۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

قسمت اول - اینجا چه خبره؟


نمایی از یه اتاق کوچک که سه دختر با دستها و دهنهای بسته روی تخت بیهوش افتادن نشون داده میشه. مرضیه چشمهاشو باز میکنه و با تعجب و ترس به اطرافش نگاه میکنه. منصوره و نسترن رو کنار خودش میبینه، سعی میکنه به یاد بیاره که چطور به این اتاق اومده که نسترن بهوش میاد و با اشاره چشمهاش ازش میپرسه : "کجاییم؟" هر دو سعی میکنن که با تنه زدن به منصوره بیدارش کنن ولی بیدار نمیشه. نسترن به سختی خودشو به در میرسونه و چند ضربه ی محکم به در میزنه ناگهان در باز میشه و چشمهای مرضیه به چهار چوب در خشک میشه و دوباره بیهوش میشه. نسترن با دهان بسته به طور نامفهوم میگه:
_ منصوره بیدار نمیشه.... منصوره بیـ....


تا سرش رو بالا میبره و چهره ی تکیون که در رو باز کرده رو میبینه خشکش میزنه. تکیون میگه:
_ چی شده؟ 
نسترن دیگه هیچی نمیشنوه و فقط به تکیون خیره شده. وویونگ و جونسو میان توی اتاق و از تکیون میپرسن:
_ چی شده؟
تکیون: نمیدونم، (نسترن رو نشون میده) این الان داشت یه چیزی میگفت ولی الان خشکش زد.
وویونگ به ساعتش نگاه میکنه و میگه:
_ چرا اون دوتا هنوز بیهوشن؟
تکیون چسب رو از دهن نسترن باز میکنه و منتظره تا چیزی بگه ولی نسترن همونطور خیره به تکیون مونده. تکیون شونه های نسترن رو میگیره و تکونش میده و میگه: 
_ چرا چیزی نمیگی؟ چه اتفاقی افتاده؟ چرا دوستات هنوز بیدار نشدن.
نسترن لبخندی به لبش میاد و دستی به صورت تکیون میکشه و میگه:
_ تو واقعا تکیونی؟ دارم درست میبینم؟
تکیون با کنجکاوی بهش نگاه میکنه و میگه:
_ مگه نمیدونستی کجا داری میای؟ 
نسترن یهو به خودش میاد و به طرف مرضیه میره و تکونش میده، مرضیه چشمهاشو باز میکنه. نسترن به مرضیه میگه:
_ مرضیه ببین ما کجاییم! 
مرضیه با بیحالی به وویونگ و تکیون و جونسو نگاه میکنه و چشمهاش از ذوق برق میزنه. صدای نیکون از بیرون اتاق میاد که میگه:
_ اونجا چه خبره؟
 وویونگ: یکیشون هنوز بیدار نشده.


نیکون میاد توی اتاق و به طرف منصوره میره و نبضش رو میگیره و با کمی تندی به جونسو میگه:
_ باهاش چیکار کردی؟
جونسو: من بهش دست نزدم، فقط توی ماشین بیهوشش کردم.
نیکون سری تکون میده و میگه:
_ منظورم اون نیست، چند قطره داروی بیهوشی ریختی؟
جونسو کمی فکر میکنه و میگه:
_ یادم نمیاد ولی فکر کنم شش تا بیشتر بود.
نیکون آهی میکشه و همه به طرف منصوره میرن و سعی میکنن بهوش بیارنش. اشک توی چشمهای مرضیه جمع شده. جونسو با مظلومیت میگه:
_ بچه ها اگه چیزیش بشه به داداش جینیونگ چی بگیم؟
تکیون: نترس چیزیش نمیشه.
یک ساعت میگذره و بلآخره منصوره بهوش میاد و تا چشمهاشو باز میکنه اعضای گروه 2PM رو بالای سرش میبینه و با بیحالی میگه:
_ مرضیه اینا واقعیه؟ یا دارم مثل همیشه خواب 2PM رو میبینم؟
مرضیه که هنوز دهنش بسته س نامفهوم چیزی میگه. منصوره تا مرضیه رو میبینه، میشینه و میگه:
_ تو چرا دهنت بسته س؟
نسترن و مرضیه که به کلی فراموش کرده بودن دستشون بسته س، با تعجب به خودشون نگاه میکنن و نسترن میگه:
_ واقعا چرا دستامون بسته س؟ انگار مثل فیلمها گروگان گرفته شدیم.
هرسه به اعضای گروه 2PM نگاه میکنن، ولی هر کدوم از اعضا به بغل دستیش نگاه میکنه تا به جونسو میرسه و تکیون که کنارش ایستاده با آرنجش به پهلوی جونسو میزنه و جونسو با تردید میگه:
_ حاشیه نمیرم، ما.... ما... ما نمیخوایم شما به گروهمون بپیوندید.
جونهو: اینکه شما بیاید توی گروهمون فقط تصمیم داداش جینیونگ بوده.

پایان قسمت اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر