داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
جونسو پسرا رو دور خودش جمع کرده و آروم میگه:
_ بیاین بترسونیمشون. اینطوری زودتر میرن.
تکیون: یادت رفته ما معروفیم؟ یه موقع میرن و بدناممون میکنن.
جونسو: خب اگه اونطوره، با همین وضعیت هم میتونن ما رو بعداً به آدم دزدی محکوم کنن.
همشون یه لحظه خشکشون میزنه و آهی میکشن و روی مبل ولو میشن. نیکون بلند میشه و آروم میگه:
_ پس بیاین تا جایی که میتونیم باهاشون خوب رفتار کنیم تا بعداً دلشون نیاد ازمون شکایت کنن.
جونهو: مگه نگفتن که وقتی جینیونگ بی خیالشون بشه خودشون با پای خودشون میرن، چند روز دیگه که جینیونگ پیداشون نکنه بی خیالشون میشه و ما هم از دستشون راحت میشیم.
چانسونگ: پسرا یه چیزی بگم؟
همه به طرفش نگاه میکنن و میگن:
_ چی؟
چانسونگ: بیاین گولشون بزنیم. بعد راضیشون میکنیم که اصلا نخوان خواننده بشن.
جونهو: گولشون بزنیم که بعدشم بچسبن بهمون و ولمون نکنن و آخرم مجبور بشیم باهاشون عروسی کنیم! اصلا با عقل جور درمیاد؟
چانسونگ با مظلومیت میگه:
_ چرا باید باهاشون عروسی کنیم؟ مگه تو تا کجاهاشو فکر کردی؟
جونهو خودشو به اون راه میزنه و تکیون میگه:
_ فکر چانسونگ هم بد نیست.
وویونگ با ناراحتی میگه:
_ پس رویای اونا چی؟ اونا هم دوست دارن خواننده بشن.
همه ی پسرا با نا امیدی به وویونگ نگاه میکنن و نیکون میگه:
_ پس برای چی دزدیدیمشون؟
وویونگ: اصلا به من چه، فقط یه کاری بکنید که اونا به گروهمون اضافه نشن.
تکیون: نظرتون چیه که هر کسی از روش خودش استفاده کنه و مجبورشون کنه برن.
جونهو: وویونگ تو هم انگار خیلی دلت واسه شون میسوزه. نظرت چیه جوجه ی تو رو کباب کنیم و بدیم بخورن؟ شاید قویتر بشن و بتونن بهتر به رویاشون برسن.
وویونگ میخواد جونهو رو هل بده که جونهو جا خالی میده و لبخند شیرینی تحویل وویونگ میده. تکیون دستشو میبره جلو و همه ی پسرا هم دستهاشون رو روی دست اون میذارن و آروم میگن:
_ Don't Stop Can't Stop
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
چند ضربه به در زده میشه و صدای نیکون میاد که میگه:
_ دخترها بیاین بیرون شام بخورید.
نسترن با ذوق میگه:
_ آخ جون دستپخت تکیون.
مرضیه و منصوره با هم میگن:
_ وای شام با 2PM.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
دخترها میان و سر میز میشینن. چانسونگ سریع سه تا ظرف غذا جلوشون میذاره و میگه:
_ نوش جونتون.
یهو قاشق از دست منصوره می افته و با محبت به چانسونگ نگاه میکنه و با خودش میگه: «این با ما که دزدیده اینطوری مهربون رفتار میکنه خوش بحال کسایی که باهاش زندگی میکنن.» چانسونگ متوجه نگاه منصوره میشه و با خودش میگه: «آهان خودشه این احتمالا زودتر از همشون گول میخوره» و لبخند جذابی به منصوره میزنه.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
بقیه ی پسرا بجز چانسونگ توی نشیمن دارن غذا میخورن که جونسو آروم میزنه به نیکون و میگه:
_ پاشو برو دیگه، تو همیشه و همه جا محبوبی، یه چشمک بزنی کارو تموم کردی.
بقیه حرف جونسو رو تأیید میکنن و نیکون با بی میلی بلند میشه و همینطور که به طرف آشپزخونه میره میگه:
_ از دست شما.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
نیکون کنار نسترن میشینه و میگه:
_ منم میخوام اینجا غذا بخورم.
بعد از کمی که مشغول غذا خوردن میشه رو به دخترها میپرسه:
_ شما از کی رقصیدن و خوندن رو یادگرفتید؟
مرضیه: از یه سال پیش شروع کردیم.
چانسونگ و نیکون با تعجب به هم نگاه میکنن. نیکون میگه:
_ استادتون کی بوده؟
مرضیه: خوندن رو از داداش ما یاد گرفتیم.
چانسونگ: داداش ما؟ منظورت چیه؟
مرضیه: من و منصوره خواهریم، مگه نمیدونستید؟
نیکون: که اینطور، برادرتون خواننده س یا استاده؟
مرضیه: هیچکدوم، فقط بلده. برای رقص هم پیش کسی آموزش ندیدیم.
یهو غذا توی گلوی نیکون گیر میکنه و چندتا سرفه میکنه و نسترن آب بهش میده و میگه:
_ مراقب باش.
چانسونگ: کره ای رو حتی بهتر از من حرف میزنید حتما اینم توی یک سال یاد گرفتید؟ آره!
منصوره: آره، از کجا فهمیدی؟
نیکون و چانسونگ بُهت زده بهم نگاه میکنن.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
بعد از شام دخترا دارن میرن توی اتاق نیکون که تکیون میپرسه:
_ غذا چطور بود؟
نسترن: خیلی خوشمزه بود چطور میتونی اینقدر خوشمزه درست کنی، انگشتای خوشگلت انگار جادویین.
تکیون سرش رو میندازه پایین و میگه:
_ ممنون از تعریفت.
دخترا میرن توی اتاق نیکون. تکیون همینطور که توی فکره روی مبل میشینه و میگه:
_ بچه ها نمیدونم چرا احساس میکنم بجای اینکه من بخوام اون دختر مو بلنده رو گول بزنم اون میخواد منو گول بزنه.
وویونگ: نسترن رو میگی؟
تکیون: نمیدونم همون مو بلنده.
پسرا بهش میخندن و جونهو میگه:
_ توهم زدی؟ چرا بخواد گولت بزنه؟
یهو همشون با تعجب به هم نگاه میکنن و جونسو میگه:
_ نکنه میخوان گولت بزنن که راضیت کنن تا نگهشون داری.
تکیون پوزخندی میزنه و میگه:
_ من به این راحتیا گول هیچ دختری رو نمیخورم، نمیخواد نگران باشید.
روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - سحر
نیکون روی مبل خوابیده و با صدای جونهو که توی حموم داره آواز میخونه بیدار میشه. نیکون با خوابالودگی داد میزنه:
_ جونهو بس کن.
نیکون یهو متوجه میشه که روی مبله، با چشمهای نیمه باز بلند میشه و به طرف اتاقش میره.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - سحر
منصوره کنار مرضیه و نسترن دراز کشیده ولی خوابش نبرده و همینطور که توی تاریکی به اطرافش نگاه میکنه با خودش میگه: «باورم نمیشه که الان توی اتاق نیکون روی تختش دراز کشیدم. اصلا دوست ندارم حتی یه لحظه از وقتی که اینجا هستم رو خواب باشم» در اتاق باز میشه و منصوره بادقت به طرف در نگاه میکنه ولی فقط سایه ی نیکون رو میبینه. نیکون به سمت تخت میره و روی تخت میشینه. همینکه میاد دراز بکشه....
پایان قسمت چهارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر