این-جونگ که مین-هو رو با یی-کیونگ (جی-هیون) دیده، خشش کش زده و مین-هو به یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «طوری رفتار میکنی که انگار منو خیلی خوب میشناسی» یی-کیونگ (جی-هیون) میخواد دستش رو از توی دست مین-هو در بیاره که مین-هو محکم میگیرش و نمیذاره و میگه: «تو موفق شدی که منو مجذوب خودت کنی، من آدمی نیستم که به راحتی باهات رابطه برقرار کنم، دیگه به من اینطوری نگاه نکن» هان-کانگ هم از راه میرسه و اینا رو میبینه، این-جونگ هم میاد جلو و یی-کیونگ (جی-هیون) عذرخواهی میکنه و میره. این-جونگ از مین-هو درمورد اتفاقی که افتاده بود میپرسه و مین-هو بازم با خودش میره توی فکر که چرا یی-کیونگ (جی-هیون) اینقدر براش مهم شده و به این-جونگ میگه: «موضوع مهمی نیست». هان-کانگ هم یی-کیونگ (جی-هیون) رو دعوا میکنه که چرا با مین-هو یه بار خوش اخلاقه، یه بار هم اینقدر بد اخلاقی میکنه. یی-کیونگ (جی-هیون) به زمانبند زنگ میزنه و میگه: «از این موبایل که بهم دادی میتونم برای ارتباط با مردم این دنیا هم استفاده کنم» زمانبند هم میگه: «آره» یی-کیونگ (جی-هیون) توی راه برگشت به خونه داره با دوستش حرف میزنه و میگه: «من دوست جی-هیونم، درمورد تصادفش که شنیدی بخاطر همین میخوام فردا ببینمت» از شانسش صاحب خونه میبینش و یی-کیونگ (جی-هیون) سریع فرار میکنه میره خونه و میخوابه و از جسم یی-کیونگ درمیاد. یی-کیونگ با صدای صاحب خونه که داره درمیزنه بیدار میشه و درو باز میکنه صاحب خونه میگه: «چرا وقتی صدات میکردم فرار کردی؟ دیروز گفتی امروز بیام کرایه رو بگیرم» یی-کیونگ هم تعجب میکنه. (الهی بمیرم)
یه پسر بچه داره توی رستوران هان-کانگ بازی میکنه که میزنه یه چیزی رو میشکونه و میزنه زیر گریه و مامانش نمیتونه آرومش کنه، یی-کیونگ (جی-هیون) با دستمال کاغذی براش شعبده بازی میکنه و بچه آروم میشه، هان-کانگ که داره نگاهش میکنه یاد زمانی میافته که [توی دبیرستان دقیقا مثل همین شعبده بازی رو جی-هیون انجام میداد] هان-کانگ از یی-کیونگ (جی-هیون) میپرسه: «از کجا این شعبده بازی یاد گرفتی؟» و یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «از دوستم». هان-کانگ به هه-وون میگه: «وقتی سونگ یی-کیونگ رو میبینی یاد یه زن دیگه نمیافتی؟ نمیدونم چرا هر بار میبینمش یاد جی-هیون میافتم» و باهم شباهتهای یی-کیونگ (جی-هیون) رو با جی-هیون میگن. یی-کیونگ (جی-هیون) میره پیش دوستی که بهش زنگ زده بود و بهش میگه برای جی-هیون حرف بزن و فیلمبرداری میکنه، ولی دوستش بخاطر اینکه جی-هیون هنوز نمرده گریه نمیکنه یی-کیونگ (جی-هیون) ناامید میشه. هان-کانگ میره بیمارستان و گل مورد علاقه ی جی-هیون رو میبره و میگه: «درسته تو اینجایی ولی نمیدونم چرا همش تو رو میبینم، حتما دیوونه شدم». (ای جان)
یی-کیونگ (جی-هیون) داره با ناراحتی و ناامیدی توی خیابون راه میره و هان-کانگ که داره با ماشین از اونجا رد میشه سرعتش رو کم میکنه و تا یی-کیونگ (جی-هیون) میبینش، هان-کانگ سرعتش رو زیاد میکنه و میره (نامرد) یی-کیونگ (جی-هیون) هم هی صداش میکنه ولی هان-کانگ محل نمیذاره. یی-کیونگ (جی-هیون) که از مغازه ی سو-وو نون خریده به هان-کانگ میده ولی هان-کانگ سرش داد میزنه و میگه: «نمیخوام، لطفا برو» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «اگه اشتباهی کردم بهم بگو» هان-کانگ میگه: «خانم سونگ یی-کیونگ من دوستتم؟ تو یکی از کارکنانی و من رئیسم، چرا وقتی ازت خواستم بری نمیری؟» یی-کیونگ (جی-هیون) که اشک توی چشماش جمع شده، میگه: «چشم» و میره. این-جونگ میاد رستوران هان-کانگ و درمورد اینکه چرا اینقدر مراقب یی-کیونگ (جی-هیون) هستن فضولی میکنه و یکی از کارکنان هم میگه: «هان-کانگ از یی-کیونگ خوشش میاد».
جی-هیون میره پیش زمانبند و بدهیش رو بهش میده و میگه: «امروز میخواستم اشک جمع کنم خیلی برام سخت بود» زمانبند میگه: «موقعیت تو خیلی بهتر از زمانبند بودنه، چون شانس دوباره زندگی کردنو داری» جی-هیون میپرسه: «چطوری زمانبند شدی؟» زمانبند میگه: «خودم داوطلب شدم، نمیدونم چطوری اینطوری شده، اما فکر میکنم یه کار مهمی رو رها کردم و مُردم. بخاطر همین داوطلب شدم، اگه دوره ی 5 سال زمانبندی رو بدون حادثه تموم کنم، میتونم اون کار رو انجام بدم» یی-کیونگ بخاطر اینکه وقتی جی-هیون توی جسمش بود پرخوری کرده بوده حالش بد شده و زمانبند به جی-هیون میگه: «باید بری توی جسمش و ببریش بیمارستان» جی-هیون هم همین کارو میکنه. مین-هو اتفاقی یی-کیونگ (جی-هیون) رو توی خیابون میبینه و میفهمه مریضه و بزور میبرش توی ماشینش، یی-کیونگ (جی-هیون) عکسشون رو میبینه و میگه: «نامزدت خیلی احمق بنظر میاد، بی خبر مردمو دوست داره و بهشون اعتماد داره» مین-هو هم میگه: «نامزد من زن مهربونیه». هان-کانگ هم منتظر یی-کیونگ (جی-هیون) که دیر کرده هستش یهو میبینه که با مین-هو میاد. هان-کانگ عصبانیه و با مین-هو دعوا میکنه و میگه: «یی-کیونگو کجا دیدی؟ تو نامزد جی-هیونی» مین-هو هم میگه: «تو کی هستی؟ مگه داداش جی-هیونی؟ نکنه بخاطر سونگ یی-کیونگه که اینطوری میکنی؟» هان-کانگ میگه: «چی داری میگی؟ نکنه تو جی-هیونو ول کردی؟» مین-هو هم میگه: «نه من به یی-کیونگ علاقه ندارم».
مین-هو میره و هان-کانگ، یی-کیونگ (جی-هیون) رو صدا میکنه و بهش میگه: «مگه بهت نگفته بودم که اون نامزد دوستمه؟ دیگه نمیخوام کنار مین-هو باشی، من باید از اون دوست حمایت بکنم.» یی-کیونگ (جی-هیون) متعجب میشه و با خودش میگه «دوست؟ یعنی بخاطر من اینطوری رفتار میکنه؟» یی-کیونگ (جی-هیون) به هان-کانگ میگه: «من واقعا علاقه ای به مین-هو ندارم» ولی هان-کانگ پول میده و میگه: «اخراجی، دیگه نیا اینجا» یی-کیونگ (جی-هیون) پول رو برنمیداره و با ناراحتی میره. مین-هو که بیرون رستورانه میشنوه که یی-کیونگ (جی-هیون) اخراج شده، یی-کیونگ (جی-هیون) توی خیابون با ناامیدی داره میره که مین-هو میبینش و بهش میگه: «بخاطر من اخراج شدی؛ نه؟ حالا میخوای کار جدید پیدا کنی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «نمیخواد نگران باشی» مین-هو میگه: «مگه به پول احتیاج نداری، بیا خونه ی من کار کن» یی-کیونگ (جی-هیون) هم میگه: «باشه»...................
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر