۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

قسمت بیست و سوم - همه چیز بهم ریخته!


داخلی - فروشگاه - عصر
حسابدار فروشگاه با تردید میگه:
_ ببخشید خانم اون آقا که زیر نظر دارتت ( بادست نیکون که با کلاه و شال گردن و عینک دودی صورتش رو پنهون کرده رو نشون میده) نیکونه گروه 2PM نیست؟
مرضیه هول میشه و میگه:
_ نه آقا، اون کجاش شبیه نیکونه، تیپش خیلی ضایعس. 
در عرض چند ثانیه چند نفر دور نیکون جمع میشن و نیکون سریع از فروشگاه بیرون میره، مرضیه هم خودشو به اون راه میزنه و یواش یواش میره بیرون. 

خارجی - خیابان - عصر
مرضیه اطرافش رو با دقت نگاه میکنه و نیکون رو پیدا نمیکنه، از همون راهی که اومده بودن داره به طرف ماشین میره که یهو نیکون که توی یه کوچه قایم شده دست مرضیه رو میگیره و زود پشت دیوار قایم میشن. نیکون آروم به مرضیه میگه:
_ من اینهمه تغییر قیافه دادم و اصلا چهره م معلوم نیست چطور تونستن منو بشناسن؟
مرضیه میخنده و میگه: 
_ فکر کنم اینقدر دوستت دارن که حتی اگه توی کیسه هم قایم بشی تشخیصت بدن.
دوتایی با هم میخندن و نیکون میگه:
_ حالا چطوری بریم پیش ماشین؟
مرضیه با شیطنت میگه:
_ من یه راه خوب میدونم. 
نیکون: من چند ساله توی سئول زندگی میکنم هنوز خیلی از خیابونها رو نمیشناسم. تو اینقدر خوب سئول رو بلدی؟
مرضیه: توی سئول نبودم، ولی فیلمهای کره ای زیاد دیدم، بهترین راه الان کول کردنه.
نیکون: کارت به جایی رسیده که منو سر کار میذاری؟ منظورت اون راه نبود؟ تازه کول کردن برای چی؟
مرضیه: خب اگه تو منو کول کنی دیگه هیکلت معلوم نیست که تشخیصت بدن. سرتم بندازی پایین و راهت رو بری همه چیز حل میشه.
نیکون: ایده بدی نیست.
نیکون، مرضیه رو کول میکنه و راه می افته.
0050.jpg
مرضیه با خوشحالی در گوشش آروم میگه:
_ خیلی خوبه که از یه پرنس کولی مجانی بگیری.
نیکون آهی میکشه و میگه:
_ اینقدر خوشحال نباش رسیدیم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - عصر
جونسو از بغل منصوره درمیاد و میگه:
_ گریه نکن.
منصوره: من اومده بودم که اینو به تو بگم، ولی حالا تو داری بهم میگی.
جونسو دستهای منصوره رو میگیره و میگه:
_ ممنون که باهام همدردی کردی. امیدوارم زودتر مامان و بابات باهات آشتی کنن.
منصوره: منم امیدوارم بابات توی آرامش باشه.
یهو وویونگ در اتاق رو باز میکنه و میگه:
_ جونسو یه خبر بد، عکسهای نیکون توی اینترنت پخش شده.
جونسو با تعجب میگه:
_ کدوم عکسها؟
وویونگ: چند لحظه پیش که داشته با مرضیه خرید میکرده طرفدارا ازش عکس انداختن.
منصوره: وای با مرضیه ازش عکس انداختن؟
وویونگ: بیاید عکسها رو ببینید.

داخلی - ماشین - شب
نیکون تا ماشین رو روشن میکنه موبایلش زنگ میخوره و جواب میده، مرضیه هم توی صندلی عقب ماشین در حال پوشیدن لباسهای وویونگه که نیکون گوشی رو سریع قطع میکنه و میگه:
_ نمیتونیم بریم خونه. خبرنگارها جلوی خونه جمع شدن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
 پسرا با جوسوب نشستن و درمورد عکسها حرف میزنن. جوسوب با عصبانیت میگه:
_ من خبرنگارها رو فرستادم که برن. پس این نیکون کجاس، چرا نمیاد؟
جونهو: رفته شام بخره الان برمیگرده.
بعد از کمی نیکون میاد و جوسوب عکسها رو جلوش میذاره و میگه:
_ این تویی که میگن یه دختر رو زیر نظر داشته؟
نیکون: نه، من توی اون خیابون چیکار دارم؟ حتی تیپش هم شبیه من نیست چطور فکر کردن که اون منم!؟ لباسهای منو نگاه کن، من الان با اینا بودم. وقتی بچه ها بهم خبر رو دادن؛ جایی که بودم از خودم عکس انداختم توییتش کردم. الان همه ی طرفدارام میدونن که اون من نیستم.
جوسوب دوباره به عکسها نگاه میکنه که توی عکسها اصلا چهره ی نیکون معلوم نیست و بیشتر از پشتش عکس انداختن، یهو چشم جوسوب به مرضیه که توی یکی از عکسها هستش میافته. با دقت بهش نگاه میکنه و عکس رو به نیکون نشون میده و میگه:
_ تو این دختر رو اونجا ندیدی؟
نیکون: نه، این کیه دیگه؟
جوسوب با تعجب بهش نگاه میکنه و نیکون سریع میگه:
_ ای بابا گفتم که من اونجا نبودم، چطور میتونم دختری که اونجا بوده رو دیده باشم؟
جوسوب: میدونید این دختر کیه؟... شبیه یکی از اون دخترهاس. (با دقتتر عکس رو نگاه میکنه) اِ... انگار پاش آسیب دیده، نکنه بخاطر این نیومدن. باید این عکس رو به جینیونگ نشون بدم. اگه واقعا خودِ دختره باشه خیلی بهمون کمک میکنه.
پسرا با نگرانی به هم نگاه میکنن.

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
نیکون به هوای آب خوردن اومده آشپزخونه، جونهو که دنبالش اومده سریع در گوشش میگه:
_ در ماشین رو خوب بستی؟ یه موقع فرار نکنه، همینطوریش هم به اندازه ی کافی خرابکاری کرده.
نیکون: نگران نباش. 
جوسوب میاد توی آشپزخونه و میگه:
_ پس مطمئن باشم که این تو نبودی؟
نیکون با سر تأیید میکنه. جوسوب میگه:
_ پس چیزایی که گفتی رو فردا به رسانه ها اعلام میکنیم. یه موقع فردا عکس واضحتر ازت پخش نشه اگه مردم بفهمن دروغ گفتی تصویرت بین مردم خراب میشه. این موضوع چیز خاصی نیست که بخوای بخاطرش الکی تصویرت رو خراب کنی، اگه خودتی بگو خودم درستش کنم.
نیکون با تردید به جوسوب نگاه میکنه و با خودش میگه: «عمرا کسی از چهره م عکس انداخته باشه.» و با قاطعیت به جوسوب میگه:
_ اون من نبودم.

داخلی -خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب 
بعد از اینکه جوسوب میره منصوره و نسترن از اتاق وویونگ بیرون میان و منصوره با نگرانی به نیکون میگه:
_ پس مرضیه کجاس؟
نیکون: توی ماشین مونده، راستی یادم رفت براش غذا بذارم.
نسترن: چرا؟ مگه هنوز نمیشه بیاد توی خونه؟
چانسونگ: اگه الان بیاریمش ممکنه همسایه ببیننش، تازه شاید خبرنگارها زیر نظرمون داشته باشن.
تکیون: چند ساعت دیگه که همه خوابن میاریمش، موضوع هم اونقدر بزرگ نیست که خبرنگارها از خوابشون بزنن و تا صبح خونه ی ما رو بپان.
وویونگ یکی از غذاها رو برمیداره و میگه:
_ من اینو براش میبرم. حتما الان خیلی گرسنشه.

داخلی - ماشین - شب 
وویونگ میاد توی ماشین و میبینه مرضیه خوابش برده، از توی صندوق ماشین پتو میاره و میکشه روی مرضیه و همینطور به خوابیدن مرضیه نگاه میکنه و دستش رو به صورت مرضیه نزدیک میکنه که مرضیه میزنه روی دستش و میگه:
_ ای کلک فکر کردی خوابم؟ داشتی چیکار میکردی؟
وویونگ بازم دستش رو میبره نزدیک صورت مرضیه و یه مژه که روی لپ مرضیه افتاده رو برمیداره و میگه:
_ میخواستم اینو بردارم. (مژه رو میذاره کف دستش) یه آرزو کن.
مرضیه چشماشو میبنده و میخواد آرزو کنه که "با 2PM یه گروه بشن" ولی تا بهش فکر میکنه یادش میوفته که 2PM از بودن اینا ناراحتن یهو چشماشو باز میکنه و به وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ آرزویی ندارم.
وویونگ: چرا؟ من خودم یکی از آرزوهات رو میدونم، مگه نمیخوای خواننده بشی؟
مرضیه چند لحظه با حسرت به وویونگ نگاه میکنه و با شیطنت میگه:
_ هنوز منو خوب نمیشناسی. آرزوی من یه فرصت برای اولین بوسمه.
وویونگ لب و لوچه ش رو برمیگردونه و میگه:
_ اینم شد آرزو!؟
وویونگ سرش رو با تأسف تکون میده و از ماشین بیرون میره.

داخلی -خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب 
نیکون داره درمورد جاهای دیدنی، زبون و کلا کشور تایلند با منصوره حرف میزنه، وویونگ هم همینطور با حرکات زیبایی درحالی که میرقصه به طرف آشپزخونه میره، منصوره یهو محو حرکات وویونگ میشه و با محبت بهش خیره میشه، نیکون بعد از کلی متوجه میشه منصوره حواسش نیست جلوی چشمهاش چندتا بشکن میزنه و میگه:
_ چرا به وویونگ ذل زدی؟ انگار دارم باهات حرف میزنم... خوبه خودت ازم خواستی درموردش بگم.
وویونگ با حرف نیکون به طرف منصوره برمیگرده و لبخند ملیحی تحویلش میده. منصوره شکه میشه و لپاش سرخ میشه.   

داخلی -خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب 
 تکیون روی زمین دراز کشیده، نسترن که روی تخته میگه:
_ تکیون من خوابم نمیبره.
 تکیون با خوابالودگی میگه:
_ من باید فردا برم سرکار.
تکیون تا اینو میگه خوابش میبره. نسترن چند دقیقه توی جاش میمونه و سعی میکنه بخوابه ولی خوابش نمیبره، به اطرافش نگاهی میکنه و میره کنار تکیون میشینه و چند لحظه بهش با محبت نگاه میکنه، همونجا دراز میکشه و با تردید دستش رو به طرف تکیون میبره و میخواد بغلش کنه که یهو یاد حرف تکیون که گفته بود «باید درموردش فکر کنم» میافته و پشیمون میشه و همینطور که بهش نگاه میکنه آروم آروم خوابش میبره.

داخلی - آسانسور آپارتمان - نیمه شب
جونهو و مرضیه در حالی که کلاه ژاکتشون رو روی سرشون انداختن که چهره هاشون معلوم نشه وارد آسانسور میشن و میخوان برن طبقه ی چهارم که خونه ی 2PM هستش. یهو آسانسور توی طبقه ی دوم میایسته. مرضیه و جونهو با تعجب و ترس به هم نگاه میکنن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - نیمه شب
تکیون، نسترن رو مثل یه بالش بغل کرده و یه جورایی نسترن داره زیرش له میشه. تکیون یه لحظه چشمهاش رو باز میکنه و موبایلش رو از بالای سرش برمیداره و به ساعت نگاه میکنه و میگه:
_ هنوز صبح نشده.
تکیون، نسترن رو که فکر میکنه بالشه محکمتر بغل میکنه و میخوابه.
0051.jpg

پایان قسمت بیست و سوم

هیچ نظری موجود نیست: