبندی یی-سوو تموم میشه و میتونه بره به دیدن یی-کیونگ (ولی به خاطر خطاهایی که برای جی-هیون کرده بود باید بعد از دیدن یی-کیونگ یه هفته دیگه زمانبند بمونه) زمانبند (یی-سوو) برای یی-کیونگ کارت دعوت میفرسته، یی-کیونگ هم تمام شب رو خوابش نمیبره و هی منتظر صبح بشه تا بتونه بره دیدن یی-سوو، صبح به خودش میرسه و میره جایی که یی-سوو توی دعوتنامه گفته بود و بلاخره همدیگه رو میبینن و هر دو گریه میکنن. یی-سوو، یی-کیونگ رو میبره به محل مرگش و میگه که میخواسته چیکار کنه که یهو مُرده، همونجا کنار جاده حلقه ای که خریده بود رو برمیداره و دست یی-کیونگ میکنه و کل روز رو با هم میگردن و خوش میگذرونن. یی-سوو، یی-کیونگ رو میفرسته پی نخود سیاه و خودش خونه ی یی-کیونگ رو کاغذ دیواری میکنه و وسایل نو میخره و از اون جو افسرده درمیارش. یی-کیونگ که خونه رو میبینه میگه: «چرا اینجا رو اینطوری کردی؟ من که میخوام با تو از اینجا برم» یی-سوو هم میگه: «برای یه روز هم میخواستم اینجا تمیز باشه» یی-سوو کل شب رو با حسرت به یی-کیونگ نگاه میکنه.

49D-0627.jpg 49D-0628.jpg 49D-0629.jpg 49D-0630.jpg 49D-0631.jpg 49D-0632.jpg 49D-0633.jpg 49D-0634.jpg 49D-0635.jpg 49D-0636.jpg 

صبح  یی-کیونگ و یی-سوو با هم میرن کنار دریا قدم میرنن یی-سوو میگه: «من 5 سال منتظر موندم تا تو رو ببینم و این حلقه رو بهت بدم و بهت بگم که دوستت دارم، که حتی یه لحظه هم به شخص دیگه ای فکر نکردم، بیا با هم ازدواج کنیم..... اما الان چیزی که میخوام بگم عوض شده، تا الان دوستت داشتم، از الان دوستت ندارم چون نمیخوام برات درد و ناراحتی بذارم. فقط میخوام منو فراموش کنی و شاد باشی» ولی یی-کیونگ میخواد با یی-سوو بره که یی-سوو میگه: «ما نمیتونیم با هم بریم، حتی اگه مُردن و با من رفتن رو انتخاب کنی، بازم ما از هم جداییم، مرگ همچین چیزیه... اگه تو اینجا شاد نباشی، قلب منم آشفته میشه» یی-سوو حلقه ش رو درمیاره و میندازه توی دریا و از یی-کیونگ هم میخواد اینکارو بکنه و بهش میگه: «تو برای من شخص با ارزشی بودی، پس برای شخص دیگه ای هم میتونی با ارزش باشی، بهم قول بده که شاد زندگی میکنی» خلاصه یی-کیونگ رو راضی میکنه تا برای یی-سوو شاد باشه  حلقه رو از دست یی-کیونگ درمیاره و ازش میخواد که کسی رو پیدا کنه که دوستش داشته بشه و یی-کیونگ رو ترک میکنه و با گریه از دنیا میره، یی-کیونگ هم همینطور گریه میکنه. مین-هو رو هم پلیس میگیره و بازداشتش میکنه ولی مین-هو از این-جونگ محافظت میکنه و نمیگه که باهاش همکاری کرده بوده. یی-کیونگ هم میره بیمارستان ولی نمیره توی اتاق جی-هیون و جی-هیون هم توی راهرو میبینش و صداش میکنه!!!! چی شد؟؟؟؟ جی-هیون، یی-کیونگ رو شناخت؟؟؟؟ یی-کیونگ بهش میگه: «منو یادت میاد ولی هان-کانگو یادت نمیاد؟» جی-هیون چیزی نمیگه و یی-کیونگ میپرسه: «یادت میاد ولی چرا وانمود میکنی که یادت نمیاد؟» که جی-هیون میگه: «چون..... من بازم دارم میمیرم»

49D-0637.jpg 49D-0638.jpg 49D-0639.jpg 49D-0640.jpg 49D-0641.jpg 49D-0642.jpg 49D-0643.jpg 49D-0644.jpg 49D-0645.jpg 

پایان قسمت نوزدهم

یعنی چی؟ برای چی باید بمیره؟

هیچ نظری موجود نیست: