داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - صبح
تکیون با ناراحتی به هانا نگاه میکنه و با بغضی توی گلوش میگه:
_ فکر میکنم دیگه نباید به رابطمون ادامه بدیم.
ناخودآگاه اشک از گوشه ی چشم هانا سرازیر میشه و با صدای لرزون میگه:
_ چرا؟ چرا دیگه نباید به رابطه مون ادامه بدیم؟... تصمیمت اینه.
تیکون در حالی که سعی میکنه به هانا نگاه نکنه و اشکهاش رو نگه داره، میگه:
_ آره، فکر میکنم من و تو مناسب هم نیستیم.
هانا صورت تکیون رو به طرف خودش برمیگردونه و همینطور که اشک میریزه میگه:
_ واقعا؟

تکیون که طاقت دیدن اشکهای هانا رو نداره، اشکهای هانا رو پاک میکنه و با ناراحتی میگه:
_ لطفا گریه نکن، نمیخواستم ناراحتت کنم... (بعد از یه مکث طولانی) امیدوارم بتونی باهاش کنار بیای.
تکیون از اتاق بیرون میره. هانا هم به گریه کردن ادامه میده و هر کاری میکنه اشکهاش بند نمیاد.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
وویونگ هنوز خوابه و چانسونگ که از کنارش رد میشه با پا چندتا بهش میزنه و میگه:
_ وویونگ بلند شو داره دیر میشه.
ولی وویونگ بیدار نمیشه و چانسونگ پتو رو از روش برمیداره و یهو چشمش به تیکه ای که دیشب بتادینی شده بود می افته با نگرانی وویونگ رو صدا میکنه و میگه:
_ وویونگ جاییت زخمی شده؟
وویونگ با بی حالی میگه:
_ اَه، نه.
چانسونگ پتو رو نشونش میده و میگه:
_ پس این چیه؟
وویونگ با خوابالودگی میگه:
_ بتادینه.
چانسونگ: بتادین برای چی؟
وویونگ: دیشب پای سونگهی شیشه رفته بود. داشتم براش شستشو میدادم که ریخت روی پتو.
چانسونگ با شنیدن این موضوع یه لحظه شاد میشه و با خودش میگه: «یعنی سونگهی بخاطر این دیشب اینجا بود!» یهو با نگرانی به وویونگ میگه:
_ چی؟ پاش زخمی شده؟
چانسونگ سریع به طرف اتاق وویونگ میره و درحالی که در میزنه سونگهی رو صدا میکنه. سونگهی در اتاق رو باز میکنه و چانسونگ میگه:
_ پات خوبه؟
سونگهی میخنده و میگه:
_ پام که چیزیش نشده، فقط یه خراش کوچیک برداشته.
چانسونگ: بذار ببینم چی شده.
چانسونگ با سونگهی به اتاق وویونگ میره.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
سونگهی میشینه روی تخت و میگه:
_ ای بابا چیزی نشده.
سونگهی کف پاش رو نشون میده، چانسونگ با ناراحتی میگه:
_ به این میگی خراش کوچیک؟ اینکه خیلی عمیقه.
چانسونگ کنار سونگهی میشینه. یهو سونگهی از گوشه ی تخت ورقهای نقاشیش رو برمیداره و یکی رو که سه تا دختر ها رو با 2PM کشیده نشونش میده و میگه:
_ اینو نگاه کن، چطوره؟ حدود 12 ساعت روش کار کردم.
چانسونگ با حیرت نقاشی رو نگاه میکنه و میگه:
_ واو، شگفت انگیزه.
درهمین حین یهو چشمش به یه نقاشی که از لای ورقهای دیگه معلومه می افته... نقاشی از اتاق وویونگه. چانسونگ با تعجب به اون نقاشی نگاه میکنه و از لای ورقها بیرون میکشش و تا تاریخ و ساعت نقاشی رو میبینه میگه:
_ اولین نقاشیی که کشیدی اینه؟
سونگهی یه نقاشی دیگه رو برمیداره و میگه:
_ نه، اینه... (نقاشی رو به طرف چانسونگ میگیره) چون ازت ممنون بودم اینو کشیدم.
چانسونگ نقاشی رو نگاه میکنه و دهنش باز میمونه و میگه:
_ منو کشیدی!؟
سونگهی با دستپاچگی میگه:
_ بد شده؟ (سرشو میندازه پایین) ببخشید.
چانسونگ با دست به شونه ی سونگهی میزنه و میخنده میگه:
_ بد چیه؟ این عالیه.
سونگهی میخنده و چانسونگ وقتی خنده ی سونگهی رو میبینه احساس میکنه قلبش از قبل تندتر میزنه، با خودش میگه: « بازم این احساس؟! انگار واقعا عاشقش شدم... نه شاید این عشق نباشه، اَه... نمیدونم.» چانسونگ اتفاقی لای نقاشی ها یه چهره ی دیگه رو هم میبینه میخواد برش داره که سونگهی سریع نقاشی رو قایم میکنه و میگه:
_ این نقاشی رو نگاه نکن، بد شده.
چانسونگ: کی بود؟
سونگهی با هول میگه:
_ جیون س ولی خیلی بد کشیدمش نمیخوام کسی ببینش.
چانسونگ متعجب میشه و با خودش میگه: «جیون شبیه پسرا شده بود!... اینطوری خیلی برام آشنا بود» چانسونگ میره و سونگهی نفس راحتی میکشه و با خودش میگه: «اوه، نزدیک بود بفهمه طرفدارشونم»
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - صبح
جیون و سونگهی وارد اتاق میشن، سونگهی میگه:
_ هانا، چرا بیرون نمیای؟
جیون یهو میبینه هانا داره گریه میکنه، با نگرانی میگه:
_ چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
سونگهی: بازم تکیون چیزی بهت گفته؟
هانا: گفت که نمیخواد به رابطه مون ادامه بدیم.
جیون دستهای هانا رو میگیره و میگه:
_ چرا تکیون همش اشک تو رو درمیاره؟ مگه گناه کردی که دوستش داری؟ باید به حسابش برسم.
هانا: نه، تقصیر خودمه، اونم مجبور نیست که منو دوست داشته باشه.
سونگهی: توهم اونو مجبور نکرده بودی که دوستت داشته باشه، اول خودش بهت اعتراف کرد.
هانا: حتما بعد از اینکه بیشتر باهام آشنا شده، فهمیده که بدرد هم نمیخوریم.
جیون: ناراحت نباش خیلی ها فقط میخوان که یه فرصت داشته باشن تا به تکیون بگن دوستش دارن.
سونگهی با دست به هانا میزنه و میگه:
_ فکر نمیکردم تکیون اینقدر نامرد باشه. چرا اون کارو کرد که حالا بگه نمیخوادت؟
جیون با تعجب میگه:
_ چیکار کرده؟
هانا: جیون راست میگه، تکیون چیکار کرده؟
سونگهی: دیشبو میگم دیگه، صداتون بیرون میومد.
هانا: صدای چی؟
سونگهی: مگه با هم نخوابیدید؟
جیون یهو چشماش از حدقه میزنه بیرون و میگه:
_ چی؟! با هم خوابیدید؟!
هانا یدونه محکم به شونه ی سونگهی میزنه و میگه:
_ چی داری میگی؟! صدای جیغ رو میگی؟ اشتباه برداشت کردی؟
سونگهی: حتی چانسونگ و وویونگ هم صداتون رو شنیدن.
هانا: دیشب تکیون میخواست بره روی تخت بخوابه که موهام زیر پاش موند و جیغ کشیدم.
سونگهی به هانا مشکوکانه نگاه میکنه و میگه:
_ بنظر اینطور نمیومد.... بعدش که صدای خندتون اومد چانسونگ و وویونگ شکه شده بودن.
هانا: خب خنده دار بود چون تکیون بلد نبود موهام رو ببافه و اصرار داشت که خودش باید برام ببافه.
جیون: شما که اینقدر باهم خوب بودید، پس چرا؟
هر سه با ناراحتی به هم نگاه میکنن و هانا میگه:
_ فکر کنم از این به بعد منم باید بیام اتاق وویونگ. اینجا دیگه جایی ندارم. (رو به سونگهی) راستی تو اونوقت شب با وویونگ و چانسونگ چیکار میکردی؟
سونگهی: هیچی، حالا براتون میگم. راستی جیون دیدی گفتم چانسونگ فقط دوستمه؟ وقتی وویونگ منو زیر پتوش قایم کرده بود، چانسونگ گفت براش مهم نیست رابطه ی من و وویونگ چیه.
جیون شونه هاشو بالا میندازه و میگه:
_ نمیدونم، شاید رفتار دوستانه شو اشتباه برداشت کرده بودم. تو زیر پتوی وویونگ چیکار داشتی؟
سونگهی ماجرای دیشب رو براشون تعریف میکنه.
داخلی - ماشین - بعد از ظهر
ماشین توی پارکینگ مطب دکتر شخصی 2PM ایستاده و جونهو تنهایی روی صندلی راننده نشسته و آهنگ گوش میده. جیون و نیکون وارد ماشین میشن، جونهو به پای جیون که دیگه بسته نیست نگاه میکنه و میگه:
_ بازش کرد؟
نیکون: پاش خوب شده و میتونه باهاش راه بره.
جونهو رو به نیکون میگه:
_ چقدر تو نترسی! چطور جرأت کردی و اینو بردی پیش دکتر خودمون، نگفتی اگه بشناستش چی میشه؟
نیکون میخنده و میگه:
_ نگران نباش اون فکر میکنه یکی از آشناهامه.
جونهو ماشین رو روشن میکنه، نیکون میگه:
_ راستی برو اداره یه کاری دارم.
جونهو با تعجب جیون رو نشون میده و میگه:
_ با این؟
نیکون: میخوام فقط یه چیزی بردارم و سریع برمیگردم.
جونهو ماشین رو توی پارکینگ اداره ی JYPE پارک میکنه. نیکون سریع پیاده میشه و میره. جیون روی صندلی پشت جونهو نشسته، جونهو هی توی آیینه به جیون نگاه میکنه و با خودش میگه: «اگه درمورد اتفاق دیشب بپرسه چی باید بهش بگم؟ آه دارم دیوونه میشم». یهو جیون دستش رو روی شونه ی جونهو میذاره. جونهو برمیگرده و جیون میگه:
_ درهای ماشین قفله؟
جونهو متعجب میشه و میگه:
_ چطور؟
جیون: گفتم یه موقع یکی یهویی نیاد توی ماشین.
جونهو: قفله.
جونهو برمیگرده از خجالت گوشهاش سرخ شده، جیون آروم میگه:
_ دیشب....
یهو قلب جونهو فرو میریزه و آب گلوش رو به سختی قورت میده. جیون بعد از یه مکث میگه:
_ اشتباه برداشت نکردم.... میدونم که اون اتفاق فقط بخاطر موقعیت و... از روی غریزه بود.
جونهو برمیگرده و با تعجب به جیون نگاه میکنه، میخواد چیزی بگه که جیون سریع میگه:
_ حس منم از روی غریزه بود، نمیخواد نگران باشی.

جونهو با ناراحتی میگه:
_ مگه اولین بوسه ت نبود؟
جیون با سر تأیید میکنه. جونهو میگه:
_ تو ناراحت نیستی؟ بیشتر دخترا دوست دارن اولین بوسه شون از روی عشق باشه.
جیون سرش رو به علامت منفی تکون میده و میگه:
_ من اینطوری فکر نمیکنم.
یهو چشمای جونهو روی لبهای جیون قفل میشه و یاد حسی که دیشب داشت میافته و قلبش شروع میکنه به تند تپیدن. نگاهش رو از جیون برمیداره و با چندتا سرفه صداش رو صاف میکنه و میگه:
_ نیکون چرا نمیاد؟
جیون که متوجه حس جونهو شده میگه:
_ امیدوارم دیگه اتفاق دیشب تکرار نشه.
جونهو: در مورد من چطوری فکر میکنی؟ من هوس باز نیستم.
جیون لبش رو گاز میگیره و میگه:
_ منظورم این نبود.
جونهو: بهرحال متاسفم.
جیون: نیازی به تاسف نیست، اون قضیه دوطرفه بود، تقصیر هردومون بود.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - شب
جونسو و نیکون با هم روی تخت دراز کشیدن، جونسو میگه:
_ چرا اونکارو کردی؟
نیکون: فکر میکنم از دخترا خوشم اومده، نمیخوام برن.
جونسو میشینه و با تعجب به نیکون نگاه میکنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر