۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

صحنه های دوست داشتنی پسران برتر از گل (3)

  • بعد از شش ماه جاندی میرفت دنبال جونپیو ولی جونپیو میدیدش و محلش نمیذاشت. بعدش جاندی با خودش هی میگفت حتما منو ندیده، نه اون به من نگاه کرد.
  • جیهو و یه جونگ و ووبین میومدن پیش جاندی و میرفتن گردش و جونپیو عکسهاش رو با مبایلش میدید.
  • وقتی داشتن قایم موشک بازی میکردن جاندی جونپیو رو توی تلویزیون میدید و گریه میکرد ، جیهو میخواست ماسکش رو از روی صورتش برداره ولی نمیذاشت.
  • اونجا که جاندی و جونپیو با هم صحبت میکردن و جونپیو بهش میگفت من چشمم به حقیقت باز شده و تو نمیخواد نگران من باشی و میرفت. 
  • جونپیو با نامزدش (که هنوز نمیدونست نامزدشه) و سر کفشه با هم دعوا میکردن.
  • جونپیو نشسته بود با ناراحتی ویدئویی که جاندی قبل از اومدن به ماکو براش حرف زده بود رو نگاه میکرد و جاندی میگفت دلم برای دعوا هامون تنگ شده.
  • جاندی رفته بود دستشویی جیهو یهو میومد در رو باز میکرد یه سه ساعتی نگاه میکرد و بعد مثل خنگا میگفت در رو قفل نکردی.
  • وقتی جیهو و جاندی داشتن برمیگشتن کره که جونپیو میومد و جاندی بهش میگفت چرا اومدی و جیهو هم میگفت چون تو جاندی رو دوست داشتی من خودمو کشیده بودم کنار.  بعدش جونپیو گریه میکرد.
  • تولد جونپیو مامانش جاندی رو هم دعوت کرده بود و ازش میخواست براشون پیانو بزنه. جاندی هم یه شعرغمگین میخوند.
  • یه جونگ و گاایول نقشه میرختن که جاندی و جونپیو رو دوباره به هم برسونن و جاندی برای اینکه اون دوتا با هم قرار گذاشته بودن میومد پیش جونپیو ازش کمک میخواست و ووبین براش توضیح میداد که یه جونگ قاتل 5 ثانیه ایه و جونپیو غیرتی میشد.
  • اونجاهایی که جاندی و جونپیو با هم یه جونگ و گاایول رو تعقیب میکردن. 
  • جاندی یهو روش رو برمیگردوند و میرفت توی بغل جونپیو و جونپیو هم سریع بغلش میکرد.
  • یه جونگ کتش رو میداد به گاایول و جاندی میگفت چرا یه جونگ اینطوری میکنه و جونپیو میگفت نه پس بذاره گاایول یخ بزنه بعدش به جاندی نگاه میکرد و میگفت خودتم که داری یخ میزنی و مثل دفعه ی قبل بغلش میکرد تا گرم بشه.
  • یه جونگ برای گاایول آتش بازی راه مینداخت و جاندی و جونپیو یاد خودشون می افتادن و جونپیو میگفت این یه جون خیلی باحاله.
  • یه جونگ به گاایول میگفت تا تهش بریم؟، جاندی میگفت یعنی الان یه جونگ چی میگه و جونپیو میگفت داره میگه تا تهش بریم و به ساختمون هتل نگاه میکرد.
  • وقتی میرفتن هتل و هی جاندی فال گوش وایمیستاد و نگران گاایول بود بی خبر از اینکه همه ی اینا نقشه س. بعد مامان جونپیو میومد و میدیدشون و میگفت اومدی خودتو به پسرم بفروشی (ای آشغال پست) بعدش میخواست جاندی رو بزنه که جونپیو دستش رو میگرفت.
بازم ادامه داره...

۱ نظر:

zahra گفت...

خوبه
میشه این فیلمو برام بفرستین؟
من بعضی قسمتاش رو دیدم لطفا.
اینم ایمیلمsaedzadeh67@yahoo.com
منتظرم.