۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

قسمت چهارم - ترس یا فریب؟

داخلی - خانه ی 2PM- اتاق نشیمن - شب

جونسو پسرا رو دور خودش جمع کرده و آروم میگه:

_ بیاین بترسونیمشون. اینطوری زودتر میرن.

0009~11.jpg

تکیون: یادت رفته ما معروفیم؟ یه موقع میرن و بدناممون میکنن.

جونسو: خب اگه اونطوره، با همین وضعیت هم میتونن ما رو بعداً به آدم دزدی محکوم کنن.

همشون یه لحظه خشکشون میزنه و آهی میکشن و روی مبل ولو میشن. نیکون بلند میشه و آروم میگه:

_ پس بیاین تا جایی که میتونیم باهاشون خوب رفتار کنیم تا بعداً دلشون نیاد ازمون شکایت کنن.

جونهو: مگه نگفتن که وقتی جینیونگ بی خیالشون بشه خودشون با پای خودشون میرن، چند روز دیگه که جینیونگ پیداشون نکنه بی خیالشون میشه و ما هم از دستشون راحت میشیم. 

چانسونگ: پسرا یه چیزی بگم؟

همه به طرفش نگاه میکنن و میگن:

_ چی؟

چانسونگ: بیاین گولشون بزنیم. بعد راضیشون میکنیم که اصلا نخوان خواننده بشن.

جونهو: گولشون بزنیم که بعدشم بچسبن بهمون و ولمون نکنن و آخرم مجبور بشیم باهاشون عروسی کنیم! اصلا با عقل جور درمیاد؟

چانسونگ با مظلومیت میگه:

_ چرا باید باهاشون عروسی کنیم؟ مگه تو تا کجاهاشو فکر کردی؟

جونهو خودشو به اون راه میزنه و تکیون میگه:

_ فکر چانسونگ هم بد نیست.

وویونگ با ناراحتی میگه:

_ پس رویای اونا چی؟ اونا هم دوست دارن خواننده بشن.

همه ی پسرا با نا امیدی به وویونگ نگاه میکنن و نیکون میگه:

_ پس برای چی دزدیدیمشون؟

وویونگ: اصلا به من چه، فقط یه کاری بکنید که اونا به گروهمون اضافه نشن. 

تکیون: نظرتون چیه که هر کسی از روش خودش استفاده کنه و مجبورشون کنه برن.

جونهو: وویونگ تو هم انگار خیلی دلت واسه شون میسوزه. نظرت چیه جوجه ی تو رو کباب کنیم و بدیم بخورن؟ شاید قویتر بشن و بتونن بهتر به رویاشون برسن.

وویونگ میخواد جونهو رو هل بده که جونهو جا خالی میده و لبخند شیرینی تحویل وویونگ میده. تکیون دستشو میبره جلو و همه ی پسرا هم دستهاشون  رو روی دست اون میذارن و آروم میگن:

Don't Stop Can't Stop 

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب

چند ضربه به در زده میشه و صدای نیکون میاد که میگه:

_ دخترها بیاین بیرون شام بخورید.

هانا با ذوق میگه:

_ آخ جون دستپخت تکیون.

جیون و سونگهی با هم میگن:

_ وای شام با 2PM.

 

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب

دخترها میان و سر میز میشینن. چانسونگ سریع سه تا ظرف غذا جلوشون میذاره و میگه:

_ نوش جونتون.


0010~9.jpg 

یهو قاشق از دست سونگهی می افته و با محبت به چانسونگ نگاه میکنه و با خودش میگه: «این با ما که دزدیده اینطوری مهربون رفتار میکنه خوش بحال کسایی که باهاش زندگی میکنن.» چانسونگ متوجه نگاه سونگهی میشه و با خودش میگه: «آهان خودشه این احتمالا زودتر از همشون گول میخوره» و لبخند جذابی به سونگهی میزنه.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب

بقیه ی پسرا بجز چانسونگ توی نشیمن دارن غذا میخورن که جونسو آروم میزنه به نیکون و میگه:

_ پاشو برو دیگه، تو همیشه و همه جا محبوبی، یه چشمک بزنی کارو تموم کردی.

بقیه حرف جونسو رو تأیید میکنن و نیکون با بی میلی بلند میشه و همینطور که به طرف آشپزخونه میره میگه:

_ از دست شما.     

 

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب

نیکون کنار هانا میشینه و میگه:

_ منم میخوام اینجا غذا بخورم.

بعد از کمی که مشغول غذا خوردن میشه رو به دخترها میپرسه:

_ شما از کی رقصیدن و خوندن رو یادگرفتید؟

جیون: از یه سال پیش شروع کردیم.

چانسونگ و نیکون با تعجب به هم نگاه میکنن. نیکون میگه:

_ استادتون کی بوده؟

جیون: خوندن رو از داداش ما یاد گرفتیم.

چانسونگ: داداش ما؟ منظورت چیه؟

جیون: من و سونگهی خواهریم، مگه نمیدونستید؟

نیکون: که اینطور، برادرتون خواننده س یا استاده؟

جیون: هیچکدوم، فقط بلده. برای رقص هم پیش کسی آموزش ندیدیم.

یهو غذا توی گلوی نیکون گیر میکنه و چندتا سرفه میکنه و هانا آب بهش میده و میگه:

_ مراقب باش.

چانسونگ: کره ای رو حتی بهتر از من حرف میزنید حتما اینم توی یک سال یاد گرفتید؟ آره!

 سونگهی: آره، از کجا فهمیدی؟

نیکون و چانسونگ بُهت زده بهم نگاه میکنن. 

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب

بعد از شام دخترا دارن میرن توی اتاق نیکون که تکیون میپرسه:

_ غذا چطور بود؟

هانا: خیلی خوشمزه بود چطور میتونی اینقدر خوشمزه درست کنی، انگشتای خوشگلت انگار جادویین.


0011~8.jpg

تکیون سرش رو میندازه پایین و میگه:

_ ممنون از تعریفت.

دخترا میرن توی اتاق نیکون. تکیون همینطور که توی فکره روی مبل میشینه و میگه:

_ بچه ها نمیدونم چرا احساس میکنم بجای اینکه من بخوام اون دختر مو بلنده رو گول بزنم اون میخواد منو گول بزنه.

وویونگ: هانا رو میگی؟

تکیون: نمیدونم همون مو بلنده.

پسرا بهش میخندن و جونهو میگه:

_ توهم زدی؟ چرا بخواد گولت بزنه؟

یهو همشون با تعجب به هم نگاه میکنن و جونسو میگه:

_ نکنه میخوان گولت بزنن که راضیت کنن تا نگهشون داری.

تکیون پوزخندی میزنه و میگه:

_ من به این راحتیا گول هیچ دختری رو نمیخورم، نمیخواد نگران باشید.   

 

روز بعد

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - سحر

 نیکون روی مبل خوابیده و با صدای جونهو که توی حموم داره آواز میخونه بیدار میشه. نیکون با خوابالودگی داد میزنه:

_ جونهو بس کن.

نیکون یهو متوجه میشه که روی مبله، با چشمهای نیمه باز بلند میشه و به طرف اتاقش میره.

 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - سحر

 سونگهی کنار جیون و هانا دراز کشیده ولی خوابش نبرده و همینطور که توی تاریکی به اطرافش نگاه میکنه با خودش میگه: «باورم نمیشه که الان توی اتاق نیکون روی تختش دراز کشیدم. اصلا دوست ندارم حتی یه لحظه از وقتی که اینجا هستم رو خواب باشم» در اتاق باز میشه و سونگهی بادقت به طرف در نگاه میکنه ولی فقط سایه ی نیکون رو میبینه. نیکون به سمت تخت میره و روی تخت میشینه. همینکه میاد دراز بکشه....     




پایان قسمت چهارم          

هیچ نظری موجود نیست: