داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - ظهر
تکیون دست نسترن رو گرفته و به طرف همه که توی نشیمن نشستن میبره و بهش میگه:
_ اوندفعه فقط مرضیه و منصوره ر♥قصیدن. بچه ها دوست دارن ر♥قص تو رو هم ببینن.
نسترن شروع میکنه و آهنگ Madonna گروه Secret رو اجرا میکنه، تکیون اول میخواد ادای اینکه از اجراش خوشش اومده رو دربیاره ولی وقتی یکم از اجرا میگذره واقعا محو اجرای نسترن میشه. نسترن اجراش تموم میشه میشینه کنار دخترا، مرضیه میگه:
_ خیلی خوب بود، همه شون محو اجرات شده بودن.
نسترن: ای کاش تکیون باهام میر♥قصید.
منصوره: اون نمیتونست ازت چشم برداره، چطور میخواست باهات بر♥قصه؟
مرضیه با خوشحالی رو به نسترن میگه:
_ آهان میخوای باهاش بر♥قصی؟
نسترن با کنجکاوی میگه:
_ بازم چه نقشه ای داری؟
مرضیه در گوش منصوره چیزی میگه. از طرفی هم پسرا که پیش هم نشستن وویونگ به تکیون میگه:
_ اون واقعا قشنگ اجرا کرد، باید هم ازش تعریف بشه، ما بهانه رو جور کردیم، حالا بقیه ش با خودت.
یهو مرضیه با ناراحتی میگه:
_ خیلی دلم گرفته. من نمیتونم بر♥قصم.
نیکون: چرا ناراحتی بعدا حالت خوب میشه، الان که نمیشه کاری کرد.
مرضیه با ذوق میگه:
_ چرا، الان یه چیزی حالم رو خوب میکنه. اونم اجرای دست جمعی شماس.
جونهو: چی اجرای مجانی میخوای؟
مرضیه: اینهمه ما براتون اجرا کردیم، حالا یه بارم شما بکنید.
تکیون آروم به پشت جونهو میزنه و میگه:
_ بیا؛ فکر کنم جالب باشه با این دوتا اجرا کنیم.
منصوره با شوقی توی نگاهش میگه:
_ آهنگ Again and Again رو اجرا کنیم.
مرضیه سریع میگه:
_ جونسو نیست پس نسترن جاش بخونه.
نیکون کنار مرضیه میشینه و میگه:
_ من حال ندارم منصوره هم جای من بخونه.
شروع میکنن، منصوره و نسترن خیلی با پسرا هماهنگ میر♥قصن، لبخندی روی لبهای نیکون میاد و با خودش میگه: «ترکیب جالبیه. میتونه یه موفقیت باشه...اگه یه گروه بودن، وقتی باهاشون زوج میشدیم مطمئنا صحنه منفجر میشد، حیف.» ر♥قص به جایی میرسه که جونسو از پشت تکیون رو میگیره، نسترن که جای جونسو میر♥قصه از قصد محکم سینه ی تکیون رو میگیره و تکیون هم کم نمیاره و ر♥قص رو عوض میکنه، نسترن رو میچرخونه و روی دستش خم میکنه و توی چشمای نسترن خیره میشه و درحالی که شعر رو عوض کرده میخونه:
She’s a good girl I know (know) But I wanna k♥iss her Oh no
(اون دختر خوبیه میدونم، اما میخوام ببو♥سمش اوه نه)
وقتی میخواد نسترن رو بلند کنه نسترن هم یه بو♥س کوچولو از لبهای خوشگل تکیون میقاپه. منصوره نمیذاره اجرا خراب بشه و سریع به جای نسترن شروع میکنه به خوندن همه ی پسرا یهو به طرفش نگاه میکنن و وویونگ با خودش میگه: «ایول، حتی وقتی یکی روی صحنه نتونه بخونه آمادگیش رو داره که جاش رو پر کنه.» وقتی منصوره با جونهو همصدایی میکنه حس شیرینی که همیشه توی رویاهاش میدیده رو احساس میکنه. مرضیه با شوق از نیکون میپرسه:
_ بنظرت چطوره؟
نیکون یه نگاه به مرضیه و یه نگاه به بقیه که اونطرف دارن میر♥قصن میکنه و میگه:
_ بنظرم جالب نیست.
مرضیه که خورده توی ذوقش میگه:
_ شاید چون یه تازه کارم بنظرم خوب میاد!
نیکون به حرف مرضیه واکنشی نشون نمیده و ساکت به بقیه نگاه میکنه. بعد از ر♥قص تکیون کنار نسترن می ایسته، دستش رو دور گردن نسترن میندازه و با محبت میگه:
_ حرف دیشبم رو فراموش کن. حیفه که تو خواننده نشی.
نسترن چند لحظه با تعجب به تکیون نگاه میکنه و میگه:
_ منظورت اینه که نمیخوای من دو♥ست د♥خترت باشم؟
تکیون که توقع همچین سوالی رو نداشت شکه میشه و با تردید میگه:
_ نمیتونم الان چیزی بهت بگم باید درموردش فکر کنم.
جونهو رو به مرضیه میگه:
_ نونا نگاه کن چقدر تلاش کردم، از سر و صورتم داره عرق میریزه. الان حالت بهتره؟
مرضیه از لج جونهو میخواد حسودیش رو دربیاره که میگه:
_ نه، هنوز حالم خیلی خوب نیست. آخه جونسو نبود که بخونه.
جونهو که حسودیش شده با عصبانیت گوشه ی لبش رو میگزه، همین لحظه جونسو که از دگو برگشته وارد خونه میشه و با بیحالی سلامی میکنه و میره تو اتاقش. تکیون میخواد بره پیش جونسو که وویونگ میگیرش و میگه:
_ بذار تنها باشه، الان نرو.
وویونگ در حال تمیز کردن خونه س چانسونگ یواشکی دستش رو میگیره و به اتاقش میبره.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - بعد از ظهر
چانسونگ با نگرانی به وویونگ میگه:
_ امروز دیدم با منصوره میگفتی و میخندیدی.
وویونگ: چطور مگه؟ واقعا دو♥ست د♥خترته؟
چانسونگ: نه بابا، من حتی تا حالا بهش ابراز عشق نکردم.
وویونگ: پس نگران چی هستی؟
چانسونگ: ترسیدم که تو هم از روش ما استفاده کنی و پشیمون بشی. منم دیگه نمیخوام ادامه بدم. تو درست میگفتی، اگه همینطوری پیش میرفتم هم اون آسیب میدید و هم خودم عذاب وجدان میگرفتم.
وویونگ: خوبه مثل تکیون زیاد پیش نرفتی.
چانسونگ سرش رو پایین میندازه و میگه:
_ اون خودش باعث شد که زیاد پیش نرم، خیلی خجالتیه.
وویونگ یاد لحظه ای که منصوره پاش رو روی پاش گذاشته بود و عذر خواهی کرده بود می افته و میگه:
_ میدونم. ولی ای شیطون اگه خجالتی نبود تا کجا پیش میرفتی؟
چانسونگ با دست به سینه ی وویونگ میزنه و میگه:
_ تو هم که مثل جونهو فکر میکنی.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - بعد از ظهر
نیکون و وویونگ میخوان برن خرید که مرضیه ورقی رو به نیکون میده و میگه:
_ لطفا اینو برام بخر.
نیکون تا میاد ورق رو باز کنه مرضیه میزنه روی دست نیکون و میگه:
_ الان بازش نکن.
نیکون که ورق رو نیمه باز کرده و دیده توش چی نوشته با ناامیدی میگه:
_ توقع داری من یه همچین چیزی بخرم؟
مرضیه: خجالت میکشی بخری؟
نیکون: موضوع خجالت نیست، موضوع ...
یهو مرضیه وسط حرف نیکون میگه:
_ وای حواسم نبود همه تو رو میشناسن نمیتونی یه وسیله ی زنونه بخری. پس بذار خودم باهات بیام.
نیکون به پای مرضیه نگاهی میکنه و میگه:
_ با این پات میخوای بیای؟
مرضیه: خب آخه منصوره حمومه و نسترن هم خسته بود تازه خوابیده.
نیکون: خب بعدا میریم خرید.
مرضیه: نه، الان باید بریم.
نیکون: حالا که واجبه بیا بریم.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
منصوره از اتاق وویونگ بیرون میاد و به اطراف نگاه میکنه و میبینه هیچکس نیست، در اتاق چانسونگ رو میزنه و چانسونگ بیرون میاد. منصوره میگه:
_ میدونی مرضیه کجاس؟
چانسونگ: با نیکون رفت خرید.
منصوره: با اون پاش؟
چانسونگ: آره، گفت واجبه.
منصوره: ببخشید مزاحم کارت شدم.
چانسونگ در اتاقش رو میبنده و منصوره هم داره از جلوی در اتاق جونسو رد میشه که صدای گریه میشنوه. یه لحظه می ایسته و با خودش میگه: «جونسو داره گریه میکنه!» سریع یه لیوان آبمیوه برمیداره و در اتاق جونسو رو میزنه و وارد اتاق میشه.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - عصر
وقتی منصوره میاد، جونسو که روی تختش دراز کشیده میشینه و میگه:
_ چیه؟
منصوره آبمیوه رو به طرفش میگیره و میگه:
_ برات آبمیوه آوردم. از اون موقع که اومدی هیچی نخوردی.
جونسو: ممنون نمیخورم.
منصوره همینطور لیوان رو بطرفش نگه داشته جونسو میگه:
_ میخوام تنها باشم.
منصوره که لپاش از خجالت قرمز شده با مِن و مِن کردن میگه:
_ شنیدم داشتی گریه میکردی.
جونسو با کمی تندی میگه:
_ چرا اینقدر سمجی؟ گفتم میخوام تنها باشم.
منصوره سرش رو میندازه پایین و با خودش میگه: «من میتونم» و خیلی آروم به جونسو میگه:
_ من میدونم چرا گریه میکردی.
جونسو که نشنیده منصوره چی گفته، میگه:
_ چی؟ یکم بلندتر بگو بفهمم چی داری میگی.
منصوره یکم بلندتر میگه:
_ لطفا قوی باش. منم خیلی دلم برای مامان و بابام تنگ شده، ولی باید تحمل کنی.
جونسو با تعجب منصوره رو نگاه میکنه و لیوان رو ازش میگیره و میگه:
_ بشین.
منصوره کنارش میشینه و جونسو با غمی توی چشماش منصوره رو نگاه میکنه و موبایلش رو به طرف منصوره میگیره و میگه:
_ باز تو بابات رو داری اگه خیلی دلت تنگ شده بیا باهاش حرف بزن.
منصوره سرش رو میندازه پایین و با ناراحتی میگه:
_ ولی اون با من حرف نمیزنه. باهام قهره.
جونسو: برای چی؟
منصوره: مامان و بابام راضی نبودن که ما بیایم اینجا و خواننده بشیم.
جونسو شکه میشه و با خودش میگه: «اینا با این همه سختی اومدن اینجا و ما داریم مانع رسیدن به رویاشون میشیم.» جونسو آهی میکشه. منصوره از یادآوری خانواده ش اشک توی چشمهاش جمع شده و جونسو با دیدنش بغض گلوش رو میگیره و منصوره رو بغل میکنه و اشک از چشمهاش جاری میشه. منصوره هم جونسو رو بغل میکنه و چندتا آروم به پشتش میزنه.
داخلی - فروشگاه - عصر
برعکس مواقع دیگه که دخترا با لباسهای وویونگ از خونه بیرون میومدن مرضیه با لباس دخترونه اومده فروشگاه، خریدش رو حساب میکنه و میخواد از فروشگاه بره بیرون که حسابدار فروشگاه با تردید میگه:
_ ببخشید خانم اون آقا که زیر نظر دارتت ( با دست نیکون که با کلاه و شال گردن و عینک دودی صورتش رو پنهون کرده رو نشون میده) نیکونه گروه 2PM نیست؟
مرضیه هول میشه و میگه:
پایان قسمت بیست و دوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر