۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

قسمت سی و ششم - همخونه یا همگروه؟!

داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - بعد از ظهر

چانسونگ سرش رو بالا میاره و با جدیت به سونگهی نگاه میکنه و میگه:

_ اینو ازت میپرسم ولی بهم نخندیا... تو، وویونگ رو دوست داری؟

سونگهی جا میخوره و با هول سرش رو میندازه پایین و با خجالت میگه:

_ منظورت چیه؟

چانسونگ: اشتباه میکنم؟

سونگهی: چی میگی؟

چانسونگ کمی فکر میکنه و میگه:

_ اصلا تا حالا درمورد وویونگ فکر کردی؟ 

سونگهی با تعجب به چانسونگ نگاه میکنه و میگه:

_ چرا داری اینا رو بهم میگی؟

چانسونگ با محبت به سونگهی نگاه میکنه و میگه:

_ چون دوستت.... تم. (مکث میکنه) فکر میکنم بهتره بهش فکر کنی. نذار دیر بشه.  

 

داخلی - ماشین - عصر

پسرا و جوسوب در حال برگشتن به خونه هستن. چانسونگ به جوسوب میگه:

_ دخترا کجا میمونن؟

جوسوب: توی خوابگاه میمونن تا براشون خونه جور کنیم.

جونهو: یعنی دخترا پیش ما زندگی نمیکنن؟

جوسوب: جینیونگ گفت بجز حرف مردم، بخاطر اینکه باهم زیاد آشنا نیستید براتون سخته که باهم زندگی کنید.

جونهو با عصبانیت گوشه ی لبش رو میگزه و پسرا با ناراحتی به هم نگاه میکنن. وویونگ میگه:

_ من یه ایده دارم.

همه با خوشحالی بهش نگاه میکنن. وویونگ میگه:

_ اگه بخوایم با دخترا باشیم، باید دوباره بدزدیمشون.

جوسوب: هی پسرا چرا دارید چرت و پرت میگید؟

نیکون: خب، ما بیست روز با دخترا زندگی کردیم باهاشون هیچ مشکلی نداشتیم، اگه با هم زندگی کنیم برای گروهمون بهتره.

جونهو که کنار نیکون نشسته آروم به پای نیکون میزنه و یواشکی با هم میخندن. جوسوب میگه:

_ شما که اتاق اضافه ندارید؟

جونسو: ما حاضریم اتاقامونو باهاشون تقسیم کنیم.

جوسوب: شما که اول راضی نبودید، خیلی عجیبه که الان به همه چیز راضیید.

جونهو لبخند گنده ای میزنه و میگه:

_ ما برای موفقیت گروه هر کاری میکنیم، حتی اگه بهمون سخت بگذره.

 

روز بعد

داخلی - اداره JYPE - اتاق جینیونگ - بعد از ظهر

جوسوب روبروی جینیونگ نشسته و میگه:

_ به این فکر کردی که اگه با هم زندگی کنن برای صمیمیت و کارهای گروهیشون بهتر میشه؟

جینیونگ: خوبه، ولی بخاطر همین یه چیز نمیشه ریسک کرد... اگه نتونن با هم کنار بیان و میونه شون بهم بخوره، دیگه نمیشه کاریش کرد.

جوسوب: پس بعد از یه مدت که باهم صمیمی تر شدن بیا همخونه شون کنیم.

جینیونگ: اینطوری هم نمیشه، چون برای مردم شک و شبهه بوجود میاد که چرا یهو با هم همخونه شدن. 

جوسوب: پس بهتر نیست از همین اول همخونه باشن. نگران نباش 2PM پسرای صبورین، با دخترا کنار میان. تازه مگه نگفتی دخترا طرفدار 2PM هستن، پس مطمئن باش از طرف دخترا هم مشکلی بوجود نمیاد.

جینیونگ کمی فکر میکنه و دستی به سرش میکشه و میگه:

_ موفق شدی نظرمو عوض کنی. باشه، برای همخونه شدنشون اقدام کن.

 

روز بعد

داخلی - اداره JYPE - اتاق تمرین - صبح

پسرا دارن تمرین میکنن که جوسوب با خوشحالی میاد و میگه:

_ بچه ها خبر خوش، دو روز دیگه دخترا همخونه تون میشن. اتاقشون رو براشون حاضر کنید.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب

جونهو داره اتاقش رو خالی میکنه، تکیون جلوی در اتاق جونهو می ایسته و میگه:

_ داری چیکار میکنی؟ صبر کن، قراره من اتاقمو بدم به دخترا.

جونسو: با کی همچین قراری گذاشتی؟ من اتاقمو میدم بهشون.

وویونگ رو به جونسو میگه:

_ تو که کل روزو تو اتاقتی چرا این حرفو میزنی، اتاقت برای خودت.

جونسو با عصبانیت میگه:

_ اصلا کی اتاقشو داد به اونا.

چانسونگ: چرا اینطوری میکنید؟

نیکون: نیازی به اتاق شما نیست، اونا میرن اتاق خودشون.

پسرا با تعجب نیکون رو نگاه میکنن. نیکون با انگشت اشاره اتاق خودش رو نشون میده و میگه:

_ اتاق سابق من. منم میرم پیش وویونگ.

پسرا بهش میخندن، جونهو میگه:

_ راستی، اونا سختشون نیست سه تایی توی یه اتاق زندگی کنن؟ (با شیطنت) بهتر نیست جیون با من توی یه اتاق باشه؟

 تکیون پوزخندی میزنه و میگه:

_ اینطوری سونگهی هم پشت سرش میاد اتاق تو، اونا رو نمیشه از هم جدا کرد ولی هانا میتونه تو یه اتاق دیگه بمونه، اتاق من چطوره؟

 

دو روز بعد

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر

پسرا با کیک و مخلفات جشن منتظرن. دخترا وارد خونه میشن و پسرا دست میزنن و هورا میکشن، جونسو میگه:

_ بلآخره رسما همگروهمون شدید، حالا بیاین برای موفقیتمون خوب تلاش کنیم. 

همه با هم میگن، میخندن و جشن میگیرن.  

 

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب

هانا و نیکون دارن ظرفهای شام رو میشورن، نیکون میگه:

_ حالا که همگروه شدیم نمیخوام این ابهام بینمون باشه، اونموقع بهت دروغ گفتم که دوستت دارم، فقط میخواستم امتحانت کنم تا بفهمم چقدر تکیون رو دوست داری. 

هانا با تعجب نیکون رو نگاه میکنه و لبخندی میزنه و به شوخی میگه:

_ واقعا؟ منو باش میخواستم طلبهامو از تکیون بگیرم و بیام با تو قرار بذارم.

نیکون میخنده و تکیون که تازه وارد آشپزخونه شده بوده و حرفاشون رو شنیده رو به هانا با طعنه میگه:

_ پس برای همین اون روز همه رو یه جا ازم خواستی؟

هانا رو به تکیون میگه:

_ راستی، آخریش هم زود بهم پس بده.

نیکون: شما درمورد چی حرف میزنید؟

تکیون بدون توجه از آشپزخونه بیرون میره. هانا هم سریع دنبالش میره و میگه:

_ همین الان آخریش رو بهم بده.

نیکون به ظرفها نگاه میکنه و با ناراحتی میگه:

_ یعنی باید همه رو تنهایی بشورم؟!

همین لحظه سونگهی وارد آشپزخونه میشه، نیکون سریع میگه:

_ کاری داری؟

سونگهی: نه.

نیکون: پس لطفا بیا ظرفا رو با هم بشوریم.

سونگهی لبخندی میزنه و میره با نیکون شروع میکنه ظرفها رو میشوره. سونگهی میگه:

_ ممنون که اتاقت رو دادی به ما.

نیکون: منم از این به بعد پیش وویونگم، بهم بد نمیگذره. راستی یه نقاشی روی دیوار اتاق وویونگه، امضای تو زیرشه. واقعا تو کشیدیش؟

سونگهی لبخندی میزنه و میگه:

_ خودم گذاشته بودمش تا برای اینکه اتاقش رو بهمون داده بود، ازش تشکر کرده باشم.

نیکون میخنده و به شوخی میگه:

_ میدونی؟ اینا هیچکدوم راضی نمیشدن اتاقشون رو بدن به شما ولی من اتاقم رو برای شما خالی کردم. پس برای من باید یدونه بزرگترش رو بکشی، نه؟

نیکون چشمکی میزنه و با هم میخندن.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب

تکیون وارد اتاقش میشه و هانا هم دنبالش وارد میشه. تکیون سر کامپیوترش میشینه و خودشو مشغول میکنه، هانا هم بالای سرش ایستاده هی جمله ی «زودباش پسش بده» رو تکرار میکنه. تکیون که کلافه شده یهو از جاش بلند میشه و هانا رو به دیوار میچسبونه، هانا ساکت میشه.

تکیون صورتش رو به صورت هانا نزدیک میکنه، با اخم و خیلی جدی میگه:

_ باشه.

تکیون از لبهای هانا یه بوسه ی طولانی میگیره و هر چی بوسه طولانی تر میشه هی عطشش بیشتر میشه، بلآخره بعد از کلی وقتی از هانا جدا میشه با نگاهی گرم به چشمهای هانا نگاه میکنه، هانا که از بوسه ی تکیون شکه و همینطور محو نگاه گرم تکیون شده به خودش میاد و طلبکارانه میگه:

_ من کی اینطوری بوست کرده بودم که اینطوری پسش دادی؟

تکیون لبخندی میزنه و با محبت میگه:

_ این بدهی نبود... بدهیا خیلی وقته تموم شده.

یهو قلب هانا فرو میریزه و میگه:

_ پس این چی بود؟

تکیون با اشتیاق به هانا نگاه میکنه و دستش رو دور کمر هانا حلقه میکنه و میگه:

_ یعنی اینقدر نامفهوم بود؟

هانا چشمهاش رو جمع میکنه و با نگاه تیزی به چشمهای تکیون خیره میشه، دستهاشو دور گردن تکیون حلقه میکنه و میگه:

_ میدونستم یه روز عاشقم میشی.

هر دو به هم لبخند میزنن و همدیگه رو در آغوش میگیرن. تکیون میگه:

_ خیلی دلم برات تنگ شده بود، دلم میخواست مثل قبلا تو هم توی اتاق من باشی ولی نشد، خودت که میدونی از این به بعد قراره معروف بشی نمیتونیم اعلام کنیم که با هم قرار میذاریم.

هانا: مخصوصا جلوی جینیونگ باید خیلی مواظب باشیم.

هردو با صدای بلند میخندن و هانا میگه:

_ میتونم فقط امشبو اینجا بمونم؟

تکیون با سر تأیید میکنه و هانا رو محکمتر بغل میکنه.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب

چانسونگ در حالی که یه بسته شیر موز دستشه از آشپزخونه بیرون میاد و یهو سونگهی رو میبینه که نشسته داره تلویزیون نگاه میکنه همینطور که داره میره توی اتاقش به سونگهی نگاه میکنه، لبخندی روی لبهاش نقش میبنده و وارد اتاقش میشه. جونهو از اتاقش بیرون میاد تا سونگهی رو میبینه، میره پیشش و میگه:

_ جیون توی اتاقتونه؟

سونگهی: آره، خوابه.

جونهو: تنهاس؟

سونگهی لبخندی میزنه و میگه:

_ آره.

جونهو سریع به اتاق دخترا میره و سونگهی همینطور که لبخند روی لبهاشه به رفتن جونهو نگاه میکنه. 

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق دخترا - نیمه شب

جونهو آروم وارد اتاق میشه و بالا سر جیون می ایسته و با خودش میگه: «انگار خیلی خسته شده» کنار تخت میشینه و با محبت بهش نگاه میکنه و سر جیون رو نوازش میکنه.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - نیمه شب

چانسونگ روی تختش دراز کشیده و به سونگهی فکر میکنه، با خودش میگه: «سونگهی فقط یه دوسته، اون احساسات فقط بخاطر این بود که هی سعی میکردم بهش نزدیک بشم، هیچکدومش واقعی نبود. فقط بخاطر این بود که هی فکر میکردم مال منه.» چانسونگ یه لحظه یاد موقعی که توی هتل میخواست گردن سونگهی رو ببوسه می افته و سریع سرش رو تکون میده میگه:

_ چقدر خنگم که داشتم اونموقع به حرف دلم گوش میکردم خوبه جونسو و وویونگ اومدن و مانع کارم شدن... حالا که میدونم وویونگو دوست داره باید همون یه ذره احساسی که بهش دارم رو فراموش کنم. 

چند ضربه به در زده میشه و وویونگ وارد اتاق میشه. چانسونگ میگه:

_ چیه؟

وویونگ: نیکون خوابیده خودتم که میدونی اگه بخوام یه تکون بخورم زودی میگه چرا سر و صدا میکنی. 

چانسونگ یهو یاد سونگهی که توی نشیمن نشسته بود می افته، لبخند شیطانی میزنه و میگه:

_ منم خوابم میاد برو توی نشیمن هر کاری دوست داری بکن.

وویونگ با ناراحتی میگه:

_ نامرد.

وویونگ از اتاق بیرون میره و چانسونگ با لبخند میگه: 

_ مطمئنم بعدا ازم تشکر میکنی.  

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - نیمه شب

 وویونگ از اتاق چانسونگ بیرون میاد با ناامیدی اطراف رو نگاه میکنه و چشمش به سونگهی میافته سریع میره کنار سونگهی میشینه و میگه:

_ چرا بدون صدا تلویزیون نگاه میکنی؟

سونگهی آروم میگه:

_ فقط میخوام چشمهام خسته بشه تا راحت بخوابم.

وویونگ: اینطوری حوصله ت سر میره حداقل بیا با هم فوتبال بازی کنیم.

سونگهی: آخه من قوانین فوتبالو خوب نمیدونم... راستی گفتی بازی یه چیزی یادم اومد، مگه تو طراحی خونه رو دوست نداری؟

وویونگ: چطور مگه؟

سونگهی: من توی لپتاپم باز The Sims 3 رو دارم، بیا توی اون با هم خونه بسازیم.

وویونگ: برو لپتاپت رو بیار.

یهو سونگهی آهی میکشه و میگه:

_ نمیشه... حواسم نبود جونهو توی اتاقمونه. نمیخوام مزاحمشون بشم.

وویونگ: پس بیا همون فوتبال بازی کنیم، خودم قوانینش رو بهت یاد میدم.

همین لحظه جونهو از اتاق دخترا بیرون میاد و سونگهی با خوشحالی به وویونگ میگه:

_ وایستا الان میارمش.

سونگهی لپتاپش رو میاره و روی زمین با وویونگ دمر دراز میکشن و بازی میکنن: {با هم یه خونه میسازن و وسایل توش رو میچینن}    

 

روز بعد

داخلی - اداره JYPE - اتاق جینیونگ - بعد از ظهر

 پسرا با هم وارد اتاق میشن و جونسو میگه:

_ داداش جینیونگ، چرا آهنگ جدیدمون اینطور تقسیم شده؟ هیچ قسمتیش برای دخترا نیست، مگه دخترا با این آهنگ معرفی نمیشن؟

جینیونگ با جدیت میگه:

_ این آهنگ برای 2PM هستش، چرا باید دخترا آهنگ 2PM رو بخونن؟

نیکون: منظورت چیه؟ مگه اونا عضو گروهمون نیستن؟

جینیونگ لبخندی میزنه و میگه: 

_ نه، 2PM هنوز هم فقط شش تا عضو داره. 


   پایان قسمت سی و ششم

هیچ نظری موجود نیست: