بعد از اینکه جی-هیون میگه که داره میمیره، نشون میده که [بعد از بهوش اومدنش زمانبند (یی-سوو) با لباس دکترا اومده پیشش و جی-هیون هم میشناسش و متعجب میشه که چرا میتونه زمانبند رو ببینه و همه چیز 49 روز رو یادشه. زمانبند (یی-سوو) بهش میگه: «این آخرین هدیه ی بی رحمانه ی توئه، میتونی ردش کنی، برنامه م رو چک کردم اسم آخرین کسی که من باید بدرقه ش کنم تویی، روز مرگت 6 روز دیگه س ولی تو دوره ی 49 روزه رو گذروندی و سه تا اشک پیدا کردی بخاطر همین بهت یه فرصت داده شده که خاطرات 49 روز رو یادت بیاد» جی-هیون ناراحت میشه و گریه میکنه و میگه: «پس میگی که انتخاب کنم که 49 روز رو یادم باشه یا نه؟» زمانبند (یی-سوو) میگه: «اگه نخوای، روز ششم تو برای اولین بار منو میبینی»] حالا جی-هیون انتخاب کرده که 49 روز رو یادش باشه و از اینکه 49 روز رو داشته خوشحاله چون هم شرکت باباش رو نجات داده و هم تونسته عشق هان-کانگ رو دریافت کنه ولی بخاطر اینکه دوباره داره میمیره وانمود میکنه که 49 روز رو یادش نمیاد ولی نتونسته بوده وانمود کنه که یی-کیونگ رو نمیشناسه و از یی-کیونگ میخواد که به هان-کانگ چیزی نگه چون نمیخواد با ابراز عشقش به هان-کانگ براش درد بیشتری باقی بذاره. جی-هیون از بیمارستان مرخصی میگیره و میره خونه و مادر و پدرش خیلی خوشحالن که جی-هیون برگشته پیششون ولی جی-هیون که میخواد بمیره ناراحته.
جی-هیون میره خونه ی یی-کیونگ و باهم کیمپاپ درست میکنن و جی-هیون میاد پیش هان-کانگ و ازش میخواد که باهاش بره پیکنیک و ازش میخواد که برای یک روز دوست پسرش باشه و هان-کانگ هم از جی-هیون میخواد که برای یک روز دوست دخترش باشه. با هم دارن خوش میگذرونن که یهو دستبندی که مال مامان هان-کانگ بود از توی جیب هان-کانگ میوفته و جی-هیون تا میبینش به هان-کانگ میگه که با مامانش صمیمی بوده. هان-کانگ، جی-هیون رو میبیره یه جایی تا سکه بندازن و آرزو کنن همونجا [یادش میاد که یی-کیونگ رفته پیشش و همه چیز رو درمورد جی-هیون بهش گفته (پس میدونستی ناقلا)] هان-کانگ آرزو میکنه که "جی-هیون زنده بمونه و کنارش باشه" و جی-هیون آرزو میکنه که "هان-کانگ فراموشش کنه" (آرزوهاشون درست نقطه ی مقابل همدیگه س، کدومش برآورده میشه؟) هان-کانگ بعد از جدا شدن از جی-هیون ناراحته ولی به خودش دلداری میده که کار درستی کرده.
جی-هیون هم دوباره میره بیمارستان و در گوش باباش میگه: «خیلی خوشحالم که دختر تو بدنیا اومدم» باباش هم کلی خوشحال میشه و جی-هیون در گوش مامانش هم میگه: «خیلی خوشحلم که دختر تو بدنیا اومدم» مامانش هم کلی شاد میشه ولی یهو جی-هیون دلش رو میگیره و میوفته زمین، مامان و باباش شکه میشن و دکتر رو صدا میکنن، ولی دیگه روح جی-هیون از بدنش درمیاد و میبینه که باباش داره بالاسرش گریه میکنه و از زمانبند (یی-سوو) میخواد که زودی ببرش. جی-هیون و زمانبند (یی-سوو) میرن جلوی آسانسور و با هم خداحافظی میکنن و جی-هیون سوار آسانسور میشه و میره. هان-کانگ هم از راه میرسه و میبینه جی-هیون مُرده و آروم گریه میکنه. این-جونگ و مین-هو هم خبردار میشن و ناراحت میشن و این-جونگ حتی مراسم هم میاد ولی جلو نمیاد.
هان-کانگ میره جعبه ای که یی-کیونگ (جی-هیون) قبل از بهوش اومدنش بهش داده بوده رو باز میکنه و یه نامه توشه که نوشته "من سونگ یی-کیونگ هستم، این وسایل خیلی برام مهمه لطفا بهم برگردونید، من به یه دوست نیاز دارم... امیدوارم هان-کانگ بتونه اون دوست باشه، درست مثل دوستیش با جی-هیون". هان-کانگ وسایل رو میبره پیش یی-کیونگ و توی وسایل یه کلید که برای یی-سوو بوده رو میبینه و میره جایی که یی-سوو زندگی میکرده و میبینه که همونطوری باقی مونده، با اون کلید در یه کمد رو باز میکنه و توش یه کیف و کفش بچگونه میبنه که مال بچگیهای خود یی-کیونگ بوده. از اینطرف هم هان-کانگ میره خونه ی جی-هیون اینا و میبینه مامان جی-هیون داره یه عکس رو نگاه میکنه که خواهر جی-هیون بوده ولی یه روز که باهم رفتنه بودن بیرون توی ایستگاه قطار گمش کرده و دیگه پیداش نکرده، وقتی هان-کانگ عکس رو نگاه میکنه میبینه که کیف و کفش بچه هه شبیه کیف و کفش یی-کیونگه و میرن پیش یی-کیونگ و میبینن که دقیقا همون کیف و کفش هست که حتی خود مامانه روش ستاره دوخته بوده، یی-کیونگ شکه میشه اول باور نمیکنه (پس یکی دیگه از دلایل اینکه جی-هیون از بدن یی-کیونگ استفاده میکرد همین پیدا کردن مادر و پدرش بود) زمانبند (یی-سوو) هم که توی اتاقه و داره نگاه میکنه، میفهمه که اشک یی-کیونگ برای جی-هیون قبول نشده بوده چون یی-کیونگ خواهر جی-هیون بوده (پس اشک کی بوده؟) همونموقع نشون میده که [قبل از رفتن جی-هیون، جی-هیون پرسیده بوده که اون دوتا اشک مال کی بوده؟ و زمانبند میگه: «یکیش مال سوو-وو بوده ولی یکی دیگه ش این-جونگ بوده» در اصل اونموقع که این-جونگ میخواست جی-هیون رو بکشه به خودش اومده بوده و از کارش پشیمون شده بوده و میخواسته به صورت جی-هیون دست بکشه که هان-کانگ میومد و کنار میزدش، بعدش هم از کاراش پشیمون شده بوده و دلش میخواسته برگرده به عقب و برای جی-هیون گریه کرده بوده. جی-هیون هم وقتی میفهمه این-جونگ براش گریه کرده بوده خوشحال میشه]
حالا که یی-کیونگ فهمیده جی-هیون خواهر کوچیکش بوده ناراحتتر شده. زمانبند (یی-سوو) هم آخرین روز زمانبند بودش رسیده و با یی-کیونگ خداحافظی میکنه و میره و دیگه واقعا از توی فیلم محو میشه.
حالا سریال دو سال بعد رو نشون میده که این-جونگ با دیدن بچه مدرسه ای ها یاد دوران مدرسه ی خودش با جی-هیون و سوو-وو میوفته، این-جونگ به دیدن مین-هو که هنوز توی زندانه میره و بهش میگه که هنوز هم منتظرشه. هان-کانگ هم معمار شده و یی-کیونگ هم توی رستوران هان-کانگ کار میکنه ولی آخرین روزشه که اونجاس و میخواد بره به جزیره ی همیدو. هان-کانگ و یی-کیونگ با هم میرن آرامگاه جی-هیون و یی-سوو، یی-کیونگ به جی-هیون میگه: «هان-کانگ خیلی سرش شلوغه و همونطور که خواستی دوست خوبی برای منه» هان-کانگ به جی-هیون میگه: «با اینکه همه میدونن که تو مُردی، بازم اونا طوری زندگی میکنن که انگار زنده ای، بخاطر اون 49 روز من طوری زندگی میکنم که انگار این روزها 49 روز منه، اگه ندونیم که کی میمیرم چیزی عوض نمیشه. بخاطر 49 روز تو من تغییرات رو دیدم» یی-کیونگ میگه: «دو نفر زندگی ما رو عوض کردن و به زیبایی رفتن» هان-کانگ میگه: «بخاطر 49 روزی که ما با اونها بودیم...» یی-کیونگ میگه: «ما طوری زندگی میکنیم که انگار هر روز آخرین روزمونه و اونها رو باارزش میدونیم» هان-کانگ میگه: «جی-هیون بخاطر ملاقات باهات خوشحالم» یی-کیونگ میگه: «یی-سوو بخاطر ملاقات باهات خوشحالم»
پایان قسمت بیستم
و پایان این سریال زیبا و احساسی
پس همگی قدر این روزها و حتی ثانیه های زندگی رو بدونیم و شاد زندگی کنیم
مرسی من این سریالو داشتم اما فقط قسمت اخرش مشکل داشت.
پاسخحذف