۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

قسمت بیست و ششم - اتفاقات پیش بینی نشدنی


داخلی - خانه ی 2PM - حموم - شب
جونهو صورتش رو عقب میبره و با اشتیاق به لبهای مرضیه نگاه میکنه، دستهاش رو از دور کمر مرضیه برمیداره و آروم به طرف صورت مرضیه میبره و دور صورتش رو میگیره، لبخند شیرین و دلفریبی میزنه، مرضیه هم قند توی دلش آب میشه و با اشتیاق به لبهای جذاب جونهو نگاه میکنه.
0056.jpg
 جونهو لبهاش رو روی لبهای مرضیه میذاره و تا همدیگه رو میبوسن یهو چند ضربه به در زده میشه و صدای جونسو میاد که میگه:
_ جوسوب رفت میتونید بیاید بیرون.
مرضیه و جونهو از بغل هم بیرون میان و با شرم به هم نگاه میکنن، جونهو سریع در رو باز میکنه و میره بیرون. مرضیه هم میره زیر دوش میایسته و توی فکر فرو میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب
تکیون سر جاش روی زمین دراز میکشه. نسترن روی تخت نشسته و با ناراحتی به تکیون نگاهی میکنه و میگه:
_ من خوابم نمیبره.
تکیون: هر شب همینو میگی. خب من چیکار میتونم برات بکنم؟
نسترن با شیطنت نگاهی به تکیون میکنه و میره کنار تکیون دراز میکشه و میگه:
_ میخوام ببینم اگه اینجا بخوابم چی میشه؟
تکیون با اخم بهش نگاه میکنه و نسترن که عاشق اخم تکیونه وقتی چهره ش رو از نزدیک اینطوری میبینه لپ تکیون رو میبوسه.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
وویونگ توی جاش دراز کشیده و به منصوره که هی از اینطرف به اون طرف اتاق میره نگاه میکنه. وویونگ آروم میگه:
_ چرا نمیری بخوابی؟
منصوره متعجب به وویونگ میگه:
_ بیدارت کردم؟
وویونگ: نه، بیدار بودم. چی شده؟
منصوره: من هر شب تا دیر وقت با مرضیه حرف میزدم، ولی امشب مرضیه زود خوابیده!
منصوره همینطور که به طرف وویونگ میره یهو یه تیکه شیشه کف پاش فرو میره، کنار وویونگ میشینه و میگه:
_ آخ، چیکارکنم؟
 وویونگ توی جاش میشینه و میگه:
_ چی شد؟
منصوره: من از اینکه شیشه توی پام بره متنفرم، حالا چطوری درش بیارم.
وویونگ تا میبینه داره از پای منصوره خون میاد سریع جعبه ی کمکهای اولیه رو میاره و در حالی که میخواد پای منصوره و شستشو بده، میگه:
_ بعد از خواهرت حالا نوبت توئه.
منصوره با خجالت پاش رو یکم عقب میکشه و میگه:
_ نمیخواد تو زحمت بکشی، خودم میتونم.
 وویونگ: از حرفم ناراحت شدی؟
منصوره سرش رو به علامت منفی تکون میده و میگه: 
_ مگه فردا صبح نباید زود بیدار بشی؟
وویونگ خسته س ولی میگه:
_ خوابم نمیاد.
وویونگ همینطور که پای منصوره رو شستوشو میده، میگه:
_ اگه بخواید همینطوری هی به پاتون آسیب برسونید خوانندگی براتون خیلی سخت میشه.
منصوره: ما همیشه اینطوری نیستیم، توی این یک سال شب و روز تمرین میکردیم با اینکه خیلی وقتا وسط رقص زمین میخوردیم ولی هیچوقت پامون اینقدر جدی آسیب ندیده بود.
وویونگ با تعجب به منصوره نگاه میکنه و میگه:
_ پس میخوای بگی زمین ما مشکل داره؟
منصوره میخنده و میگه:
_ شاید.
وویونگ از قصد بتادین بیشتری روی زخم پای منصوره میریزه و میگه:
_ پس زمین ما مشکل داره؟ شما بی نقصید؟
منصوره که زخمش میسوزه سریع میگه:
_ نکن... نکن... غلط کردم، ما بَدیم، زمین شما عالیه.
وویونگ میخنده و میگه: 
_ حالا.... رقصیدنو بیشتر دوست داری یا خوندنو؟ 
منصوره: فکر میکنم خوندن. چون وقتی میخونم احساس شادابی و سرزندگی میکنم. ولی میخوام رقص رو بیشتر یاد بگیرم، چون هنوز خوب نمیرقصم. 
ویوونگ و منصوره کمی درمورد موسیقی حرف میزنن که وسط حرفهاشون یهو صدای باز کردن رمز در آپارتمان میاد. وویونگ میگه:
_ کیه این موقع شب؟
وویونگ با دستپاچگی سریع سر منصوره رو روی پاش میذاره و پتو رو روش میکشه، منصوره که سرش روی پای وویونگه، قلبش فرو میریزه، چانسونگ با یه بسته موز وارد اتاق میشه، وویونگ با تعجب بهش نگاه میکنه و میگه:
_ چانسونگ تویی؟ این وقت شب کجا رفته بودی؟
چانسونگ: هوس موز کردم...
یهو وسط حرف چانسونگ، منصوره که احساس میکنه قلبش داره می ایسته دیگه طاقت نمیاره و از زیر پتو بیرون میاد، چانسونگ تا منصوره رو میبینه حرفش قطع میشه و یهو موزها از دستش به زمین می افته و با نا امیدی به منصوره و وویونگ نگاه میکنه.
0057.jpg
 وویونگ سریع میگه:
_ چانسونگ، اشتباه برداشت نکن. ما کاری نمیکردیم.
منصوره با خجالت به وویونگ و چانسونگ نگاهی میکنه و سرش رو پایین میندازه. چانسونگ ناراحتیش رو مخفی میکنه و میگه:
_ چرا به من توضیح میدی که داری چیکار میکنی؟ فکر کنم به من ربطی نداره.
وویونگ دستی توی سرش میکشه و به منصوره نگاه میکنه، منصوره هم از جواب چانسونگ متعجب شده. یهو با صدای جیغ نسترن که از توی اتاق تکیون میاد هر سه به طرف صدا برمیگردن و بعد متعجب بهم نگاه میکنن، صدای خنده ی نسترن و تکیون باعث میشه که چانسونگ و وویونگ کنجکاوانه بهم نگاه کنن، چانسونگ میگه:
_ امشب توی خونمون چه خبره؟
چانسونگ سرش رو با تاسف تکون میده و به اتاقش میره. وویونگ ابروهاشو میبره بالا و به منصوره میگه:
_ بنظر نسترن و تکیون خیلی با هم صمیمی شدن.
منصوره که معذب شده سرش رو میندازه پایین که یهو چشماش چهارتا میشه و میگه:
_ پتوت!!!!! 
وویونگ پتوش رو نگاه میکنه و میبینه قرمز شده با نگرانی به منصوره میگه:
_ اینقدر خون از پات رفته؟
منصوره نیم خنده ای میکنه و میگه:
_ بتادینه.
وویونگ که ضایع شده اخماش میره توی هم و میگه:
_ پاشو برو میخوام بخوابم.
منصوره میخواد بره که وویونگ دستش رو میگیره و میگه:
_ به پات چسب زخم نمیزنی؟
وویونگ چسب زخم رو توی دست منصوره میذاره و منصوره تشکر میکنه و به اتاق وویونگ میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
چانسونگ روی تختش دراز کشیده و هی توی جاش ول میخوره با خودش میگه: «با وویونگ؟ نه غیر ممکنه، منصوره از این کارا نمیکنه» بعد از کمی توی جاش میشینه و با خودش میگه: «باید چیکار کنم؟ نکنه واقعا از منصوره خوشم اومده!» توی جاش دراز میکشه و سعی میکنه بخوابه.

روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - سحر
جونهو از خواب بیدار میشه و به ساعت نگه میکنه، ساعت چهار صبحه، لباسهاش رو برمیداره و از اتاق بیرون میره.

داخلی - خانه ی 2PM - حموم - سحر
جونهو وارد حموم میشه و میخواد بلوزش رو دربیاره که یهو یاد مرضیه میوفته با خودش میگه: «چرا اون به فکر این بود که من جلوی جوسوب ضایع نشم؟ (میره زیر دوش و چشمهاشو میبنده و سریع باز میکنه) چرا اون کارو کردم؟»

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - صبح
مرضیه وارد آشپزخونه میشه و جونهو رو میبینه، شکه میشه ولی به روی خودش نمیاره و با خونسردی میگه:
_ صبح بخیر.
جونهو به مرضیه نیم نگاهی میکنه و میگه:
_ سلام.
  جونسو رو به مرضیه میگه:
_ بیا صبحونه بخور، دیشب که شام نخوردی؟
جونهو با تعجب به مرضیه نگاه میکنه و با خودش میگه: «اونم دیشب شام نخورده؟» مرضیه پیش جونسو میشینه و با اشتها شروع میکنه به خوردن و با جونسو شوخی میکنه و حتی توی دهن هم غذا هم میذارن جونهو با حسودی به اون دوتا نگاه میکنه و با ناراحتی با خودش میگه: «چقدر احمقم، اون از اول هم به جونسو بیشتر اهمیت میداد، چرا همچین کاری کردم؟ اینطوری به جونسو خیانت کردم، ولی مرضیه قبولم کرد خیانتکارتر از من اونه.» همین لحظه مرضیه قاشق رو به طرف جونهو میگیره و میگه:
_ بیا تو هم بخور.
جونهو متعجب میشه ولی لبخندی میزنه و میگه:
_ نه نونا بده به جونسو. (آروم میگه) خیانتکار.
مرضیه قاشق رو توی دهن خودش میذاره، غذا رو میخوره و میگه:
_ خودم میخورم.
نیکون وارد آشپزخونه میشه و میگه:
_ مرضیه دیشب خوب نخوابیدی؟ دور چشمات سیاه شده.
مرضیه هول میشه و میگه:
_ چه سریع تغییرای منو میفهمی. اینقدر برات مهمه؟ نکنه دوستم داری؟
جونهو با تعجب به مرضیه نگاه میکنه و با خودش میگه: «بازم خیانت» نیکون پوزخندی میزنه و  کنار مرضیه میشینه و چندتا آروم به شونه ی مرضیه میزنه و میگه:
_ دختر ایده آل من اصلا با تو قابل مقایسه نیست.
جونهو خنده ی بلندی سر میده، مرضیه پوزخندی میزنه و با شیطنت میگه:
_ خب معلومه من خیلی بهتر از اونم، مگه نه؟
 نیکون لپ مرضیه رو میکشه و میگه:
_ درسته نونا، تو عالی هستی ولی منظور من این بود که دختر ایده آلم با تو خیلی فرق داره. (رو به جونهو) عجیبه امروز توی حموم آواز نمیخوندی، چیزی شده؟
مرضیه و جونهو بهم نگاه میکنن و گوشهای جونهو قرمز میشه و با هول میگه:
_ حتما نشنیدی، خوندم.
نیکون با تعجب میگه:
_ چرا خجالت کشیدی؟ سوالم اینقدر خجالت آور بود؟     

 داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - صبح
تکیون و نسترن کنار هم خوابیدن و موهای نسترن بافته شده س. تکیون بیدار میشه و چشمهاشو باز میکنه به نسترن با محبت نگاه میکنه و با خودش میگه: «چطور میتونه اینقدر بانمک بخوابه؟» دستش رو به طرف صورت نسترن میبره و میخواد نوازشش کنه که یهو دستش رو عقب میکشه و توی جاش میشینه، با خودش میگه: «من دارم چیکار میکنم؟ چرا دیشب اونطوری رفتار کردم؟ چرا بجای اینکه ازش دور بشم هی بیشتر و بیشتر بهش نزدیک میشم؟ نباید اینطور بشه.» نسترن چشمهاشو باز میکنه و با محبت به تکیون میگه:
_ بخاطر دیشب ممنونم.
تکیون با ناراحتی به نسترن نگاه میکنه و با بغضی توی گلوش میگه:
_ فکر میکنم دیگه نباید به رابطمون ادامه بدیم.
   
پایان قسمت بیست و ششم

هیچ نظری موجود نیست: