داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
منصوره با ذوق دستهاش رو یکم باز میکنه و میخواد چانسونگ رو بغل کنه که پشیمون میشه و سرش رو میندازه پایین، چانسونگ با محبت بهش نگاه میکنه، آروم بغلش میکنه و میگه:
_ نیازی نیست احساس غریبگی کنی.
منصوره از بغل چانسونگ بیرون میاد و میگه:
_ ولی ما با هم دوست نیستیم چطور میتونم راحت باشم؟
چانسونگ: خب میتونیم با هم دوست بشیم، فقط کافیه نوک انگشتت رو بزنی به نوک انگشتم و بگی هوی هوی، مثل سریال دوست دخترم روباه نه دمه.
منصوره: مگه میخوای گولم بزنی؟
چانسونگ جا میخوره و میگه:
_ باشه خب اصلا نمیخواد اینکارو بکنیم، همینطوری هم میشه دوست شد.
منصوره با حسرت به انگشتهای تپلی چانسونگ نگاه میکنه و چانسونگ میگه:
_ دوست دارم نقاشی هایی که میکشی رو ببینم، به منم نشونشون بده.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
منصوره وسایل نقاشیش رو به مرضیه و نسترن نشون میده و میگه:
_ ببینید چانسونگ برام چی خریده، تازه بهم گفت میتونم باهاش دوست باشم.
نسترن: خوش به حالت یکی اینجا هواتو داره.
منصوره: وا... ببین کی این حرفو میزنه. تکیون که دیگه بیش از حد هوای تو رو داره.
مرضیه: تازه، اون ازت خوشش اومده.
منصوره و نسترن درمورد همین دارن حرف میزنن که مرضیه با نا امیدی به اون دوتا نگاه میکنه و با خودش میگه: «خوش به حالشون، پس چرا هیچ کس با من دوست نشد؟» بعد از چند ساعت جونسو که تازه از خواب بیدار شده وارد آشپزخونه میشه تا مرضیه رو میبینه میگه:
_ تو با این پات اینجا چیکار میکنی؟
تا مرضیه میاد چیزی بگه، جونسو انگار که چیزی به ذهنش رسیده سریع به طرف اتاقش میره. بعد از نیم ساعت جونسو با یه عصا برمیگرده و به مرضیه میده و میگه:
_ این کمک میکنه به پات کمتر فشار بیاد. موقعی که پام آسیب دیده بود ازش استفاده میکردم، حالا تو ازش استفاده کن.
مرضیه با تعجب نگاهش میکنه و یهو لبخندی روی لبش میاد و میگه:
_ مرسی. نیم ساعت گشتی اینو برای من پیدا کنی؟
جونسو با مظلومیت میگه:
_ آره.
مرضیه با خودش میگه: «قربونت برم، ای کاش اونموقع پات اونطوری نمیشد که از یه همچین چیزی استفاده نمیکردی» یهو چانسونگ که داره بو میکشه وارد آشپزخونه میشه و میگه:
_ وای چه بوی غذایی میاد دارم از گرسنگی میمیرم.
همه جمع شدن و میخوان شروع کنن شام بخورن که نسترن میگه:
_ من بلد نیستم غذای کره ای درست کنم، این غذا رو از روی دستور العمل درست کردم، امیدوارم قابل خوردن باشه.
وویونگ: کتاب آشپزی کره ای داری؟
نسترن: نه.
نیکون با کنجکاوی میگه:
_ پس دستورالعمل رو از کجا آوردی؟
نسترن هل میشه و میگه:
_ از قبل یه جا خونده بودم و حفظ بودمش.
همه مشغول خوردنن که جونسو تا یه قاشق میذاره دهنش میگه:
_ بَه، چه خوشمزه س... اندازه ی آبلیموش دقیقا همون اندازه ای که دوست دارم.
نسترن با ناامیدی بهش نگاه میکنه و سری تکون میده و با خودش میگه: «ای کاش کمتر آبلیمو ریخته بودم»
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
نیکون روی مبل دراز کشیده که مرضیه بهش میگه:
_ امشب توی اتاق خودت بخواب، من و منصوره اینجا میخوابیم.
نیکون میخنده و میگه:
_ اونوقت اگه جوسوب سر زده بیاد تو و شما رو اینجا ببینه، فکر میکنی چه حالی بشه؟
مرضیه سرش رو میندازه پایین و میگه:
_ ولی اگه هر شب اینجا بخوابی بدن درد میگیری.
وویونگ: باشه، اگه به فکر نیکونی من جامو باهاش عوض میکنم. شما برید توی اتاق من و من اینجا میخوابم.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - شب
وویونگ داره کمد لباسهاش رو جمع میکنه که یهو لباسهایی که مرضیه و منصوره پوشیده بودن رو میبینه پرتشون میکنه توی سبد لباس کثیفها، منصوره وارد اتاق میشه و با تعجب به لباسها نگاه میکنه.
منصوره لباسها رو از توی سبد برمیداره و میگه:
_ امروز صبح اینا رو شستم.
وویونگ لبخند مجبوری میزنه و با تردید لباسها رو از منصوره میگیره و همینطور که جدا از لباسهای دیگه ش میذاره با خودش میگه: «باید خودم بشورم» وویونگ لباس کثیفهاشو برمیداره و از اتاق بیرون میره. منصوره با ذوق به اتاق وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ ای کاش دوربینمون رو نگرفته بودن و میتونستم عکس یادگاری بندازم.
یهو چیزی به ذهن منصوره میرسه و یه گوشه میشینه و نمایی از اتاق وویونگ رو میکشه.
روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
تکیون که از سر کار برگشته نسترن سریع میره جلو و سلام میکنه و کتش رو ازش میگیره و براش آب میوه میاره میگه:
_ عزیزم اینو بخور خستگیت در بیاد.
تکیون آب میوه رو میخوره و به نسترن نگاهی میکنه و میگه:
_ اینطوری احساس میکنم شبیه آدمهای ازدواج کرده شدم.
نسترن با خوشحالی میگه:
_ یعنی الان احساس میکنی من زنتم؟
تکیون متعجب میشه و میگه:
_ کجای یه دختر شونزده ساله شبیه یه زنه؟
نسترن سینه شو میده جلو و با ناراحتی میگه:
_ شونزده سال سن کمی نیست.
تکیون که از کار نسترن خنده ش گرفته یواشکی میخنده و با خودش میگه: «نباید زن بودنش رو زیر سوال میبردم» بعد از کمی همه دور هم میشینن ولی هنوز جونهو از سر کار برنگشته. نسترن میگه:
_ من حوصله م سر میره بیاین پانتومیم بازی کنیم.
برای بازی به دو گروه (گروه اول: چانسونگ، منصوره، مرضیه و جونسو) (گروه دوم: نسترن، تکیون، وویونگ و نیکون) تقسیم میشن. برای شروع بازی از گروه اول منصوره و چانسونگ جلو میرن، نیکون بهشون میگه:
_ دوستی رو اجرا کنید.
منصوره و چانسونگ به هم لبخندی میزنن و میرن رو به روی مرضیه و جونسو، نوک انگشتهای اشارشون رو به هم میزنن. سریع مرضیه و جونسو با هم میگن:
_ دارید دوست میشید.
از گروه دوم وویونگ و نیکون جلو میان منصوره میگه:
_ تنفر.
وویونگ و نیکون سریع یه تیکه از رقص آهنگ "I Heat You" رو میرقصن و تکیون سریع میگه:
_ ازت متنفرم.
نیکون با اشاره میگه: «بهش مربوطه» تکیون میگه:
_ نفرت.
منصوره با خودش میگه: «آه... اصلا یادم نبود، با یه تیکه رقص تونستن اجراش کنن.» از گروه اول مرضیه و جونسو میرن جلو و نسترن میگه:
_ پسران برتر از گل.
مرضیه در گوش جونسو چیزی میگه و میرن وسط و سکانسی که جونپیو به جاندی گردنبند هدیه میداد رو اجرا میکنن. در حین اجرا چانسونگ میگه:
_ یه چیزی توی جیب کت جونسو بود! ماه و ستاره داره!
جونسو صورتش رو به صورت مرضیه نزدیک میکنه، مرضیه چون نمیخواد چشم توی چشم جونسو بشه سریع چشمهاشو میبنده.
همین لحظه جونهو وارد اتاق نشیمن میشه و با تعجب به اون دوتا نگاه میکنه و میگه:
_ دارید چیکار میکنید؟
پایان قسمت پانزدهم
shoma dokhtara ke inghad faalo fogholadeid chera karetuno tu ye sayti ke filter nis edame nemidid???? be shakhse acheghetunam va be nete bedune fifi ham dasresi daram amma kolli hottest ghast ke az budane shoma khochal mishe mese man pas be harfam fek konid
پاسخحذفva in ke shakhsiyate jun hoye man kheyli kamrange ye dokhtaram be shuare maa bedin saresh bi kola namune.......shukhi kardam....man kolli ru junho gheyrat daram ....hala taze dastano shuru kardam vali vaghean bammaze dare pish mire....midustametun