۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

عکسهای تولد لی مین-هو (Lee Min-Ho)

یکی از دوستان عکس از تولد لی مین-هو که 22 June بود خواسته بود. عکسهایی از جشنی که سر پشت صحنه ی سریال جدیدش Faith گرفتن هست ولی کیفیت خوبی نداره.


  

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

Fake 2PM - Baby Khunnie Day

این قسمت هم به مناسبت تولد نیکون جون درست کردیم،
تولد نیکون رو تبریک میگیم و امیدواریم به آرزوهاش برسه
 امیدواریم خوشتون بیاد

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

جالبه نه!؟

امروز داشتیم قسمت چهار سریال BIG رو نگاه میکردیم به یه چیز جالب برخوردیم که به داستانمون "وقتی سه دختر به 2PM بپیونده" ربط داره. یه جاش شخصیت سوزی بالای سر پسره که بیهوش شده نشسته بود و میخواست با بوسه ی شاهزاده ای بیدارش کنه. جالب نیست توی داستان ما هم وقتی دخترا بیهوش بودن جونهو میخواست با بوسه ی شاهزاده ای بیدارشون کنه..... هاهاهاهاهاهاهاهاها
بعد از دیدن این سکانس سریع گفتیم خوب شد قبل از این سریال گذاشتیمش وگرنه همه فکر میکردن ما از این سریال کپی کردیم. هه هه هه هه. آخه برای داستان "انتخاب من" کلی سکانس توی نظرمون داشتیم که توی این چند وقت که ننوشتیمش توی بعضی از سریالهای کره ای دیدیمشون :(

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

معرفی داستان «انتخاب من»

امروز میخوایم یه معرفی مختصر از شخصیتهای داستان جدیدمون «انتخاب من» بنویسیم. داستان رو هنوز کامل نکردیم و فعلا  فقط 10 قسمتش رو نوشتیم ولی تصمیم گرفتیمم زودتر بذاریمش و از 20 تیر شروعش میکنیم و هر هفته دو قسمت، سه شنبه ها و جمعه ها میذاریم.

این پوستری هست که براش درست کردیم

نوشته های روی پوستر:
ما با هر انتخاب آینده ی خودمون رو درست میکنیم
نیکون: "ازت حمایت میکنم."
جونهو: "قول میدم... خوشحالش میکنم."
وویونگ: "توی قانون من عشق نیست."
جونسو: "ای کاش... هیچوقت اونو توی اون موقعیت نمیدیدم."
چانسونگ: "هیچوقت بدون عشق ازدواج نمیکنم."
مین: "نمیتونم هیچ آینده ای رو با اون ببینم."
سوزی: "باید فراموشش کنم."
سوهی: "هرگز دست بردار نیستم."
یوبین: "عشق برای من دردناکه."
یئون: "تو تنها امید منی."

اینم یه خلاصه ی کوچیک از داستان:
درمورد 10 شخصیت هست که توی یه دانشکده ی هنر با هم برخورد میکنن، این 10 نفر بعضی ها با هم دوستن، بعضی ها عاشق و بعضی ها هم اصلا همدیگه رو نمیشناسن. ولی هر کدوم توی زندگیهاشون مشکلاتی دارن که باید سر اون مشکلات یه راهی رو انتخاب کنن، توی حل مشکلات بعضی ها بهم کمک میکنن و بعضی ها هم خودشون باعث مشکل دیگری هستن. حالا هرکسی چه مشکلی داره و چه راهی رو انتخاب میکنه توی داستان معلوم میشه...

۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

قسمت سی و هشتم - وقتی با هم هستیم (قسمت آخر)

 داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - نزدیک سحر 

سونگهی: دیدی، بخاطر حضور من حتی نمیخواسته تو رو نگاه کنه.

وویونگ: خب بعضی از طرفدارا روی ستاره هاشون خیلی تعصب دارن ولی همه اینطوری نیستن.

اشک از چشمهای سونگهی جاری میشه و میگه:

_ من که همیشه میخواستم شما رو توی اوج ببینم، حالا خودم دارم باعث سقوطتون میشم.

وویونگ اشکهای سونگهی رو پاک میکنه،  یه لحظه نا خودآگاه دستهاش رو کنار صورت سونگهی نگه میداره و لپش رو نوازش میکنه. سونگهی با تعجب به وویونگ نگاه میکنه، وویونگ تا متوجه نگاه سونگهی میشه سریع دستش رو عقب میبره و با مهربونی میگه:

_فکر نمیکنی داری زود قضاوت میکنی؟ من مطمئنم شما باعث بیشتر محبوب شدن ما میشید، فقط چند روز صبر کن.

سونگهی: ولی اگه نشه، ما مجبور میشیم بریم، شاید دیگه نتونم ببینمت.

وویونگ دستش رو میذاره روی شونه ی سونگهی و میگه:

_ طرفدارها دارن توانایهای شما رو میبینن، نگران این نباش، شما هیچ وقت نمیرید.... سونگهی و وویونگ برای هم ساخته شدن.

چشمهای سونگهی از تعجب چهارتا میشه، وویونگ میگه:

_ نظر یکی از طرفداراس، بقیه هم داره "کل اجرا فقط اون دوتا رو دیدم، نمیتونستم ازشون چشم بردارم". خیلیا هم تأییدش کردن.

سونگهی لبخند میزنه و وویونگ میگه:

_ بجای اون یه نفر که نگاهم نکرده، بخاطر تو خیلیا نتونستن ازم چشم بردارن.

سونگهی مشغول خوندن نظرا میشه و وویونگ هم همینطور با محبت بهش خیره میشه، بعد از کمی وویونگ گردنش رو میگیره و دروغکی میگه:

_ آخ، آخ... انگار گردنم گرفته.

سونگهی با هول نگاهش میکنه و میگه:

_ چی شده؟ خیلی درد میکنه.

وویونگ: نه، فقط نمیتونم زیاد تکونش بدم.

سونگهی: بذار برات ماساژش بدم درست بشه.

سونگهی بلند میشه و شروع میکنه به ماساژ دادن گردن وویونگ، بعد از کمی وویونگ آروم دستهای سونگهی رو میگیره و میبوسه. سونگهی احساس میکنه قلبش ایستاده، وویونگ با لحن صمیمی و پر از محبت میگه:

_ مهرشون کردم تا دست کَس دیگه ای رو نگیرن.

وویونگ از جاش بلند میشه و رو به روی سونگهی می ایسته، صورتش رو کمی به صورت سونگهی نزدیک میکنه و با اشتیاق بهش نگاه میکنه، ابروهاشو میده بالا و میگه:

_ جاهای دیگه رو هم باید مهر کنم تا مال من باشن؟

لپای سونگهی سرخ میشه و لبخندی از رضایت روی لباش میاد. وویونگ با لبخند میگه:

_ تو نمیخوای جایی رو مهر کنی؟

سونگهی آروم میگه:

_ من؟... 

وویونگ با ناامیدی میگه:

_ منو نمیخوای؟   

سونگهی سریع میگه:

_ میخوامـ...

سونگهی با خجالت به ویونگ نگاه میکنه، وویونگ صورتش رو بیشتر نزدیک میکنه و میگه:

_ خجالت نکش، بگو کجا رو دوست داری مهر کنی؟...(میخنده) نکنه اونـ...

سونگهی سرش رو میندازه پایین، وویونگ با هیجان میگه:

_ واقعا؟ ... حالا داری نگاهشم میکنی؟

سونگهی سریع سرش رو میاره بالا و صورت به صورت وویونگ میشه، برای چند لحظه نمیتونن از چشمهای هم چشم بردارن، وویونگ آروم سونگهی رو بغل میکنه و با لحن جذابی میگه:

_ هر موقع هر جا رو خواستی، میتونی مهرش کنی.

سونگهی که سرش توی سینه ی وویونگه، وویونگ رو بغل میکنه و سینه ش رو میبوسه و میگه:

_ قلبت رو میخوام.

وویونگ احساس میکنه قلبش یخ شده، سونگهی رو محکمتر بغل میکنه و سونگهی هم با عشق محکمتر بغلش میکنه، قلب وویونگ گرما رو احساس میکنه. وویونگ در گوش سونگهی با شیطنت میگه:

_ چرا؟ چون اگه قلبم مال تو باشه میتونی همه چیزمو داشته باشی؟

 سونگهی با شیطنت به وویونگ نگاه میکنه و وویونگ لبخند دلربایی میزنه و ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:

_ یه کاری بلدم که درجا قلبتو مال من میکنه.

سونگهی با نگاهی مشتاق و منتظر به چشمهای وویونگ نگاه میکنه، وویونگ آروم آروم لبهاشو میذاره روی لبهای سونگهی و میبوسه.

 

هفتاد و سه روز بعد

داخلی - سالن - عصر

نمایی از سالن نشون داده میشه که پر از جمعیته و طرفدارا بخاطر مراسم امضاء گرفتن از گروه مکمل 2PM برای اولین تک آهنگشون "When 3 Girls Join 2PM" جمع شدن. گروه سرجاشون نشستن و طرفدارا نفر به نفر میان و امضاء میگیرن. وویونگ میخواد امضاء کنه که از طرفدارش میپرسه:

_ اسمت چیه؟ 

طرفدار: فرزانه.

وویونگ تا بهش نگاه میکنه محوش میشه و سونگهی که متوجه شده یواشکی به پای وویونگ میزنه و میگه:

_ چیو داری نگاه میکنی امضاء کن دیگه، همه منتظرن. 

وویونگ سریع به خودش میاد و امضاء میکنه. فرزانه همراه خواهرش نیلوفر از بقیه ی اعضا امضاء میگیرن تا به جونهو میرسن، نیلوفر دستش رو روی میز میذاره و با شوق به جونهو نگاه میکنه، جونهو با لبخند دستش رو میذاره روی دست نیلوفر و عکسش رو امضاء میکنه. جیون که کنار جونهو نشسته با حسودی به دست جونهو و نیلوفر نگاه میکنه و آروم به جونهو میگه:

_ فکر کنم نمیتونم سر قولم بمونم، باید امشب رو کنسل کنیم.

جونهو نگاه معنا داری به جیون میکنه و جیون با مظلومیت میگه:

_ شوخی کردم.

جونسو درحال امضاء کردنه که غزال عکس رو به جونسو میده و میگه:

_ اسمم غزالِ.

جونسو پایین امضاءش مینویسه "خودت هم مثل اسمت زیبایی" عکس رو به غزال میده و با لبخند میگه:

_ خیلی خوشگلی.

آیدا به طرف سونگهی میره و ازش امضاء میگیره، سونگهی تا چهره ش رو میبینه سریع به وویونگ میگه:

_ یادته برای فیلمنامه ی "2PM و من" دنبال یه بازیگر زن میگشتید؟ فکر کنم آیدا خیلی مناسب باشه.

وویونگ آیدا رو برانداز میکنه و میگه:

_ آره فکر کنم با هم زوج خوبی بشیم.

سونگهی لبخندی میزنه و با تأکید میگه:

_ آره زوج هنری خوبی میشید.

 

داخلی - ماشین - شب

همه دارن برمیگردن خونه که یهو به مبایل سونگهی و جیون در یک زمان اس ام اس میرسه. سونگهی بعد از خوندنش اشک توی چشمهاش حلقه میزنه و با ذوق به جونسو میگه:

_ مامان و بابام موفقیتمون رو تبریک گفتن.

جونسو لبخندی میزنه و نیکون میگه:

_ مطمئنم اونا برای این موفقیت حتی از خودتون هم بیشتر خوشحالن.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب  

همه توی اتاق نشستن و منتظر جونهو و جیون هستن تا برای صدمین روزشون جشن سورپرایز بگیرن. نیکون میگه:

_ اَه خوابم میاد پس چرا نیومدن؟

جونسو موبایل رو برمیداره و میگه:

_ الان بهشون زنگ میزنم ببینم کجائن؟

نیکون سریع موبایل رو از دست جونسو میگیره و با شیطنت میگه:

_ مزاحمشون نشو، حتما الان خودشون دوتایی جشن گرفتن.

هانا رو به تکیون میگه:

_ خوش به حالشون، چرا صدمین روز ما تو میری ژاپن؟

 تکیون: به جاش ما هر روز جشن میگیریم.

هانا و تکیون بهم لبخندی میزنن، یهو یه اس ام اس از طرف جوسوب برای نیکون میاد که نوشته: 

«همین الان برای جشن موفقیتتون با جینیونگ و یه سری از همکارا داریم میایم خونتون»

نیکون اس ام اس رو برای بقیه میخونه و چانسونگ سریع میگه:

_ من به جونهو خبر میدم که سریع خودشون رو برسونن، خیلی ضایع س که اون دوتا نیستن.

بعد از نیم ساعت جونهو و جیون هم خودشون رو میرسونن و با همکارا جشن میگیرن و بعد از یه ساعت مهمونا میرن. 

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - نیمه شب  

هانا روی تخت با لباس خواب نشسته، تکیون وارد اتاق میشه تا هانا رو میبینه و آب گلوش رو به سختی قورت میده، میره کنارش میشینه، دوباره براندازش میکنه، هانا براش اشوه میاد و تکیون دیگه طاقت نمیاره و روی تخت میخوابونش و با جدیت میگه:

_ تو هنوز یه دختر مدرسه ایی. همینطوری برام سخت هست، سختترش نکن.

یهو هانا لپای تکیون رو میکشه، گوشهاشو میکشه، با موهاش بازی میکنه و میگه:

_ خیلی بامزه ای.

همینطور که هانا میخنده و با سر و صورت تکیون بازی میکنه ، تیکون سر جاش دراز میکشه و با خودش میگه: «منو باش... این منو با عروسکش اشتباه گرفته.» تکیون به هانا نگاه میکنه و میگه:

_ من دوست دارم عروسکت باشم.

هانا: چی؟

  تکیون میخنده و میگه:

_ هیچی.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - نیمه شب  

جونهو و جیون کنار هم روی تخت دراز کشیدن، جونهو لبخندی میزنه و میگه:

_ حالا هی تو بهم بگو چرا عجله داری. اگه عجله نکرده بودم الان حتی حموم هم نرفته بودیم.

جیون: ولی اونقدر که فکر میکردم باحال نبودی.

جونهو بلوزش رو درمیاره و روی جیون نیمخیز میشه و میگه:

_ باید بیشتر تلاش کنم، شاید بنظرت باحالتر بشم.

جیون لپ جونهو رو میکشه و میگه:

_ از اون چیزی که فکر میکردم خیلی باحالتر بودی.

جونهو در حالی که لبخندی به لب داره نفس راحتی میکشه و توی جاش دراز میکشه.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق دخترا - نیمه شب  

سونگهی به قصد توالت رفتن از اتاق بیرون میره، وویونگ یواشکی وارد اتاق میشه و زیر پتو قایم میشه. وقتی سونگهی برمیگرده فکر میکنه جیون زیر پتوئه و همینطور که کنارش دراز میکشه میگه:

_ مگه قرار نبود امشبو با جونهو باشی؟

وویونگ یهو سونگهی رو بغل میکنه، سونگهی با دیدن وویونگ شکه میشه و وویونگ میگه:

_ پس امشب تنهاییم میتونیم تا صبح بازی کنیم.

سونگهی با ذوق میگه:

_ چه بازیی؟

وویونگ با شیطنت ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:

_ عشق.

یهو قلب سونگهی به تالاپ تولوپ می افته، وویونگ کش موهای سونگهی رو باز میکنه و موهای سونگهی رو نوازش میکنه، سونگهی با خجالت بهش نگاه میکنه. وویونگ میخنده و میگه:

_ شوخی کردم، فقط اومدم که تنها نباشی. 

 

 داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - نیمه شب  

  جونسو و نیکون با هم پَکر نشستن و شراب میخورن، جونسو با ناامیدی میگه:

_ تکیون با هاناه، جونهو با جیون س، وویونگ با سونگهی س، چرا ما هیچ کَسی رو نداریم؟!

نیکون با ناراحتی میگه:

_ انگار نه انگار که ما از اونا بزرگتریم.

جونسو: دیگه داریم پیرپسر میشیم. 

 یهو چانسونگ میاد توی اتاق میگه:

_ دارم از حسودی میترکم. (با هیجان) بیاین بریم مزاحمشون بشیم تا اینکه کمتر حسودیمون بشه.

نیکون و جونسو سریع دست چانسونگ رو میگیرن و میبرنش زیر پتو و چندتا مشت بهش میزنن و نیکون با محبت به چانسونگ نگاه میکنه و به شوخی میگه:

_ چرا به اونا حسودیت میشه؟ بیا پیش ما، با هم یه مثلث عشقی خوشگل میسازیم.

چانسونگ با تعجب بهشون نگاه میکنه و میگه:

_ چرا شما اینقدر عجیب شدید؟

چانسونگ پتو رو کنار میزنه و میخواد بلند بشه که جونسو و نیکون محکم بغلش میکنن و کنارش میخوابن، جونسو میگه:

_ فقط اینطوری میشه جلوی کارای عجیب غریب تو رو گرفت.



پایان
امیدواریم از خوندن داستان لذت برده باشید