داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - عصر
جونسو که حواسش نیست با دست پاچگی میخواد دستش رو کنار سونگهی به دیواری که وجود نداره تکیه بده که یهو با سونگهی می افته روی تخت و جونسو که میخواست سکانس فیلم رو تقلید کنه خرابکاری میکنه. جونسو که افتاده روی سونگهی شکه میشه ولی میخواد کم نیاره و توی چشمای سونگهی خیره میشه و منتظره که بترسه، سونگهی که لپاش از خجالت سرخ شده سعی میکنه به چشمهای جونسو نگاه نکنه ولی نمیتونه ازش چشم برداره، جونسو از نگاه سونگهی متعجب میشه و با خودش میگه: «پس چرا منو کنار نمیزنه» سونگهی همینطور خیره توی چشمهای جونسو نگاه میکنه، با تعجب میگه:
_ از نزدیک چشمات خیلی خوشگلتره.
اخمای جونسو میره توی هم و میخواد بلند شه که یهو کسی به در میزنه و در رو باز میکنه، جونسو سریع بلند میشه و وویونگ که وارد اتاق شده با تعجب به اون دوتا نگاه میکنه و به سونگهی میگه:
_ هانا کارت داره.
وویونگ دستی به سرش میکشه و میره. جونسو هم بدون هیچ حرفی و حتی یه نگاه از اتاق بیرون میره. سونگهی همینطور گیجه.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
سونگهی در حموم رو میزنه و میگه:
_ جیون باهام چیکار داشتی؟
جیون: من کارت نداشتم.
یهو هانا از پشت میزنه به شونه ی سونگهی و با عصبانیت میگه:
_ یک ساعت پیش صدات کردم چرا نیومدی پیشم؟ بیا باهم میز غذا رو آماده کنیم.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
هانا و سونگهی در حال آماده کردن میز هستن که نیکون میاد و میگه:
_ بذارید منم کمکتون کنم.
نیکون یکمی بهشون کمک میکنه و بعد سه تا صندلی میاره و میگه:
_ اینطوری همه مون راحتتر غذا میخوریم.
همه میان سر میز و سونگهی اتفاقی رو به روی جونسو میشینه و جونسو تا چشمش به سونگهی می افته سریع عینک دودیش رو به چشمش میزنه، جونهو با تعجب میگه:
_ چرا عینک دودی زدی؟
جونسو: نور اتاق خیلی زیاده چشمام اذیت میشه.
جیون سریع میره و چندتا از چراغها رو خاموش میکنه و میگه:
_ ببین هنوزم چشمت اذیت میشه؟
جونسو: من همینطوری راحتترم با من کاری نداشته باشید.
نیکون با نگرانی میگه:
_ جونسو، نکنه چیزی شده میخوای بریم دکتر؟
جونسو به سونگهی نگاهی میکنه و وقتی میبینه سونگهی بهش نگاه نمیکنه عینکش رو درمیاره و میگه:
_ ای بابا من حالم خوبه چیزیم نیست.
در کل مدت زمان شام وویونگ، سونگهی رو زیر نظر میگیره ولی چون سونگهی به کسی توجه خاصی نمیکنه چیزی دستگیر وویونگ نمیشه.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
جیون داره از کنار اتاق جونهو رد میشه که اتفاقی از لای در جونهو رو بدون بلوز میبینه.

درهمین لحظه جونهو میخواد شلوارش رو دربیاره که جیون معذب میشه و سریع ازش چشم برمیداره، جونهو که متوجه حضور جیون میشه در اتاقش رو میبنده. جیون هم سریع میره توی اتاق نیکون.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب
تکیون درحال کار کردن با کامپیوتره که هانا درمیزنه و میاد تو و میگه:
_ ببخشید مزاحمت شدم، یه سوال دارم.
تکیون: هیم؟ بگو.
هانا: میشه امشب من توی اتاق تو بخوابم؟
تکیون متعجب میشه و میگه:
_ نه. حتما میخوای فردا توی فیلمبرداری باشی و به همه بگی دوست دختر منی! عمراً...
هانا با ناراحتی میگه:
_ من...
ناراحتی هانا باعث میشه بقیه ی حرفش رو نتونه بگه و سریع از اتاق بیرون میره. تکیون هم از اینکه هانا رو ناراحت کرده، ناراحت میشه و با خودش میگه: «بیچاره خیلی ناراحت شد، ولی من هیچ کاری نمیتونستم براش بکنم... اصلا به من چه!» و دوباره مشغول کارش میشه.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
هانا یه گوشه ی اتاق با ناراحتی نشسته و توی فکر فرو رفته. جیون به طرفش میره و ازش میپرسه:
_ چی شده؟
هانا: بچه ها تکیون بهم گفت که من میخوام خودمو بهش تحمیل کنم.
جیون با ناراحتی میگه:
_ منم احساس میکنم اینجا بودن ما زندگی رو براشون سخت کرده. من میخوام هرچی زودتر از اینجا برم تا اونا راحت باشن.
سونگهی کنارشون میشینه و میگه:
_ واقعا اگه فکر میکنید که باید بریم، بیاید همین امشب بریم.
هانا که هنوز برای رفتن تردید داره میگه:
_ من نمیخواستم تکیون همچین فکری درموردم بکنه، بچه ها من واقعاً همچین دختریم؟
جیون: عزیزم عشق زیادت باعث شده که این سوءتفاهم براش پیش بیاد، مطمئن باش اگه اون تورو کامل بشناسه همچین فکری نمیکنه.
دخترا کلی باهم حرف میزنن و تصمیم میگیرن که امشب از خونه ی 2PM برن. جونسو در میزنه و با ساکی که قبلا زیر تختش قایم کرده بود وارد اتاق میشه، به دخترا میگه:
_ این ساک توی اتاق بمونه بعد از فیلمبرداری میام برش میدارم... فقط بازش نکنید، اگه بفهمم زیپش یه ذره باز شده خودم میدونم و شما، یه بلایی سرتون...
یهو چشم جونسو به سونگهی میافته و بقیه ی حرفش رو نگفته از اتاق بیرون میره. دخترا ساک رو یه گوشه میذارن و سونگهی میگه:
_ راستی میدونید امروز چی شد؟ وقتی نبودید جونسو اومد توی اتاق که یهویی نمیدونم پاش به چی گیر کرد و با هم افتادیم روی تخت..... وای نمیدونید از خجالت داشتم آب میشدم.....
جیون یهو به شونه ی سونگهی میزنه و میگه:
_ چی؟ افتاد روت؟! درست بگو ببینم اصلاً اعصاب ندارما.
سونگهی که از یادآوری اون لحظه دوباره لپش سرخ شده میگه:
_ چشمای جونسو جادوییه.
جیون با ذوق میگه:
_ بهت که گفته بودم اون چشمای مشکیش یه دنیا جذابیته، خوش به حالت، حالا کار دیگه ای نکرد؟
سونگهی با اخم به جیون نگاه میکنه و میگه:
_ تو چقدر منحرفی، اون یه اتفاق بود، از قصد نیومده بود که بخواد کار دیگه ای هم بکنه. تازه اصلا بهش نمیاد که اهل این کارا باشه.
جیون: اتفاقاً خیلی هم بهش میاد، الان فکر میکنی توی اون ساک چی داره که میخواد قایمش کنه؟ حتماً یه سری مجموعه فیلمهای آنچنانیه.
هانا: اوه چه خبرشه؟ یه ساک؟
سونگهی: ولی من فکر میکنم شما اشتباه میکنید. باز اگه درمورد تکیون بگید قبول میکنم چون همیشه خودشون هم میگن که توی کامپیوترش یه چیزی داره ولی هیچ وقت نمیذاره که بگن چیه.
هانا با عصبانیت میگه:
_ تو دیگه چی میگی، من فکر میکنم جیون درست میگه، میخوام بهت ثابت کنم چند تا فیلم توی اون ساکش قایم کرده.
هانا ساک جونسو رو میاره و هر سه تایی با ذوق سرش نشستن و هانا میگه:
_ با سه شماره بازش میکنیم، یک.... دو.... سه.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر