وقتی د وونگ میبینه که بارون میاد و میفهمه می هو گریه میکنه میدوئه و برمیگرده پیش می هو ولی تا د وونگ برسه اونجا می هو شروع میکنه به تغییر قیافه دادن و یه بچه از می هو میترسه و گریه میکنه، می هو هم مجبور میشه بره توی توالت قایم بشه. د وونگ که میرسه میشنوه مردم دارن درمورد یه هیولا حرف میزنن حدس میزنه که می هو عوض شده باشه و میره دنبالشو زیر میز یه دم میبینه فکر میکنه می هوئه تا میاد بهش دست بزنه یه زنه میاد و برش میداره میفهمه سگ زنه بوده و خیالش راحت میشه. د وونگ میاد می فهمه که می هو توی توالته دستای می هو خز در آورده و به د وونگ میگه اگه منو ببینی میترسی، د وونگ هم میگه مگه دمهات در نیومده... اشکال نداره قبلا دیدمشون نمیترسن، ولی می هو میگه اون نیست... دوونگ هم میگه کجات عوض شده من نمیترسم و در رو باز میکنه همینطور که داره میگه نمیترسه و در باز میکنه می هو رو که میبینه یهو از ترس دستشو توی دهنش میکنه. میهو میگه دیدی ترسیدی، د وونگ میگه یه کم.( آره جون خودش فقط یه کم بیشتر بود سکته زده بود) یه ملافه برمیداره میندازه روی سر می هو و از کشتی پیاده میشن، همینطور که دارن میرن یکی از کارکنای کشتی هی صداشون میکنه میگه نمیتونید ملافه رو با خودتون ببرید ولی متوجه نمیشن و یارو میاد ملافه رو از سر می هو میکشه، د وونگ هم سریع سر میهو رو توی بغلش قایم میکنه و به می هو میگه بیا همینطوری میبرمت، بعدش می هو به د وونگ نگاه میکنه و میگه مثل اولم شدم، چون تو برگشتی پیشم. چون انرژیش کم شده بود د وونگو بغل میکنه و د وونگ هم مثل دفعه ی قبل همون حسو احساس میکنه و بعدش به میهو میگه بس شد؟ و میهو میگه نه خیلی انرژیم کم شده بود و باید بیشتر بمونم پیش مهره م.
دونگ جو به راهب معبد میگه که من حتما روباهو به این نقاشی برمیگردونم. شب که دوونگ و می هو دارن برمیگردن خونه که می هو میپرسه که اکشن چیه؟ دوونگ هم براش یه چندتا حرکت اکشن اجرا میکنه. بعدش دوونگ هر کاری میکنه می هو پشت سرش همون کارو میکنه که دوونگ یه لگد میزنه به دیوار و می هو هم پشت سرش همین کارو انجام میده ولی چون قدرتش زیاده باعث میشه دیوار ترک برداره، از طرف دیگه کارگردان بن که داره دنبال می هو توی اون منطقه میکرده دستشویی داره میاد دقیقا روی همون دیواری که ترک برداشته دستشویی میکنه، دوونگ هم پشت دیوار قایم میشه و نگاه میکنه تا می هو میخواد نگاه کنه چشم میهو رو میگیره. این کار کارگردان بن باعث میشه دیوار بریزه و یه زنه توی حیاطه و تا کارگردان بنو توی اون وضعیت میبینه جیغ میزنه و کار به کلانتری میکشه. حالا پلیسه به کارگردان بن گیر داده که تو منحرفی دیوار خونه ی مردمو زدی ریختی و شلوارتو جلوی یه زن کشیدی پایین. کارگردان هم اصرار داره که من فقط داشتم دستشویی میکردم از اون آدما نیستم، پلیس هم میگه یعنی منظورت اینه که دستشوییت اینقدر قوی بوده حداقل اگه میگفتی که با گوزت دیوارو آوردی پایین یه چیزی . دوونگ میاد کمک کارگردانو به پلیسه میگه من شاهدم که فقط داشت دستشویی میکرد. به خاطر کمکی که دوونگ به کارگردان کرد، کارگردان بن بهش یه فرصت میده که برای فیلم تست بده.
دوونگ برای می هو مسواک و لباس و اینا میخره تا حداقل شبیه آدما باشه. دوونگ سعی میکنه به می هو مسواک زدن و حمام کردن و اینا رو یاد بده ولی هرچی میده به می هو میخوره ... مثلا میگه خمیردندونو بریز روی مسواک بزن به دندونات ولی می هو خمیردندونو میخوره تازه میگه چقدر خوشمزه س. بعد که میهو حموم میره و لباس جدیدشو میپوشه و میاد جلوی د وونگ، د وونگ همینطوری مات و مبهوت نگاهش میکنه. می هو نشسته جلوی باد پنکه و داره آ..آ.. میکنه که دوونگ با لبخند نگاهش میکنه و میگه بعضی موقع ها مثل آدما میشه بعد میره به می هو میگه تا کی باید مهره توی بدنم باشه و می هو هم خودشو میزنه به اون راه و میگه من خیلی خسته ام و میره توی جاش دراز میکشه، دوونگ هم با تعجب میگه مگه گوشت نمیخوری برات درست کردم ولی می هو محل نمیذاره. د وونگ که خوابیده می هو میره بالا سرش و دستش رو میذاره روی سینه ی د وونگ و میگه حالش کاملا خوب شده ولی اگه بهش بگم که دیگه به مهره نیاز نداری منو ول میکنه و میره.
می هو مثلا میخواد دیگه دنبال دوونگ راه نیوفته و دوونگ که میخواد بره تست بازیگری بده باهاش نمیره و دوونگ هم کلی متعجب میشه که چی شده این دنبال من نمیاد. می هو از پشت بوم براش دست تکون میده و دوونگ هم براش دست تکون میده ولی یهو به خودش میاد و میگه چرا اینطوری شدم دارم چیکار میکنم. می هو میبینه که دونگ جو برای خودش همه جور کارتی داره از گواهی نامه رانندگی گرفته تا مدرک دانشگاه. دونگ جو بهش میگه که اگه میخوای اینجا زندگی کنی نمیتونی با آدما رابطه داشته باشی مثلا دوست بشی یا عاشق بشی، ولی می هو میگه من دوست ندارم برگردم و دونگ جو میگه حتی اگه بمیری مهم نیست؟ دونگ جو براش توضیح میده که اگه خون اونو بخوره آهسته آهسته میمیره و مهره ی روباهش هم میتونه روح به آدمو جذب کنه و این دوتا باهم میتونه می هو رو تبدیل به آدم کنه و به می هو میگه که من دختری رو میشناختم که همین چیزی که تو میخوای رو میخواست ولی نمیگه که عاقبتش چی شده. بعد به می هو میگه که آدمی هست که صد روز برات مهره اتو نگه داره؟ دوونگ قابل اعتماد نیست پس برگرد جایی که بودی. می هو میره توی خیابون و شیشه ی خون دونگ جو توی دستشه به مردم و دنیای آدما با حسرت نگاه میکنه. داره برمیگرده خونه که کارگردان بن دوباره میبینش می هو سریع میدوئه و میره از طرف دیگه هه این هم اون دوتا رو میبینه و میفهمه کسی که کارگردان دنبالشه همون می هوئه و حسودیش گل میکنه، میره با دوونگ حرف میزنه و بهش میگه تو منو دوست داری، من منتظرت بودم و یه جواب هم برات داشتم ولی اگه دیر کنی دیگه منتظرت نمیشم. د وونگ هم که حالش خراب میشه و میره سوجو میخوره... می هو هم توی خونه منتظر د وونگه تا بهش بگه صد روز مهره مو نگه دار که میبینه دوونگ مست میرسه خونه، اما این دوونگ نمک نشناس بهش چی بگه خوبه؟؟؟؟؟ به می هو میگه تو که دوستمی بهم یه لطفی بکن و ناپدید شو!!!!!!!!!!!!! و بیهوش میشه و می هو هم با ناراحتی میگه حالا که خوب شدی به مهره نیاز نداری و منم دیگه نمیخوام اذیتت کنم. دوونگ صبح که از خواب پا میشه هر چی میگرده می هو رو پیدا نمیکنه........
یعنی به همین راحتی می هو رفت؟؟؟
پایان قسمت چهارم
میخواستم بدونم دقیقا چه روزهایی خلاصه سریال زیبای دوست من روباه 9دمه را قرار میدهید؟
پاسخحذفشماتنهاسایت پوشش دهنده اید
ولی خوب امیدوارم ناراحت نشید یک ذره دیر به دیر این کار را انجام میدید
اگه هفته ای دو قسمت بگذاریدعالی میشود من این سریال را خیلی دوست دارم
ولی حیف که نمیتونم بببینم