۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

قسمت بیست و چهارم - برای لو نرفتن هر کاری میکنم

 داخلی - آسانسور آپارتمان - نیمه شب
  یهو آسانسور توی طبقه ی دوم میایسته. مرضیه و جونهو با تعجب و ترس به هم نگاه میکنن. تا در میخواد باز بشه جونهو سریع به طرف مرضیه که گوشه ی آسانسور ایستاده میره و دستهاشو دوطرف مرضیه میذاره و سرش رو خم میکنه به صورت مرضیه نزدیک میکنه اینقدر نزدیک که مرضیه میتونه نفسهای جونهو رو حس کنه. مرد مسنی وارد آسانسور میشه یه نگاه به اون دوتا میکنه ولی وقتی فکر میکنه دارن همدیگه رو میبوسن دیگه بهشون توجهی نمیکنه، مرضیه و جونهو به چشمهای هم خیره شدن، جونهو سعی میکنه به چشمهای مرضیه  نگاه نکنه و ازشون چشم برمیداره، ناخودآگاه چشمش به لبهای مرضیه می افته، آب دهنش رو به سختی قورت میده.
0052.jpg
 مرضیه با خودش میگه: «من فقط یه چیزی پروندم چرا اینجا؟ چرا با این؟ نمیخواستم آرزوم به این زودی برآورده بشه، اصلا آرزو چیه فقط اون موقع میخواستم به وویونگ یه چیزی گفته باشم.» آسانسور توی طبقه ی چهارم می ایسته. مرد مسن بهشون نگاهی میکنه و جونهو که متوجه نگاه مرد شده بخاطر اینکه مرد چهره هاشون رو نبینه جلوتر میره لبش رو روی لپ مرضیه میذاره، مرضیه برای یه لحظه احساس میکنه تمام بدنش آتیش گرفته. در آسانسور باز میشه و مرد مسن اِهِن و اوهونی میکنه ولی جونهو و مرضیه انگار نه انگار. در آسانسور بسته میشه و تا طبقه ی پارکینگ پایین میره و مرد مسن پیاد میشه و تا در بسته میشه ، جونهو آروم عقب میاد و میگه:
_ اینوقت شب اینجا چیکار میکرد؟ ... وقت نشناس.
مرضیه: بخاطر اون مجبور شدیم دوباره بیایم پایین.
جونهو با ناامیدی بهش نگاه میکنه و میگه:
_ خوبه فقط چهار طبقه س. حالا واقعا مشکلت همینه؟
مرضیه: خب پام درد میکنه.
جونهو: نکنه هول شدی و بهش فشار آوردی؟ 
مرضیه با اخم بهش نگاه میکنه، با دست به شکم جونهو میزنه و میگه:
_ برای چی باید هول میشدم؟
آسانسور می ایسته و مرضیه میخواد پیاده بشه که جونهو دستش رو میگیره و میگه:
_ با این عصا سر و صدا راه میندازی.
جونهو، مرضیه رو روی دستهاش بلند میکنه و از آسانسور خارج میشه.        

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب
منصوره و چانسونگ از انتظار زیاد برای مرضیه روی مبل نشسته خوابشون برده، منصوره سرش روی شونه ی چانسونگه و چانسونگ هم سرش رو به سر منصوره تکیه داده. وویونگ تا میاد توی جاش دراز بکشه چشمش به اونها می افته و با لحجه ی بوسانی آروم میگه:
_ اینا چرا اینجا خوابیدن؟
وویونگ یه پتو میاره و روی اون دوتا میندازه و میره توی جاش دراز میکشه. چندتا وول میخوره، بعد میشینه و به اون دوتا نگاهی میکنه، با خودش میگه: «بیدارشون کنم برن سرجاشون بخوابن (یکم فکر میکنه) ولش کن به من چه؟!» وویونگ پتو رو روی سرش میکشه و میخوابه.  

روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - صبح
تکیون از خواب بیدار شده ولی هنوز چشمهاش رو باز نکرده، دستش لای موهای نسترنه که وقتی نوازشش میکنه با تعجب با خودش میگه: «جونگ-گام [اسم گربه ی چانسونگ] اینجا چیکار میکنه؟ موهاش چه بلند و نرم شده. (بعد از کمی) جونگ-گام که پیش مامان چانسونگه! پس این گومنگیه [گربه ی جونهو].» به نوازش کردنش ادامه میده، چشمتون روز بد نبینه کجا رو نوازش کنه خوبه؟ موهای نسترن هم که پر حجم و بلند ریخته روی شکمش و تکیون هم دقیقا داره شکم نسترن رو ناز میکنه که نسترن از خواب بیدار میشه و از کار تکیون شکه میشه، تکیون هم به هوای سر گربه داره دستش رو میبره بالاتر که نسترن دست تکیون رو میگیره و میگه:
_ اوپا داری چیکار میکنی؟
تکیون با صدای نسترن چشمهاش رو باز میکنه و تا میبینه دستش روی نسترنه یهو میشینه و میگه:
_ تو این پایین چیکار میکنی؟
    نسترن لبخندی میزنه و میگه:
_ از روی تخت افتادم.
تکیون دستش رو از توی دست نسترن بیرون میکشه و میگه:
_ اگه از روی تخت افتادی این طرف چیکار میکنی؟
نسترن لبش رو گاز میگیره و میگه:
_ ببخشید خودم اومدم.
تکیون آهی میکشه و میگه: 
_ گفتم که دارم درموردت فکر میکنم.
نسترن: قسم میخورم منظور خاصی نداشتم، فقط روی تخت خوابم نمیبرد.
تکیون دستی به سر نسترن میکشه و میگه:
_ ایندفعه به خیر گذشت. ولی اگه دوباره تکرار بشه ممکنه...
تکیون بقیه ی حرفش رو ادامه نمیده و نسترن با ذوق میگه:
_ ممکنه چی بشه؟
تکیون در حالی که عینکش رو به چشمش میزنه میگه:
_ اگه خیلی کنجکاوی دفعه ی بعد بیا اینجا بخواب ببین چی میشه.
نسترن مشکوک به تکیون نگاه میکنه و تکیون از اتاق بیرون میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
پسرا حاضر شدن دارن میرن سر کار چانسونگ رو به منصوره میگه:
_ ما امشب اجرا داریم دیر میایم، بیشتر مراقب باشید.
 منصوره میگه:
_ اجراتون زنده از تلویزیون پخش میشه؟
وویونگ: آره.
منصوره: وای چقدر از اخبار عقب موندم. دلم میخواست ببینمش.
جونهو: حالا توی این موقعیت به فکر دیدن اجرای مایی؟ نکنه طرفدارمونی!
نسترن پوزخندی میزنه و میگه:
_ نخیر. اینجا حوصله مون سر میره، تازه کی گفت میخواد اجرای شما رو ببینه؟ ما میخوایم Miss A رو ببینیم.
جونهو: خب وقتی ما خونه نیستیم که نمیتونید ببینید، پسرا بیاین بریم.
مرضیه: میتونیم ببینیم. فقط بهمون سه تا هدفون بدید.
جونسو سریع به اتاقش میره و دوتا هدفون میاره و به مرضیه میده، مرضیه میخنده و میگه:
_ ممنونم، خیلی Handsome [خوشقیافه] هستی.
جونهو سری تکون میده و میگه:
_ کلمه رو اشتباه گفتی باید میگفتی Gentleman [آقای مهربون].
مرضیه با اخم بهش نگاه میکنه و میگه:
_ نه کوچولو جونم، من منظورم همونی بود که گفتم.
مرضیه لپ جونسو رو میکشه و با شونه بهش میزنه و میگه:
_ خیلی هم باحالی.
جونهو با حسودی به اونا نگاه میکنه، وویونگ هم در همین حین میره و یه هدفون و تبدیل میاره و به منصوره میده و میگه:
_ بیا به این تبدیلها هم احتیاج داری.  

داخلی - ساختمان KBS - اتاق گریم - صبح
چانسونگ داره توی موبایلش عکس نگاه میکنه یهو به عکسی که پریشب توی کوه با منصوره انداخته میرسه، همینطور بهش خیره میشه و اینقدر توی عکس غرق میشه که برای چند لحظه صدای اطراف رو نمیشنوه و یه جورایی میره توی یه دنیای دیگه.
0053.jpg
همین لحظه جوسوب دستش رو روی شونه ی چانسونگ میذاره و میگه:
_ داری چی رو اینقدر با ذوق نگاه میکنی؟
یهو چانسونگ به خودش میاد و سریع صفحه ی موبایلش رو از جوسوب قایم میکنه. جوسوب درحالی که با کنجکاوی میخواد موبایل رو از دست چانسونگ بیرون بکشه میگه:
_ چی رو قایم کردی؟ عکس یه دختره؟
چانسونگ سعی میکنه نشونش نده ولی جوسوب بیخیال نمیشه، چانسونگ سریع عکس رو پاک میکنه و موبایل رو میده به جوسوب و میگه:
_ داداش چرا اینطوری میکنی؟ بیا ببین توش هیچی ندارم؟
جوسوب هم که متوجه شده عکس رو پاک کرده میگه:
_ باشه، اشکالی نداره من که چیزی نمیگم. حالا دوست دخترت رو من میشناسم که نمیذاری عکسش رو ببینم؟... نکنه از هنرمندای شرکت خودمونه!!!! اگه جینیونگ بفهمه حسابت رو میرسه.
چانسونگ هم که هول شده میگه:
_ دوست دخترم کجا بوده؟
جوسوب: پس داشتی عکس لُختی نگاه میکردی؟ 
چانسونگ که نمیدونه چی بگه مظلومانه به جوسوب نگاه میکنه، جوسوب آروم به پشت چانسونگ میزنه و میگه:
_ الان میخوای بری روی صحنه، برات هیجان خوب نیست. اجرا رو خراب میکنی ها.
جوسوب میره به طرف نیکون که صندلی رو به جای دمبل دستش گرفته و بالا پایین میبره، جوسوب میگه:
_ داره قضیه ی عکسها درست میشه. نگران نباش.
نیکون: عکس رو به جینیونگ نشون دادی؟
 جوسوب: هنوز فرصت نکردم ولی در اولین فرصت نشونش میدم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
دخترا روی تخت نشستن، منصوره میگه:
_ پس کی میریم.
نسترن: دیگه نیازی نیست بریم. تکیون بهم گفت که میتونم خواننده بشم.
منصوره با خوشحالی میگه:
_ پس میمونیم؟
مرضیه: معلومه، بایدم خوشحال باشی، دیشب توی بغل چانسونگ خوابیده بودی.... (لبخند شیطانی میزنه) البته به منم بد نگذشت.
منصوره با ناراحتی میگه:
_ من که توی بغلش نخوابیده بودم، فقط کنارش خوابم برده بود.
نسترن: انگار دیشب برای هممون شب پرخاطره ای بوده.
هر سه تایی با هم یواش میخندن و کلی خاطره از دیشب برای هم تعریف میکنن.

داخلی - ساختمان KBS - اتاق انتظار - ظهر
پسرا دور هم نشستن و یهو وسط حرفشون جونسو متوجه میشه که دخترا میخواستن خودشون برن ولی پسرا بخاطر رویای دخترا کاری کردن که موندگار شدن. جونسو با عصبانیت میگه:
_ چرا اینکارو کردید؟ خب میذاشتین برن.
وویونگ: تو اگه جای تکیون بودی دلت میومد اینکارو بکنی؟
جونسو با قاطعیت میگه:
_ آره مگه چی میشد؟
جونسو تا اینو میگه یهو یاد حرفای دیشبش با منصوره میوفته و غم روی چهره ش میشینه و میگه:
_ درسته، ما حق نداریم با اونا اینکارو بکنیم... اونا هم با زحمت و سختی به اینجا رسیدن.
همه شون با نا امیدی و ناراحتی بهم نگاه میکنن، وویونگ که کنار چانسونگ نشسته آروم بهش میگه:
_ مگه تو نگفتی که دیگه نمیخوای ادامه بدی؟
چانسونگ: چطور مگه؟
وویونگ چند لحظه سکوت میکنه و بعد میگه:
_ دیشب.... هیچی.

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
چون پسرا هنوز نیومدن خونه، همه ی چراغها خاموشه و نسترن که توی تاریکی اطرافش رو خوب نمیبینه یواش یواش وارد آشپزخونه میشه. میخواد لیوان برداره که دستش به لیوان دیگه ای میخوره و لیوان میافته و میشکنه.

داخلی -  ساختمان KBS - اتاق گریم - شب
پسرا که اجراشون تموم شده دارن آماده میشن برگردن خونه، نیکون آروم میگه:
_ حالا باید چیکار کنیم؟ معلوم نیست جینیونگ کی بیخیال دخترا میشه، مخصوصا الان که عکس هم ازشون گیر آورده.
تکیون: فعلا مجبوریم دخترا رو نگه داریم.
چانسونگ با حیرت میگه:
_ تور آسیامون چی؟ چهار روز دیگه باید بریم بانکوک، دخترا رو چیکار کنیم؟

پایان قسمت بیست و چهارم

هیچ نظری موجود نیست: