۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

★(3)★ ...I Need Somebody To

داخلی - کافی شاپ خوشی - شب
مینا صورتش رو به صورت مینجون نزدیک میکنه و با اضطراب به لبهاش نگاه میکنه تا میخواد لبش رو روی لب مینجون بذاره یهو صدای پای کسی که از پله ها داره پایین میاد رو میشنوه، سریع خودشو عقب میکشه و طوری رفتار میکنه که برای بیدار کردن مینجون رفته پیشش. وویونگ که از پله پایین اومده میگه:
_ اگه خوابه بیدارش نکن، خودم صورت حساب رو بهت میدم.   

داخلی - منزل نیکون و جیئون - شب
نیکون داره آشپزی میکنه و توی فکر غرقه که صدای زنگ در از فکر بیرون میارش، وقتی در رو باز میکنه با چهره ی خندون تکیون رو به رو میشه. تکیون میگه:
_ ببخشید اینوقت شب مزاحمت شدم. ولی میدونم، خواب نبودی؛ نه؟
نیکون تا میخواد چیزی بگه، تکیون بو میکشه و میگه:
_ آه، چه بوی خوبی میاد... غذا پختی؟... من اصلا بلد نیستم غذا بپزم.
نیکون دوباره میخواد چیزی بگه که تکیون سریع میگه:
_ آخ... داشت یادم میرفت بخاطر چی اومدم، باد زد ورقمو مستقیم انداخت توی بالکن شما. میشه برام بیاریش؟
تا تکیون ساکت میشه نیکون میگه:
_ الان میارمش.

خارجی - منزل نیکون و جیئون - بالکن - شب
نیکون ورق رو از روی زمین برمیداره و یهو با خودش میگه: "نکنه در رو باز گذاشتم پسره بدون اجازه بیاد توی خونه" با هول از بالکن بیرون میره.

داخلی - مجتمع ساختمانی - راهرو - شب
نیکون از آپارتمانش بیرون میاد و میبینه تکیون نیست، با نگرانی داخل خونه رو نگاه میکنه و زیرلب میگه:
_ گولشو خوردم.
همین لحظه تکیون از پله های راهرو پایین میاد، وقتی نیکون میبینش با آسودگی آهی میکشه و میگه:
_ کجا رفته بودی؟
تکیون: یه خانمه داشت یه جعبه ی بزرگ رو میبرد بالا که کمکش کردم، آخه آسانسور خراب شده.
یهو نیکون با ناامیدی به آسانسور نگاه میکنه، از تکیون خداحافظی میکنه و سریع از پله ها پایین میره.

خارجی - خیابان - شب
مینجون از کافی شاپ بیرون میاد و سوار تاکسی میشه، مینا هم که یه گوشه یواشکی منتظر ایستاده بود یه تاکسی میگیره و دنبالش میره.

داخلی - هواپیما - شب
جونهو و چانسونگ در حال شام خوردن هستن که جونهو میگه:
_ باید به بابات بگی که چرا دوپینگ کردی، اینطوری هم اون و هم خودت کمتر عذاب میکشید.
چانسونگ: نه، اونطوری بیشتر نگران میشه.
جونهو: پس چرا به من گفتی؟ به فکر نگران بودن من نیستی؟
چانسونگ: چون تو...
یهو چانسونگ متوجه میشه که جونهو به صندلی کناریش خیره شده، برمیگرده و شینهی رو میبینه که سرش رو به صندلی تکیه داده و خوابیده. چانسونگ هم محو زیبایی شینهی میشه و هردو بهش خیره شدن که شینهی از خواب بیدار میشه و یهو میبینه دوتا مرد گنده بهش ذل زدن. با عصبانیت میگه:
_ تا حالا آدم ندیدید؟
چانسونگ سریع برمیگرده و جونهو که ضایع شده چیزی به ذهنش نمیرسه و میگه:
_ تو خبر نگاری، نه؟ داشتی به حرفامون گوش میدادی.
شینهی پوزخندی میزنه و محلش نمیذاره. جونهو آروم به چانسونگ میگه:
_ تو دیگه چرا بهش ذل زده بودی؟
چانسونگ: میخواستم ببینم به چی داری نگاه میکنی.
جونهو: ضایع، حداقل به کسی که چشم منو گرفته نگاه نکن، دعوامون میشه ها.
شینهی هم که داره حرفهاشون رو میشنوه با عصبانیت دستی توی موهاش میکشه و به طرف توالت میره.   

خارجی - خیابان - شب
نیکون جلوی در ساختمان منتظر ایستاده، تا جیئون رو از دور میبینه به طرفش میره. جیئون با تعجب میگه:
_ چرا بیرونی؟
نیکون: آخه آسانسور خرابه و تا چند ساعت دیگه درست نمیشه.
جیئون: چه ربطی داره؟ یعنی زورت اومد از پله ها بری بالا! 
نیکون میخنده، پشتش رو میکنه و جلوش میشینه، جیئون میگه:
_ داری چیکار میکنی؟
نیکون: سوار شو، هفت طبقه س بعدا پشیمون میشیا.
جیئون میخنده و روی کول نیکون سوار میشه.

داخلی - منزل نیکون و جیئون - شب
نیکون در حال جمع کردن میز شامه که جیئون با محبت بغلش میکنه و میگه:
_ خیلی وقت بود که با هم شام نخورده بودیم.
نیکون هم محکم بغلش میکنه و میگه:
_ درست شدیم مثل یه سال پیش که بخاطر درسهامون وقت نداشتیم همدیگه رو ببینیم.
جیئون توی چشمهای نیکون نگاه میکنه و میگه:
_الانم هر کدوم مشغول کارمونیم. بهر حال یه وقتهایی هم با همیم.
نیکون میخنده، جیئون میگه:
_ یه بیمار داریم که بیماریش یکم مشکوکه، میخوام از توی اینترنت یه اطلاعاتی رو جمع آوری کنم. هر چند استادم بهم گفت نیازی به این کار نیست اما حس میکنم باید اینکارو بکنم.
نیکون با لبخند کمرنگی میگه:
_ ایهیم.
جیئون به نیکون که محکم نگهش داشته نگاه میکنه و با لبخند میگه:
_ نمیخوای بذاری برم؟
نیکون آروم آروم دستهاش رو از دور جیئون برمیداره، در حالی که سعی میکنه ناراحتی توی صداش معلوم نباشه میگه:
_ تو برو به کارت برس، منم ظرفها رو میشورم.

داخلی - منزل وویونگ - صبح
وویونگ مشغول درست کردن پازله که یهو کسی در میزنه، وویونگ میگه:
_ در بازه بیا تو.
جیمین با صورت و لباسهای کثیف وارد میشه. وویونگ تا جیمین رو با این وضعیت میبینه با هول میگه:
_ چی شده؟
جیمین در حالی که اشک توی چشمهاش حلقه زده میگه:
_ یکی از مشتریها قهوه رو پاشید بهم.
وویونگ سریع جلو میره و میگه:
_ صدمه که ندیدی؟
جیمین به علامت منفی سرش رو تکون میده، وویونگ میگه:
_ برو صورتت رو بشور.
جیمین آروم به طرف توالت میره و وویونگ سریع بیرون میره.

داخلی - کافی شاپ خوشی - صبح
وویونگ به طرف مینجون میره و میگه:
_ چه اتفاقی افتاده؟
مینجون: جیمین اشتباهی نکرده، من موضوع رو حل میکنم... تو اونو ببر دکتر.
وویونگ با تعجب میگه:
_ چی؟
مینجون: قهوه ی داغ رو ریخت روی صورتش.
وویونگ با شنیدن این حرف بدون تأمل از پله ها بالا میره.

داخلی - منزل وویونگ - صبح
جیمین از توالت بیرون میاد، وویونگ تا لکه ی قرمز رو روی صورتش میبینه دستش رو میگیره و با صدای بلند میگه:
_ چرا از اول نگفتی قهوه ی داغ رو ریخته روی صورتت؟!
وویونگ، جیمین رو میکشه و به طرف در میبره که جیمین میگه:
_ داری چیکار میکنی؟
وویونگ: باید بریم دکتر.
جیمین: خب خودم میام چرا داری بزور میبریم؟
وویونگ با تعجب بهش نگاه میکنه و میگه:
_ هان؟!

داخلی - منزل تکیون - نزدیک ظهر
سئون اطراف خونه رو با دقت نگاه میکنه، تکیون همینطور هی درمورد خونه و طرحی که میخواد حرف میزنه، سئون میگه:
_من سعی میکنم تا یه هفته ی دیگه طرح سه بعدیش رو حاضر کنم.
تکیون: ناهار چی میخوری سفارش بدم؟
سئون: ممنون، من باید برم.
تکیون: باهم ناهار میخوریم و درمورد خونه بیشتر حرف میزنیم.
سئون با کنجکاوی به تکیون نگاه میکنه و با خودش میگه: "تا همین الان داشت یه سره حرف میزد، یعنی بیشتر از این حرف داره؟!" سئون میگه:
_ یعنی چیز دیگه ای هم مونده که بگید؟
تکیون کمی فکر میکنه و میگه:
_ آره خیلی چیزا هست که نگفتم.
سئون با ناچاری میگه:
_ پس من یه رستوران خوب میشناسم بریم اونجا.

داخلی - ماشین وویونگ - ظهر
وویونگ ماشین رو جلوی خونه ی خانواده ی جیمین پارک میکنه، رو به جیمین میگه:
_ کارهایی که دکتر گفت رو خوب انجام بده نذار جای سوختگی روی صورتت بمونه.
جیمین: ممنون که رسوندیم.
وویونگ دستی به موهای جیمین میکشه و میگه:
_ نگاه کن، قهوه روی موهات خشک شده. مامانت با این وضع ببینت چی میگه!
جیمین با شرمندگی میگه:
_ نگران نباشید مشکلی نیست.
وویونگ نگاهی به سر تا پای جیمین میندازه و میگه:
_ اینطوری نمیشه.
از ماشین پیاده میشه و در رو برای جیمین باز میکنه.

داخلی - منزل خانواده ی جیمین - ظهر
وویونگ به خاطر اتقافی که افتاده از سنگمیونگ (پدر جیمین) و آهیون (مادر جیمین) معذرت خواهی میکنه. سنگمیونگ میگه:
_ اشکال نداره اتفاقیه که افتاده، شما هم مقصر نبودید نیازی به معذرت خواهی نیست.
جیمین: درسته آقای رئیس، جای سوختیگی هم شدید نیست چند روز دیگه همین قرمزی هم از بین میره.
وویونگ رو به سنگمیونگ و آهیون خالصانه میگه:
_ قول میدم، از این به بعد بیشتر مراقب دخترتون باشم.
یهو سنگمیونگ و آهیون با تعجب بهش نگاه میکنن، وویونگ یه لحظه به حرفش فکر میکنه و سریع میگه:
_قول میدم بیشتر مراقب کارمندام باشم.
آهیون نگاه معنا داری به جیمین میکنه. جیمین که منظور آهیون رو نفهمیده الکی لبخند میزنه.

تایلند
خارجی - ساحل - بعد از ظهر
 توی یه ساحل خلوت جونهو با چشمهای بسته روی شنها دراز کشیده و سعی میکنه ملودی عاشقانه ای رو توی ذهنش بسازه، چشمهاش رو باز میکنه و از پشت دختری رو میبینه که رو به دریا ایستاده، چند لحظه بهش خیره میشه و دوباره چشمهاش رو میبنده و ملودی دلنشینی توی ذهنش میپیچه همین لحظه صدای چانسونگ ذهنش رو بهم میریزه و تا چشمهاش رو باز میکنه جای اون دختر چانسونگ رو میبینه، میشینه و با تعجب دنبال دختر میگرده وقتی به پشتش نگاه میکنه همون دختر رو از پشت میبینه که داره از ساحل دور میشه. نفس راحتی میکشه و با خودش میگه: "فکر کردم خل شدم" چانسونگ قوطی آبمیوه رو پرت میکنه طرفش و میگه:
_ بگیر دیگه خسته شدم... تو همسفر میخواستی یا نوکر؟!
جونهو دست چانسونگ رو میکشه و کنارش میشونه و میگه:
_ همسفر... آه... دریا رو نگاه کن، تنهایی دیدنش غمناکه ولی اگه دونفر باشی میشه رمانتیک.
چانسونگ دستش رو روی شونه ی جونهو میندازه، جونهو میگه:
_ اگه یه دختر هم همسفرمون بود...
چانسونگ: هیس... اسم دختر نیار.
جونهو با کنجکاوی میگه:
_ نکنه جدیدا ذائقه ت عوض شده؟!
چانسونگ: نه، اگه یه دختر اینجا بود سرش دعوامون میشد.
جونهو لبخندی میزنه و مشتی به سینه ی چانسونگ میکوبونه و میگه:
_ باشه اصلا هرچی تو بگی.
 چانسونگ تا اینو میشنوه توی فکر فرو میره.

برش به دوازده سال پیش:
داخلی - منزل خانواده ی چانسونگ - شب
 چانسونگ روبروی ریونگ ایستاده، ریونگ با ذوق دستهای چانسونگ رو میگیره و میگه:
_ واقعا؟! واقعا میخوای تکواندو یادبگیری؟
چانسونگ با قاطعیت میگه:
_ آره.
ریونگ: خوب فکرهاتو کردی؟ اگه چندین سال روی تکواندو کار کنی و بعدا پشیمون بشی کار سختیه که از اول شروع کنی.
چانسونگ: آره میدونم. میخوام یه تکواندو کار حرفه ای بشم.
چانسونگ تا اشک شوق رو توی چشمهای ریونگ میبینه؛ لبخند رضایت بخشی روی صورتش نقش میبنده. ریونگ میگه:
_ پس هر چی تو بخوای... من که از خدامه. 

برش به حال:
خارجی - ساحل - بعد از ظهر
با یادآوری این خاطره چانسونگ آهی میکشه و به جونهو میگه:
_ من برمیگردم هتل.
چانسونگ داره میره که جونهو یهو دختری که چند لحظه پیش جلوی دریا دیده بود رو یه گوشه در حال بازی کردن با شنها میبینه. وقتی به چهره ش نگاه میکنه متوجه میشه که شینهیه. میخواد بره پیشش ولی با دیدن قدمهای غمگین چانسونگ پشیمون میشه و به طرف چانسونگ میدوئه.

کره جنوبی
داخلی - رستوران - بعد از ظهر
تکیون اینقدر برای سئون حرف زده که سئون از حرفهاش نزدیک بیست صفحه یادداشت برداشته. تکیون به ورقهای توی دست سئون نگاه میکنه و میگه:
_ اینا چیه؟
سئون: نکته هایی که شما درمورد خونه تون گفتید.
تکیون ورقها رو میگیره و با ناباوری بهشون نگاهی میکنه سریع میذارشون توی کیفش و میگه:
_ ای بابا اینا رو نمیخواد، فقط یه چیز مهمه اینکه اون خونه جایی بشه که وقتی تو واردش میشی با خودت بگی "واو عجب خونه ایه میخوام اینجا بمونم".
سئون مات و مبهوت بهش خیره میشه.   
پایان قسمت سوم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر