۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

★(12)★ ...I Need Somebody To

داخلی - راهرو آپارتمان - ظهر
 تکیون سئون رو روی کولش نگه داشته و رمز در آپارتمان رو از سئون میپرسه. سئون با بیحالی رمز رو میگه و وارد آپارتمان میشن.

داخلی - منزل خانواده ی سئون - ظهر
تکیون سئون رو روی کاناپه میذاره، یهو متوجه میشه حال سئون داره بهم میخوره، دستش رو میذاره پشت سئون و داره بلندش میکنه که یهو سئون روی بلوز تکیون بالا میاره. تکیون آروم میگه:
_ایش...
و به سئون کمک میکنه و به توالت میبرش. 

داخلی - منزل خانواده ی سئون - توالت - ظهر
سئون سر توالت نشسته و هی بالا میاره، تکیون هم با خونسردی بلوزش رو درمیاره و گوشه ی سینک میذاره و کنار سئون میشینه و آروم به پشتش میزنه. بعد از کمی که سئون حالش بهتر میشه، تکیون با یه دست سئون رو توی بغلش نگه میداره و با دست دیگرش صورتش رو میشوره.
 سئون به چهره ی تکیون نگاه میکنه و آروم میگه:
_ تو اینجا چیکار میکنی؟!
تکیون با لبخند میگه:
_ نمیخواد به اینجور چیزا فکر کنی، الان حالت خیلی بده... باید استراحت کنی.

داخلی - درمانگاه - ظهر
چانسونگ در حالی که نیکون رو کول کرده وارد میشه و روی یکی از تختها میذارش، دکتری مشغول معاینه ی نیکون میشه. گونیونگ با نگرانی بازوی چانسونگ رو گرفته، چانسونگ برای آروم کردنش دستش رو روی دست گونیونگ میذاره و میگه:
_ نگران نباش فقط یکم ضعف کرده.
پرستاری به طرفشون میاد و میگه:
_ بخاطر سرماخوردگی بدنش یکم ضعیف شده، باید خوب استراحت کنه... الان هم بهش سرم وصل کردیم. (نسخه ای رو جلوشون میگیره) داروهاشو بگیرید.
چانسونگ نسخه رو میگیره و به طرف دارو خانه میره ولی بخاطر کول کردن نیکون به پاش فشار اومده و کمی پاش رو روی زمین میکشه. گونیونگ همینطور که بالا سر نیکون نشسته با محبت به رفتن چانسونگ نگاه میکنه. نیکون با صدای بی جونی میگه:
_ بهش گفتی؟
گونیونگ ضربه ی آرومی به نیکون میزنه و میگه:
_ کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره... وقتی یه خانم دکتر کنارته، تو چرا باید اینطوری مریض بشی؟!
یکباره غمی روی چهره ی نیکون میشینه، گونیونگ با تعجب میگه:
_ چی شده؟... با جیئون بحثت شده؟!
نیکون لبخند الکی میزنه و میگه:
_ چرا حرف رو عوض میکنی؟ ازت پرسیدم بهش گفتی؟
گونیونگ: راستش، پنج دقیقه هم نشده بود که همدیگه رو دیده بودیم که تو زنگ زدی.
نیکون خنده ی شیطانی میکنه و میگه:
_ پس اگه یکم دیرتر زنگ میزدم امکان داشت وسط بوسه تون مزاحم میشدم... اَه حیف شد.
گونیونگ با جدیت میگه:
_ چرا چرت و پرت میگی؟ فعلا قصد ندارم بهش بگم... اگه الان بهش بگم فقط گیجش میکنم، اون چیز زیادی درمورد من نمیدونه.
نیکون: پس هر موقع کمک خواستی روی من حساب کن.

داخلی - منزل خانواده ی سئون - ظهر
سئون کمی جلوتر از تکیون به طرف کاناپه میره که یهو سرش گیج میره و داره میافته که تکیون سریع میگیرش، روی دستاش بلندش میکنه و میگه:
_ گفتم که بذار کمکت کنم.
سئون که توی آغوش برهنه ی تکیون معذبه، میگه:
_ داری چیکار میکنی؟
تکیون: لباسهات کثیف شده... بگو اتاقت کدومه، باید لباست رو دربیاری.
همین لحظه صدای فریاد مینسو میاد که میگه:
_ لباسش رو دربیاره که چی بشه؟...
تکیون مات و مبهوت به مینسو نگاه میکنه، مینسو با عصبانیت میگه:
_ سئون، توی بغل اون مرتیکه چیکار میکنی؟!
تکیون با معصومیت میگه:
_ سئون حالش خیلی بده، نگاه کن رنگش پریده... 
مینسو، سئون رو از دست تکیون بیرون میکشه و تکیون رو به طرف در هل میده، تکیون هم دستهاشو روی سینه ش گرفته و میگه:
_ بلوزم مونده...
مینسو پوزخندی میزنه و میگه:
_ چطور میتونی جلوی طراحت بدون بلوز باشی، همینطوری برو بیرون.
سئون با بیحالی هر جور شده خودشو بهشون میرسونه، روبه روی مینسو می ایسته و میگه:
_ لباسش بخاطر من کثیف شد... لطفا اینطوری باهاش رفتار نکن، بیرون خیلی سرده.
تکیون رو به مینسو میگه:
_ سئون حالش خوب نبود، فقط آوردمش خونه... حالا هم اگه لباسمو بدین من میرم.
مینسو با غضب میگه:
_ خودت برو برش دار.
بعد از چند دقیقه تکیون کت و بلوزش که جلوش خیسه رو پوشیده از توالت بیرون میاد. سئون هنوز جلوی در ایستاده، تکیون که داره از در بیرون میره سئون آروم میگه:
_ ببخشید اینطوری شد.
تکیون با نگاهی مهربون میگه:
_ تو چرا هنوز وایستادی؟ با مامانت دعوا نکن، برو بخواب.
سئون با شرمساری به تکیون نگاه میکنه.

داخلی - منزل خانواده ی جونهو - بعد از ظهر
دونگون (بابابزرگ جونهو) در حال روزنامه خوندنه. جونهو وارد میشه و کنارش میشینه، تا شروع به میوه خوردن میکنه، دونگون میگه:
_اون وسایل که امروز با کامیون آوردیشون چیه؟
جونهو همینطور که توی دهنش با میوه پره میگه:
_ واسه دوستمه، چند وقت امانت گذاشته پیش من.
دونگون میزنه به لپ جونهو و میگه:
_ این چه طرز خوردنه، انگار نه انگار که مالک شرکت به اون بزرگیی.
جونهو: بابا بزرگ من تازه این سمت رو گرفتم، میخوای برگردونم به خودت؟!
دونگون: مطمئنی، میخوای برگردونی؟
 جونهو سرش رو به علامت منفی تکون میده و لپ دونگون رو میبوسه و میگه:
_ میدونم تو و بابا چقدر برای شرکت زحمت کشیدید، خوب ازش مراقبت میکنم.
دونگون با لبخند دستی توی سر جونهو میکشه و موهاش بهم میریزه یهو اخمهای جونهو توی هم میره و میگه:
_ بابا بزرگ تازه از آرایشگاه اومده بودم. الان قرار دارم.
بابا بزرگ: آخ... بشین برات مرتبش کنم.
جونهو سرش رو جلوی دونگون خم میکنه. دونگون همینطور که میخنده با دوتا دست موهای جونهو رو بیشتر بهم میریزه. جونهو که حتی موقع عصبانیت هم بانمکه با صدای بلندتری میگه:
_ ایش... بابابزرگ. 

خارجی - خیابان - بعد از ظهر
مینجون داره به طرف کافی شاپ میره که با دیدن مینا که وارد کافی شاپ میشه توی جاش متوقف میشه. یه قدم به جلو برمیداره ولی با خودش میگه: "بهتره جایی که اون هست نباشم" برمیگرده و از کافی شاپ دور میشه. با وویونگ تماس میگیره و میگه:
_ وویونگ، من الان نمیتونم بیام... هر موقع آماده شدی بهم بگو سریع خودمو میرسونم جلوی کافی شاپ.
وویونگ: اگه کار داری مهم نیست تنهایی هم میتونم برم.
مینجون: نه به اون که دیروز اونطوری التماس میکردی بیام نه به الان.
وویونگ: خوب میشد اگه میومدی توی انتخاب لباس کمکم میکردی، تو از مد بیشتر سر درمیاری.
مینجون: ای بابا مگه داری میری سر قرار، فقط میخوای دوستهای دوران مدرسه ت رو ببینی. دیگه چرا اینهمه شلوغش میکنی؟!
وویونگ بعد از کمی مکث میگه:
_ حق با توئه.

داخلی - کافی شاپ خوشی - بعد از ظهر
مینا سر میزی میشینه. پیشخدمتی به طرفش میاد، مینا میگه:
_ لطفا به آقای جانگ وویونگ بگو بیاد.
پیشخدمت: چشم.
کمی بعد از رفتن پیشخدمت، وویونگ میاد و کنار مینا میشینه، سریع میگه:
_ کارها چطور پیشرفت؟
مینا: میخوام از یه چیزی مطمئن بشم ولی انبار پرورشگاه قفله... تا الان هم چیز خاصی دستگیرم نشده.
وویونگ: ممنون از تلاشت ولی مراقب باش توی دردسر نیوفتی.
مینا: مینجون نیومده؟
وویونگ: دیگه از امروز باید برمیگشت سر کار خودش.
مینا آروم به پیشونیش میزنه و میگه:
_ یادم نبود.
وویونگ مینا رو تنها میذاره. مینا سرش رو به دستش تکیه میده و با ناراحتی زیر لب میگه:
_ حتی جواب تلفنم هم نمیده.

داخلی - خانه ی اجاره ای - بعد از ظهر
دیوارهای اتاق کوچکی با پوسترهای سکسی پر شده. شینهی تا وارد میشه با دیدن پوسترها به یاد اون شبی که توی تایلند بودن می افته.

برش به چند شب پیش:
تایلند
خارجی - خیابان - نیمه شب
 جونهو، چانسونگ، شینهی و سیونگی وارد خیابانی پر از کلوبهای شبانه میشن. چانسونگ آروم به جونهو میزنه و میگه:
_ چرا آوردیشون همچین جایی؟!
جونهو: من فقط از اون آقاهه پرسیدم کجا توی شب خوبه؛ اون آدرس اینجا رو بهم داد.
شینهی آهی میکشه و با ناراحتی لبش رو میگزه. همین لحظه SMS بهش میرسه و وقتی داره میخونه ش کمی از پسرها عقب میمونه. همینطور که حواسش توی موبایلشه پاش گیر میکنه به سنگی و زمین میخوره. هر سه تا پسرا با هول به طرفش میان و هر کدوم دستشون رو برای کمک جلوش دراز میکنن. شینهی با تعجب بهشون نگاه میکنه، دست همه شون رو کنار میزنه و میگه:
_ شما حواستون به کلوبها باشه، من نیازی به کمک شما ندارم.
جونهو با لبخند دلربایی دوباره دستش رو جلوی شینهی میگیره و میگه:
_ وقتی دستم رو جلوت میگیرم به این معنا نیست که خودت نمیتونی بلند بشی. فقط میخوام همراهت باشم.
شینهی با نگاهی مبهوت به جونهو خیره شده، چندتا پلک میزنه و سریع بلند میشه از راهی که اومدن داره برمیگرده که جونهو دستش رو میگیره و میگه:
_وایستا، مثلا قراره با هم بگردیما.
شینهی آهی میکشه و میگه:
_ من اینجا راحت نیستم، میخوام برم.
جونهو دستش رو میندازه روی شونه ی شینهی و میگه:
_ منم اینجا راحت نیستم، راننده اشتباه آوردمون اینجا.
سیونگکی سریع دست جونهو رو کنار میزنه و میگه:
_ عجب خالی بندی هستی.
جونهو و سیونگکی همینطور که با هم بحث میکنن دنبال شینهی میرن. چانسونگ هم آروم آروم دنباله ی اونا میره.

برش به حال:
کره جنوبی
داخلی - خانه ی اجاره ای - بعد از ظهر
شینهی با ناراحتی به صاحبخونه میگه:
_ مگه نگفتی دوتا اتاق داره؟!
صاحبخونه: این در شکسته رو که تعمیر کنی میشه دو تا اتاق.
شینهی با کلافگی دستی به سرش میکشه و از اتاق بیرون میره.

 داخلی - آسانسور آپارتمان - بعد از ظهر
تکیون دکمه ی طبقه ی هفتم رو میزنه، داره در بسته میشه که یهو نیکون رو همراه گونیونگ و چانسونگ میبینه، سریع دکمه ی باز شدن در رو میزنه و نیکون بالبخند وارد آسانسور میشه و میگه:
_ امروز نبودی، کارم به درمانگاه کشید.
تکیون با نگرانی میگه:
_ چی شده؟ دکتر که دیروز به من گفت استراحت کنی حالت بهتر میشه!
نیکون: نگران نباش. (با دست به گونیونگ اشاره میکنه) این خواهر بزرگترمه، گونیونگ.
تکیون با احترام میگه:
_ من اک تکیونم، همسایه ی روبه رویی نیکون.
تکیون با کنجکاوی به چانسونگ نگاه میکنه، نیکون که متوجه نگاه تکیون شده میگه:
_ ایشون هوانگ چانسونگه، دوست پسر گونیونگ.
تکیون: میشناسمش، تکواندو کار... بود.
چانسونگ با شرمندگی سرش رو پایین میندازه. گونیونگ با دلگرمی دست چانسونگ رو میگیره، چانسونگ با لبخند ملیحی به گونیونگ نگاه میکنه.

داخلی - منزل نیکون و جیئون - بعد از ظهر
چانسونگ میخواد به نیکون کمک کنه تا به اتاق خواب بره که نیکون میگه:
_ نمیخواد زحمت بکشی، دیگه خودم میتونم برم.
گونیونگ رو به نیکون میگه:
_ نیازی نبود به دوستت در مورد رابطه ی ما دروغ بگی.
نیکون: با اینکه دوست منه اما اگه میخواید براتون شایعه بیشتری درست نشه، باید راز نگهش دارید.
چانسونگ حرف نیکون رو تأیید میکنه و نیکون به اتاق خواب میره. چانسونگ هم میخواد بره که گونیونگ میگه:
_ صبر کن... ناهار بخور بعد برو.
چانسونگ با تردید به گونیونگ نگاه میکنه و میگه:
_ به شرط اینکه تو توی دردسر نیوفتی.
گونیونگ با تعجب میپرسه:
_ تو میخوای بپزی؟
چانسونگ با لبخند میگه:
_ من فقط بلدم رامن آماده بپزم.
گونیونگ یهو میزنه زیر خنده و چانسونگ با دست به اتاق نیکون اشاره میکنه و میگه:
_ هیــس، نیکون داره استراحت میکنه.  
هر دو آروم میخندن.

داخلی - منزل نیکون و جیئون - اتاق خواب - بعد از ظهر
نیکون همینطور که توی جاش دراز کشیده ناخواسته صدای خنده ی چانسونگ و گونیونگ رو میشنوه. لحظه ای به یاد آخرین بار که با جیئون بلند میخندیدن میافته و با خودش میگه: "خیلی وقته ازش میگذره" چشمهاش نمناک میشه یهو صدای چانسونگ رو میشنوه که میگه:
_ بذار کمکت کنم.... 
گونیونگ: دستت رو بکش کنار، داری چیکار میکنی؟
چانسونگ: فقط دارم پیشبند رو برات میبندم.
 نیکون با تعجب زیر لب میگه:
_ انگار از چیزی که فکر میکردم بهم نزدیکترن. 

پایان قسمت دوازدهم

هیچ نظری موجود نیست: