۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

قسمت بیست و پنجم - Tired of waiting


داخلی -  ساختمان KBS - اتاق گریم - شب
چانسونگ با حیرت میگه:
_ تور آسیامون چی؟ چهار روز دیگه باید بریم بانکوک، دخترا رو چیکار کنیم؟
وویونگ با خوشحالی میگه:
_ من یه ایده دارم.
همه با نا امیدی بهش نگاه می کنن و جونهو میگه:
_ تو وقتی با این ذوق میگی ایده داری معلومه چه فکرایی توی سرته.
  
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
جونسو تا لیوان شکسته شده روی زمین رو میبینه میگه:
_ کی لیوان منو شکونده؟
نسترن میاد و میگه:
_ من.
جونسو: یه جوری اعتراف میکنی که انگار از قصد شکوندی.
نسترن: آره از قصد شکوندم.
نسترن پشتش رو میکنه و همینطور که میره میگه:
_ فکر کرده کی هست. آخه کدوم آدم عاقلی چیزی رو از قصد میشکونه.
جونسو با صدای بلند میگه:
_من خیلی از تو بزرگترم چطور میتونی اینطوری باهام صحبت کنی؟
نسترن می ایسته و میگه:
_ خودت جوری حرف میزنی که آدم باهات لج بکنه. مگه درحقم چیکار کردی که بخوام از قصد لیوانت رو بشکونم؟
جونسو بعد از کمی سکوت میگه:
_ آخه این یادگاری بابام بود.
با این حرف جونسو انگار یهو یه پارچ آب یخ روی نسترن خالی میکنن. نسترن جلو میره و درحالی که تیکه های لیوان رو جمع میکنه میگه:
_ ببخشید... سعی میکنم برات ترمیمش کنم.
جونسو: من باید ازت معذرت خواهی کنم که اونطوری باهات حرف زدم.
0054.jpg
نسترن و جونسو سر میز میشینن و با هم تیکه های لیوان رو میچسبونن.      

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
نیکون روی مبل نشسته و درحال مجله خوندنه، مرضیه رو که داره وسط اتاق برای خودش ول میچرخه میبینه و میگه:
_ تو با این حالت چرا اینقدر راه میری؟ بیا بشین یا برو دراز بکش.
مرضیه: پام دیگه زیاد درد نمیکنه، نترس روش فشار نمیارم.
نیکون: کی درمورد پات حرف زد، مگه کمر و دلت درد نمیکنه یه جا بشین دیگه. 
مرضیه انگشت اشاره ش رو روی لبش میذاره و میگه:
_ هیـــس، میخوای همه بفهمن؟
جونهو که داره رد میشه میاد کنار مرضیه و به شونه ش میزنه و میگه:
_ نونا همه خبر دارن. مُسکن میخوای؟
مرضیه نگاه معناداری به جونهو میکنه و میگه:
_ کوچولو جون تو هم این جور چیزا رو میدونی؟ (لپ جونهو رو میکشه) نه درد ندارم.
جونهو رو به نیکون میگه:
_ داداش نمیدونستی؟ این دختر شگفت انگیزه، جینیونگ اشتباهی میخواد به گروه ما اضافه ش کنه، باید عضو جدید گروه Wonder Girls بشه.
جونهو و نیکون میزنن زیر خنده و مرضیه با غضب نگاهی بهشون میکنه و میگه:
_ اصلا خنده دار نبود، واقعا که خجالت هم نمیکشید. 
نیکون: ببخشید نونا، ولی این خنده تمام خستگی امروز رو از تنم بیرون برد.  
مرضیه: اشکالی نداره... بخندید.

روز بعد 
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
چانسونگ در حال عوض کردن بلوزشه که چند ضربه به در اتاقش زده میشه. چانسونگ سریع بلوزش رو میپوشه و میگه:
_ بفرمایید.
منصوره وارد اتاق میشه و میگه:
_ یادته توی کوه عکس انداختیم.
چانسونگ تأیید میکنه و منصوره میگه:
_ میشه بدیش به مرضیه نشونش بدم.
چانسونگ: نکنه خالی میبندی میخوای به جینیونگ بدیش.
منصوره میخنده و میگه:
_ نه بابا، مرضیه باورش نمیشه اونشب ما رفتیم کوه، میخواستم بهش ثابت کنم.
چانسونگ با ناراحتی میگه:
_ حالا چیکار کنیم؟ نمیتونی ثابت کنی.
منصوره: چرا؟!
چانسونگ: آخه نزدیک بود لو بره پاکش کردم.
منصوره ناراحت میشه ولی میخنده و میگه:
_ پس داشتم واقعا به خواسته م میرسیدم.
چانسونگ با دست به شونه ی منصوره میزنه و میگه:
_ به همین خیال باش که لو برید.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
منصوره میاد کنار مرضیه و نسترن و با ناراحتی میگه:
_ پاکش کرده.
مرضیه: باشه، قبول کردم... ولی خیلی نامردید من پام اینطوریه و شما میرید خوش گذرونی.
نسترن: خب، حالا ناراحت نباش بیاین یکمی با صدای آروم تمرین کنیم.
شروع میکنن و با آهنگ "Heartbeat" تمرین میکنن، مرضیه نشسته و فقط میخونه، منصوره و نسترن هم میرقصن و هم میخونن. جونهو یه گوشه وایستاده نگاهشون میکنه، طاقت نمیاره و میاد جلو میگه:
_ نباید اینطوری اجراش کنید... دارید خرابش میکنید.
نسترن: کجای کارمون ایراد داره؟
جونهو پوزخندی میزنه، چیزی نمیگه و میخواد بره که مرضیه میگه:
_ از همون روز اول بهونه آوردی که ما نمیتونیم این آهنگ رو خوب اجرا کنیم... اگه راست میگی بگو چه مشکلی داریم؟
جونهو آهی میکشه و میگه:
_ اصلا حس آهنگ رو نمیرسونید... شما باید مثل مرده ها باشید، تا حالا فیلمی که توش زامبی داشته باشه ندیدید؟ حتی اگه اونا رو ندیده باشید، اجراهای ما رو که دیدید؟
نسترن: ما زامبی زیاد دیدیم.
منصوره: خب خیلی سخته ما باید تمرین کنیم. راستش کسی هم نیست که ایرادهامون رو بهمون بگه و اصلاحش کنه.
جونهو: خب من الان بهتون گفتم دیگه، درست اجراش کنید.   
منصوره و نسترن شروع میکنن به تمرین کردن رقص و جونهو میره کنار مرضیه میشینه، دستش رو جلوش میگیره و میگه:
_ دستت رو بذار توی دستم.
0055~0.jpg
مرضیه دستش رو میذاره توی دست جونهو و درحالی که جونهو داره تیکه ی رقص تکیون رو به مرضیه یاد میده میگه:
_ دستت رو با حالت دست من باز و بسته کن.
مرضیه همینطور که دستش رو باز و بسته میکنه به جونهو نگاه میکنه و یه لحظه محو جونهو میشه، جونهو میگه:
_ چی شد؟ چرا دیگه دستت رو باز و بسته نمیکنی؟
مرضیه به خودش میاد، میخنده و میگه:
_ قلبمو از توی دستم برداشتی، تپش چیو نشون بدم؟
جونهو با شونه میزنه به مرضیه و میگه:
_ نونا چرا مسخره بازی درمیاری؟
 جونهو بلند میشه، میره. بعد از کمی هر کسی مشغول کاریه صدای زنگ در همه رو از جا میپرونه، دخترا سریع قایم میشن و مهمون سر زده شون که جوسوبه وارد اتاق میشه و میگه:
_ هی بچه ها یه خبر خوش. بعد از اینکه شایعه ی نیکون به خیر گذشت، عکس دختره رو به جینیونگ نشون دادم و گفت خودِ دختره س، الان هم به یه سری سپرده که توی اون اطراف دنبالش بگردن. 
پسرا و جوسوب کمی حرف میزنن و تا جوسوب میره دستشویی، وویونگ که کنار نیکون نشسته آروم بهش میگه:
_ خوبه اونور شهره، کنار خونه مون نیست وگرنه زودی پیداش میکردن.
نیکون: منم برای همین بردمش اون ور شهر که اگه کسی هم شناخت یه جوری سرهم بندیش کنم.
جوسوب یه ساعت دیگه با پسرا صحبت میکنه و چون به پسرا مشکوکه و فکر میکنه بخاطر رابطه شون با دختری دارن خودشون رو به دردسر میندازن هی بهشون نصیحت میکنه و تأکید میکنه که خودشون رو بدنام نکنن. بعد از اینکه جوسوب میره دوباره همه مشغول کارشون میشن و مرضیه لباس و حوله ش رو برداشته و تا به در حموم میرسه صدای زنگ در میاد، نسترن و منصوره سریع قایم میشن ولی مرضیه که نمیتونه مسافت طولانی رو سریع طی کنه، وارد حموم میشه. تکیون که میبینه مرضیه رفت توی حموم سریع جونهو رو هول میده و میندازش توی حموم. نیکون که در رو باز کرده با تعجب میگه:
_ داداش جوسوب چطور شد برگشتی؟
جوسوب وارد میشه و میگه:
_ اَه، تا نصف راه رفته بودم ولی دیدم موبایلم رو جا گذاشتم.
روی مبل رو نگاه میکنن ولی موبایل اونجا نیست. جونسو میگه:
_ صبر کن بهش زنگ بزنم، اگه اینجا باشه پیدا میشه.
جونسو زنگ میزنه و صدای زنگ موبایل جوسوب از توی حموم -توالتی که جونهو و مرضیه توش هستن میاد.

داخلی - خانه ی 2PM - حموم - شب
جونهو و مرضیه با تعجب به هم نگاه میکنن و جونهو موبایلی که گوشه دستشویی جامونده رو برمیداره و میخواد در رو باز کنه که مرضیه دست جونهو رو میگیره و میخواد بلوز جونهو رو دربیاره که جونهو با اشاره بهش میگه: «داری چیکار میکنی؟» مرضیه هم با اشاره میگه: «مثلا داری خودتو میشوری. با لباس!؟» جونهو بلوزش رو درمیاره و سریع بدنش رو زیر دوش خیس میکنه در همین حین جوسوب درحموم رو میزنه و صداش از پشت در میاد که میگه:
_ کی توی حمومه؟ شما که الان همه تون اینجا بودید.
جونهو سرش رو از لای در بیرون میبره و موبایل رو به جوسوب میده و میگه:
_ داداش جا قحط بود اینجا جا گذاشتیش.
جوسوب: مگه شما برام هوش و حواس میذارید.
جونهو در رو میبنده و رو به روی مرضیه می ایسته. صدای جوسوب از بیرون حموم میاد که میگه: 
_ برق این آسانسورتون خرابه همش از پله ها رفتم و اومدم خسته شدم، یه لیوان آب برام بیارید، نیم ساعت دیگه که ترافیک کمتر شد میرم. 
جونهو و مرضیه که حرف جوسوب رو میشنون مرضیه با تعجب به جونهو نگاه میکنه و جونهو هم که نمیدونه چیکار باید بکنن به علامت ناچاری سرش رو تکون میده. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
بعد از نیم ساعت جوسوب که روی مبل نشسته، میگه:
_ پس این جونهو چرا نیومد بیرون، مگه توی حموم چیکار میکنه؟
جونسو: ای بابا خودت که میدونی این جونهو دو ساعت هم براش کمه.
  
داخلی - خانه ی 2PM - حموم - شب
مرضیه و جونهو کل این نیم ساعت رو ساکت رو به روی هم ایستادن و فقط هی چشم تو چشم هم شدن، مرضیه احساس میکنه صورتش گُر گرفته از جونهو چشم برمیداره ولی جونهو همینطور بهش خیره شده، مرضیه که سنگینی نگاه جونهو رو احساس میکنه سرش رو پایین میندازه. تپش قلب جونهو همینطور تندتر و تندتر میشه احساس میکنه قلبش داره از توی سینه ش کنده میشه، ناخودآگاه جلو میره و صورت مرضیه رو آروم به طرف خودش میچرخونه، به چشمهای مرضیه نگاه میکنه و مرضیه با محبت بهش نگاه میکنه. جونهو آروم دستش رو به دور کمر مرضیه میبره و بغلش میکنه. مرضیه هم با تردید جونهو رو بغل میکنه بعد از کمی جونهو صورتش رو عقب میبره و با اشتیاق به لبهای مرضیه نگاه میکنه....

پایان قسمت بیست و پنجم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر