۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

خلاصه و کپچرهای قسمت شانزدهم سریال 49 روز - 49Days

بعد از اینکه زمانبند (یی-سوو) یاد یی-کیونگ میوفته و صورت یی-کیونگ (جی-هیون) رو با دستش میگیره، یی-کیونگ (جی-هیون) هی میگه: «من یی-کیونگ نیستم، جی-هیونم» و خودشو از توی دستای زمانبند (یی-سوو) میاره بیرون و حالا زمانبند یی-کیونگ رو یادش اومده، ولی نمیدونه که اون عکسها چی بوده و ناراحته که یی-کیونگ بخاطر اون اینطوری زندگی میکنه. برای یی-کیونگ (جی-هیون) تعریف میکنه که [یی-کیونگ و یی-سوو سر اینکه دیگه یی-سوو نمیخواد توی هتل کار کنه با هم دعوا میکنن، درصورتی که یی-کیونگ عکس یی-سوو با اون زنه رو دیده و فکر میکنه بخاطر همون یی-سوو اینطوری شده ولی عکسها رو به یی-سوو نشون نمیده، یی-سوو هم عصبانی میشه و میگه: «من از زنایی مثل تو خسته شدم، فکر عروسی کردن با تو خفه ام میکنه. چرا تو عوض نمیشی؟» یی-کیونگ هم ناراحت میشه و گریه میکنه و میره. بعد از اون ماجرا همدیگه رو نمیبینن و یی-سوو یک هفته سخت کار میکنه و میره حلقه میخره ولی وقتی داره با موتور میره که حلقه رو بده به یی-کیونگ، اینقدر ذوق زده س که حلقه رو در آورده و داره نگاهش میکنه و یه لحظه نزدیکه حلقه بیوفته که یی-سوو خم میشه و میگیرش ولی از این طرف یه کامیون از جلو بهش میزنه و یی-سوو میمیره (صحنه ی مرگ یی-سوو خیلی دردناکه)] یی-سوو فکر میکنه احتمالا وقتی من خواب بوده اون دختره این عکسها رو گرفته ولی متعجبه که چطوری همه چیزو یادش اومده.

49D-0541.jpg 49D-0542.jpg 49D-0543.jpg 49D-0544.jpg 49D-0545.jpg 49D-0546.jpg 49D-0547.jpg 

هه-وون و زنش با هم دعواشون شده و هه-وون گریه میکنه، هان-کانگ هم با دیدن این صحنه به یی-کیونگ (جی-هیون) فکر میکنه که شکل گردنبند توی گردنش یهویی عوض شده (آخه اشک هان-کانگ توش جمع شده) وقتی یی-کیونگ (جی-هیون) میاد میبرش و ازش میپرسه: «قبلا انگار چیزی توی گردنبندت نبود، از کی عوض شده؟» یی-کیونگ هم میگه: «روزی که استعفا دادم و میخواستم برم» هان-کانگ هم یادش میاد اون روز برای جی-هیون گریه کرده و میگه: «اون روز بخاطر اینکه تو استعفا دادی خیلی ناراحت بودم و رفتم اتاق جی-هیون و گریه کردم» یی-کیونگ هم متعجب میشه و اشک توی چشمهاش جمع میشه Begging و از هان-کانگ تشکر میکنه. سو-وو هم میاد و به هان-کانگ میگه که درمورد رابطه ی مین-هو و این-جونگ میدونه. هان-کانگ میشنوه که یی-کیونگ (جی-هیون) داره میره پیش مین-هو و مانعش میشه و میگه: «با اینکه نمیدونم چی میخوای، اما وقتی مین-هو رو میبینی چیکار میتونی بکنی؟ دیگه نمیتونم تحمل کنم، تمومش کن» یی-کیونگ (جی-هیون) هم میره که مین-هو رو بفرسته بره. مین-هو به یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «چرا استعفا ندادی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) هم میگه: «چون اینجا کسی هست که ازش خوشم میاد، پس دیگه با من تماس نگیر» یی-کیونگ (جی-هیون) میخواد بره که مین-هو هم عصبانی میشه و دست یی-کیونگ (جی-هیون) رو میگیره، هان-کانگ هم که از دور نگاه میکرد میاد جلو و مین-هو رو کنار میزنه و میگه: «دیگه حتی فکر دیدن این زن رو نکن و دیگه هم اینجا نیا» Cheerleader هان-کانگ داره یی-کیونگ (جی-هیون) رو میبره که مین-هو یهو میگه: «جی-هیون بود؟ اونی که میگفتی وقتی از آمریکا برگردی، دنبالش میگردی جی-هیون بود؟» هان-کانگ میگه: «یه زمانی بود که درمورد اینجور چیزا باهم حرف میزدیم» (یعنی دیگه به تو ربطی نداره)

49D-0548.jpg 49D-0549.jpg 49D-0550.jpg 49D-0551.jpg 49D-0552.jpg 49D-0553.jpg 49D-0554.jpg 

یی-کیونگ که از خواب بیدار میشه بازم جی-هیون میشینه کنارش و باهاش در مورد یی-سوو حرف میزنه و یی-کیونگ هم که صداش رو میشنوه با خودش میگه "اون از کجا درمورد یی-سوو میدونه؟" هان-کانگ میره کافی شاپی که یی-کیونگ کار میکنه و از شانس این-جونگِ فضول هم اونجاس و هان-کانگ رو میبینه. زمانبند (یی-سوو) میفهمه که بخاطر اینکه یی-کیونگ رو ببینه زمانبند شده ولی تا پایان دوره ی زمانبندیش نمیتونه به یی-کیونگ بگه که کیه. سوو-وو که از این-جونگ ناراحته بهش میگه که از خونه بره، ولی این-جونگ به سوو-وو میگه: «نمیدونی که هان-کانگ، جی-هیون رو دوست داره؟ اون برای پیدا کردن جی-هیون برگشته کره. حالا چی فکر میکنی؟ هنوزم جی-هیون رو دوست داری؟» (یعنی سو-وو هان-کانگ دوست داره و این جونگ میخواد حسودیش رو دربیاره)
یی-کیونگ (جی-هیون) هم خوشحاله که اگه اون اشک هان-کانگ باشه پس هنوز سو-وو براش گریه نکرده و احتمالا هنوز یه اشک دیگه هم میتونه بدست بیاره (بیچاره نمیدونه که این-جونگ توی گوش سو-وو چیا گفته) میره پیش سو-وو ولی سو-وو ازش ناراحته که بهش نگفته بوده دوست جی-هیونه و محلش نمیذاره. تولد جی-هیونه و هان-کانگ از سوپ جلبک دریایی که مامان جی-هیون درست کرده میبره و به یی-کیونگ (جی-هیون) میده و اونم کلی شاد میشه. مین-هو میره صابخونه ی یی-کیونگ رو با پول گول میزنه و خونه یی-کیونگ رو ازش میگیره. مین-هو بزور یی-کیونگ (جی-هیون) رو میبره رستوران و موقع خوردن بهش میگه: «تو سوجبی دوست نداشتی، ولی الان خیلی خوب میخوریش... جی-هیون» یی-کیونگ (جی-هیون) هم غذا توی گلوش گیر میکنه و مین-هو میگه: «اولاً برگشتنت رو تبریک میگم، ولی چه اتفاقی برات افتاده؟ باید زودی یه راه پیدا کنی که برگردی به جسم خودت» یی-کیونگ (جی-هیون) هم متعجب شده که این از کجا فهمیده و میگه: «چرا اینطوری میکنی؟ من سونگ یی-کیونگم» خلاصه مین-هو هی گیر میده تو جی-هیونی و یی-کیونگ (جی-هیون) هم هی انکار میکنه و با ترس میذاره میره پیش زمانبند (یی-سوو) و بهش میگه که مین-هو همه چیزو فهمیده، ولی زمانبند ناراحته چون دیگه یی-کیونگ (جی-هیون) رو به چشم یی-کیونگ میبینه و این اذابش میده، یی-کیونگ (جی-هیون) هم که ناراحته میخواد بدونه خودکشی کی باعث شده اون زودتر از زمان مرگش بمیره و میفهمه که بخاطر یی-کیونگ بوده و عصبانی میشه.

49D-0555.jpg 49D-0556.jpg 49D-0557.jpg 49D-0558.jpg 49D-0559.jpg 49D-0560.jpg 49D-0561.jpg 

یی-کیونگ داره غذا میخوره و جی-هیون هم که ازش ناراحت و عصبانیه هی غر میزنه و یهو داد میزنه: «تو باعث شدی من بمیرم» یی-کیونگ هم صداش رو میشنوه و با ترس اطرافش رو نگاه میکنه، جی-هیون میشینه کنارش و با دستش میزنه به دست یی-کیونگ و قاشق یی-کیونگ از دستش میوفته، هر دو متعجب میشن و یی-کیونگ یهو یه هاله ی تاری از جی-هیون رو میبینه و از ترس بلند میشه و میگه: «چرا اینطوری میکنی؟» که یهو صابخونه ش میاد و میگه که میخواد خونه رو به یکی دیگه بده و یی-کیونگ باید بره (صاحبخونه هم وقت گیر آورده) مین-هو هم میره کافی شاپی که یی-کیونگ کار میکنه و بهش میگه: « اگه بخوای به اینکه جسمت رو قرض بدی ادامه بدی من احساس ناراحتی میکنم، چون این تو رو توی یه موقعیت خطرناکی قرار میده» یی-کیونگ هم میگه: «من خودم تصمیم میگیرم که برم یا نرم». روانپزشکه هم به یی-کیونگ میگه: «یه جسم نمیتونه دوتا روح رو قبول کنه و بری بهتره» یی-کیونگ میره خونه و در رو باز میکنه و به جی-هیون میگه:«ازت خواهش میکنم برو بیرون» جی-هیون هم با ناراحتی میره بیرون. جی-هیون به زمانبند (یی-سوو) میگه: «حالا چی کار کنم» زمانبند (یی-سوو) میگه: «این پایان نمایشته، وقتی جلوی چشمام دیدم که یی-کیونگ میخواد فرار کنه اینم پایان نمایش منه. من نمیتونم کمکت کنم، من 5 سال منتظر موندم و نمیتونم اشتباهی بکنم» یی-کیونگ هم وسایلش رو جمع میکنه و میره و جی-هیون هم دنبالش میره، هان-کانگ هم که تازه از راه رسیده میبینه که یی-کیونگ داره میره و از صاحبخونه میشنوه که یی-کیونگ از اونجا رفته، هان-کانگ نگران جی-هیون میشه و توی خیابونا اسمش رو صدا میکنه ودنبالش میگرده، جی-هیون هم که احساس ضعف میکنه وسط خیابون روی زمین بیهوش میشه. یی-کیونگ هم سوار قطار میشه و میره..........

49D-0562.jpg 49D-0563.jpg 49D-0564.jpg 49D-0565.jpg 49D-0566.jpg 49D-0567.jpg 49D-0568.jpg 49D-0569.jpg 49D-0570.jpg 

پایان قسمت شانزدهم

حالا چی میشه؟ حالا که یی-کیونگ نمیخواد بذاره جی-هیون از جسمش استفاده کنه چه بلایی سر جی-هیون میاد؟

هیچ نظری موجود نیست: