۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

قسمت سی و هشتم - وقتی با هم هستیم (قسمت آخر)

 داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - نزدیک سحر 

سونگهی: دیدی، بخاطر حضور من حتی نمیخواسته تو رو نگاه کنه.

وویونگ: خب بعضی از طرفدارا روی ستاره هاشون خیلی تعصب دارن ولی همه اینطوری نیستن.

اشک از چشمهای سونگهی جاری میشه و میگه:

_ من که همیشه میخواستم شما رو توی اوج ببینم، حالا خودم دارم باعث سقوطتون میشم.

وویونگ اشکهای سونگهی رو پاک میکنه،  یه لحظه نا خودآگاه دستهاش رو کنار صورت سونگهی نگه میداره و لپش رو نوازش میکنه. سونگهی با تعجب به وویونگ نگاه میکنه، وویونگ تا متوجه نگاه سونگهی میشه سریع دستش رو عقب میبره و با مهربونی میگه:

_فکر نمیکنی داری زود قضاوت میکنی؟ من مطمئنم شما باعث بیشتر محبوب شدن ما میشید، فقط چند روز صبر کن.

سونگهی: ولی اگه نشه، ما مجبور میشیم بریم، شاید دیگه نتونم ببینمت.

وویونگ دستش رو میذاره روی شونه ی سونگهی و میگه:

_ طرفدارها دارن توانایهای شما رو میبینن، نگران این نباش، شما هیچ وقت نمیرید.... سونگهی و وویونگ برای هم ساخته شدن.

چشمهای سونگهی از تعجب چهارتا میشه، وویونگ میگه:

_ نظر یکی از طرفداراس، بقیه هم داره "کل اجرا فقط اون دوتا رو دیدم، نمیتونستم ازشون چشم بردارم". خیلیا هم تأییدش کردن.

سونگهی لبخند میزنه و وویونگ میگه:

_ بجای اون یه نفر که نگاهم نکرده، بخاطر تو خیلیا نتونستن ازم چشم بردارن.

سونگهی مشغول خوندن نظرا میشه و وویونگ هم همینطور با محبت بهش خیره میشه، بعد از کمی وویونگ گردنش رو میگیره و دروغکی میگه:

_ آخ، آخ... انگار گردنم گرفته.

سونگهی با هول نگاهش میکنه و میگه:

_ چی شده؟ خیلی درد میکنه.

وویونگ: نه، فقط نمیتونم زیاد تکونش بدم.

سونگهی: بذار برات ماساژش بدم درست بشه.

سونگهی بلند میشه و شروع میکنه به ماساژ دادن گردن وویونگ، بعد از کمی وویونگ آروم دستهای سونگهی رو میگیره و میبوسه. سونگهی احساس میکنه قلبش ایستاده، وویونگ با لحن صمیمی و پر از محبت میگه:

_ مهرشون کردم تا دست کَس دیگه ای رو نگیرن.

وویونگ از جاش بلند میشه و رو به روی سونگهی می ایسته، صورتش رو کمی به صورت سونگهی نزدیک میکنه و با اشتیاق بهش نگاه میکنه، ابروهاشو میده بالا و میگه:

_ جاهای دیگه رو هم باید مهر کنم تا مال من باشن؟

لپای سونگهی سرخ میشه و لبخندی از رضایت روی لباش میاد. وویونگ با لبخند میگه:

_ تو نمیخوای جایی رو مهر کنی؟

سونگهی آروم میگه:

_ من؟... 

وویونگ با ناامیدی میگه:

_ منو نمیخوای؟   

سونگهی سریع میگه:

_ میخوامـ...

سونگهی با خجالت به ویونگ نگاه میکنه، وویونگ صورتش رو بیشتر نزدیک میکنه و میگه:

_ خجالت نکش، بگو کجا رو دوست داری مهر کنی؟...(میخنده) نکنه اونـ...

سونگهی سرش رو میندازه پایین، وویونگ با هیجان میگه:

_ واقعا؟ ... حالا داری نگاهشم میکنی؟

سونگهی سریع سرش رو میاره بالا و صورت به صورت وویونگ میشه، برای چند لحظه نمیتونن از چشمهای هم چشم بردارن، وویونگ آروم سونگهی رو بغل میکنه و با لحن جذابی میگه:

_ هر موقع هر جا رو خواستی، میتونی مهرش کنی.

سونگهی که سرش توی سینه ی وویونگه، وویونگ رو بغل میکنه و سینه ش رو میبوسه و میگه:

_ قلبت رو میخوام.

وویونگ احساس میکنه قلبش یخ شده، سونگهی رو محکمتر بغل میکنه و سونگهی هم با عشق محکمتر بغلش میکنه، قلب وویونگ گرما رو احساس میکنه. وویونگ در گوش سونگهی با شیطنت میگه:

_ چرا؟ چون اگه قلبم مال تو باشه میتونی همه چیزمو داشته باشی؟

 سونگهی با شیطنت به وویونگ نگاه میکنه و وویونگ لبخند دلربایی میزنه و ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:

_ یه کاری بلدم که درجا قلبتو مال من میکنه.

سونگهی با نگاهی مشتاق و منتظر به چشمهای وویونگ نگاه میکنه، وویونگ آروم آروم لبهاشو میذاره روی لبهای سونگهی و میبوسه.

 

هفتاد و سه روز بعد

داخلی - سالن - عصر

نمایی از سالن نشون داده میشه که پر از جمعیته و طرفدارا بخاطر مراسم امضاء گرفتن از گروه مکمل 2PM برای اولین تک آهنگشون "When 3 Girls Join 2PM" جمع شدن. گروه سرجاشون نشستن و طرفدارا نفر به نفر میان و امضاء میگیرن. وویونگ میخواد امضاء کنه که از طرفدارش میپرسه:

_ اسمت چیه؟ 

طرفدار: فرزانه.

وویونگ تا بهش نگاه میکنه محوش میشه و سونگهی که متوجه شده یواشکی به پای وویونگ میزنه و میگه:

_ چیو داری نگاه میکنی امضاء کن دیگه، همه منتظرن. 

وویونگ سریع به خودش میاد و امضاء میکنه. فرزانه همراه خواهرش نیلوفر از بقیه ی اعضا امضاء میگیرن تا به جونهو میرسن، نیلوفر دستش رو روی میز میذاره و با شوق به جونهو نگاه میکنه، جونهو با لبخند دستش رو میذاره روی دست نیلوفر و عکسش رو امضاء میکنه. جیون که کنار جونهو نشسته با حسودی به دست جونهو و نیلوفر نگاه میکنه و آروم به جونهو میگه:

_ فکر کنم نمیتونم سر قولم بمونم، باید امشب رو کنسل کنیم.

جونهو نگاه معنا داری به جیون میکنه و جیون با مظلومیت میگه:

_ شوخی کردم.

جونسو درحال امضاء کردنه که غزال عکس رو به جونسو میده و میگه:

_ اسمم غزالِ.

جونسو پایین امضاءش مینویسه "خودت هم مثل اسمت زیبایی" عکس رو به غزال میده و با لبخند میگه:

_ خیلی خوشگلی.

آیدا به طرف سونگهی میره و ازش امضاء میگیره، سونگهی تا چهره ش رو میبینه سریع به وویونگ میگه:

_ یادته برای فیلمنامه ی "2PM و من" دنبال یه بازیگر زن میگشتید؟ فکر کنم آیدا خیلی مناسب باشه.

وویونگ آیدا رو برانداز میکنه و میگه:

_ آره فکر کنم با هم زوج خوبی بشیم.

سونگهی لبخندی میزنه و با تأکید میگه:

_ آره زوج هنری خوبی میشید.

 

داخلی - ماشین - شب

همه دارن برمیگردن خونه که یهو به مبایل سونگهی و جیون در یک زمان اس ام اس میرسه. سونگهی بعد از خوندنش اشک توی چشمهاش حلقه میزنه و با ذوق به جونسو میگه:

_ مامان و بابام موفقیتمون رو تبریک گفتن.

جونسو لبخندی میزنه و نیکون میگه:

_ مطمئنم اونا برای این موفقیت حتی از خودتون هم بیشتر خوشحالن.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب  

همه توی اتاق نشستن و منتظر جونهو و جیون هستن تا برای صدمین روزشون جشن سورپرایز بگیرن. نیکون میگه:

_ اَه خوابم میاد پس چرا نیومدن؟

جونسو موبایل رو برمیداره و میگه:

_ الان بهشون زنگ میزنم ببینم کجائن؟

نیکون سریع موبایل رو از دست جونسو میگیره و با شیطنت میگه:

_ مزاحمشون نشو، حتما الان خودشون دوتایی جشن گرفتن.

هانا رو به تکیون میگه:

_ خوش به حالشون، چرا صدمین روز ما تو میری ژاپن؟

 تکیون: به جاش ما هر روز جشن میگیریم.

هانا و تکیون بهم لبخندی میزنن، یهو یه اس ام اس از طرف جوسوب برای نیکون میاد که نوشته: 

«همین الان برای جشن موفقیتتون با جینیونگ و یه سری از همکارا داریم میایم خونتون»

نیکون اس ام اس رو برای بقیه میخونه و چانسونگ سریع میگه:

_ من به جونهو خبر میدم که سریع خودشون رو برسونن، خیلی ضایع س که اون دوتا نیستن.

بعد از نیم ساعت جونهو و جیون هم خودشون رو میرسونن و با همکارا جشن میگیرن و بعد از یه ساعت مهمونا میرن. 

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - نیمه شب  

هانا روی تخت با لباس خواب نشسته، تکیون وارد اتاق میشه تا هانا رو میبینه و آب گلوش رو به سختی قورت میده، میره کنارش میشینه، دوباره براندازش میکنه، هانا براش اشوه میاد و تکیون دیگه طاقت نمیاره و روی تخت میخوابونش و با جدیت میگه:

_ تو هنوز یه دختر مدرسه ایی. همینطوری برام سخت هست، سختترش نکن.

یهو هانا لپای تکیون رو میکشه، گوشهاشو میکشه، با موهاش بازی میکنه و میگه:

_ خیلی بامزه ای.

همینطور که هانا میخنده و با سر و صورت تکیون بازی میکنه ، تیکون سر جاش دراز میکشه و با خودش میگه: «منو باش... این منو با عروسکش اشتباه گرفته.» تکیون به هانا نگاه میکنه و میگه:

_ من دوست دارم عروسکت باشم.

هانا: چی؟

  تکیون میخنده و میگه:

_ هیچی.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - نیمه شب  

جونهو و جیون کنار هم روی تخت دراز کشیدن، جونهو لبخندی میزنه و میگه:

_ حالا هی تو بهم بگو چرا عجله داری. اگه عجله نکرده بودم الان حتی حموم هم نرفته بودیم.

جیون: ولی اونقدر که فکر میکردم باحال نبودی.

جونهو بلوزش رو درمیاره و روی جیون نیمخیز میشه و میگه:

_ باید بیشتر تلاش کنم، شاید بنظرت باحالتر بشم.

جیون لپ جونهو رو میکشه و میگه:

_ از اون چیزی که فکر میکردم خیلی باحالتر بودی.

جونهو در حالی که لبخندی به لب داره نفس راحتی میکشه و توی جاش دراز میکشه.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق دخترا - نیمه شب  

سونگهی به قصد توالت رفتن از اتاق بیرون میره، وویونگ یواشکی وارد اتاق میشه و زیر پتو قایم میشه. وقتی سونگهی برمیگرده فکر میکنه جیون زیر پتوئه و همینطور که کنارش دراز میکشه میگه:

_ مگه قرار نبود امشبو با جونهو باشی؟

وویونگ یهو سونگهی رو بغل میکنه، سونگهی با دیدن وویونگ شکه میشه و وویونگ میگه:

_ پس امشب تنهاییم میتونیم تا صبح بازی کنیم.

سونگهی با ذوق میگه:

_ چه بازیی؟

وویونگ با شیطنت ابروهاشو بالا و پایین میندازه و میگه:

_ عشق.

یهو قلب سونگهی به تالاپ تولوپ می افته، وویونگ کش موهای سونگهی رو باز میکنه و موهای سونگهی رو نوازش میکنه، سونگهی با خجالت بهش نگاه میکنه. وویونگ میخنده و میگه:

_ شوخی کردم، فقط اومدم که تنها نباشی. 

 

 داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونسو - نیمه شب  

  جونسو و نیکون با هم پَکر نشستن و شراب میخورن، جونسو با ناامیدی میگه:

_ تکیون با هاناه، جونهو با جیون س، وویونگ با سونگهی س، چرا ما هیچ کَسی رو نداریم؟!

نیکون با ناراحتی میگه:

_ انگار نه انگار که ما از اونا بزرگتریم.

جونسو: دیگه داریم پیرپسر میشیم. 

 یهو چانسونگ میاد توی اتاق میگه:

_ دارم از حسودی میترکم. (با هیجان) بیاین بریم مزاحمشون بشیم تا اینکه کمتر حسودیمون بشه.

نیکون و جونسو سریع دست چانسونگ رو میگیرن و میبرنش زیر پتو و چندتا مشت بهش میزنن و نیکون با محبت به چانسونگ نگاه میکنه و به شوخی میگه:

_ چرا به اونا حسودیت میشه؟ بیا پیش ما، با هم یه مثلث عشقی خوشگل میسازیم.

چانسونگ با تعجب بهشون نگاه میکنه و میگه:

_ چرا شما اینقدر عجیب شدید؟

چانسونگ پتو رو کنار میزنه و میخواد بلند بشه که جونسو و نیکون محکم بغلش میکنن و کنارش میخوابن، جونسو میگه:

_ فقط اینطوری میشه جلوی کارای عجیب غریب تو رو گرفت.



پایان
امیدواریم از خوندن داستان لذت برده باشید

هیچ نظری موجود نیست: