۱۳۹۰ اسفند ۱۲, جمعه

قسمت سوم - Don't Stop Can't Stop


داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
پسرا دور هم نشستن درمورد سه تا دخترها حرف میزنن. جونهو میگه:
_ بنظرتون کار درستی کردیم؟ اگه منصرف نشن چطوری میتونیم سه تا دختر رو توی خونه مون قایم کنیم؟
نیکون: تازه داری به این قضیه فکر میکنی؟ من قبلا فکرشو کردم قایم کردن سه تا دختر سخت نیست.
چانسونگ: چطور راضی شون کنیم که برن؟
0006~17.jpg
وویونگ: من یه ایده ی خوب دارم. از طرف داداش جینیونگ بهشون یه ایمیل میدیم که دیگه برای پیوستن به گروه نیان.
همه با نا امیدی به وویونگ نگاه میکنن. تکیون میگه:
_ اونوقت بعدش میرن پیش جینیونگ و هم ما ضایع میشیم هم دوباره اونا برمیگردن.
یهو در اتاقی که دخترا توش هستن بصدا درمیاد.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - عصر
پسرا وارد اتاق میشن و مرضیه میگه:
_ ما تصمیمون رو گرفتیم، به قول آهنگ خودتون "Don't Stop Can't Stop" خیلی دیره که بخوایم اینجا منصرف بشیم هر چند اگه همین الان آقای پارک جینیونگ بگه برید، میریم چون اون بیشتر صلاحمون رو میدونه.
نسترن: انتظار دارم که درکمون کنید، چطور میتونیم از تلاشهامون و فرصت عالی که الان داریم بگذریم.
پسرا با ناراحتی به هم نگاه میکنن و جونسو میگه:
_ فکر نکنید ما باهاتون شوخی کردیم واقعا نمیذاریم جایی برید و با کسی ارتباط داشته باشید تا اینکه دیگه جینیونگ دنبالتون نباشه.
پسرا از اتاق بیرون میرن و دخترا از خوشحالی آروم میگن:
_ هورااااااا.

بعد از حدود یک ساعت، دخترا حتی یه ثانیه هم روی گل پسرا رو نمیبینن. منصوره با دلتنگی میگه:
_ یه ساعت شد، دارم دق میکنم قبلا همش میدیدمشون حداقل یه عکس هم نداریم که ببینیمشون، بیاید ببینم نیکون توی اتاقش از خودشون عکس نداره؟
مرضیه از روی میز عکس نیکون رو میده به منصوره و میگه:
_ بیا بگیرش، خاک توی سرت به چه چیزایی فکر میکنی، ما الان فقط چند متر باهاشون فاصله داریم، به این فکر کن.
نسترن: من میخوام این چند متر فاصله ام با تکیون رو به سانتی متر تبدیل کنم.
منصوره با شیطنت میگه:
_ چطوره که میلی مترش کنی، شاید هم اصلا فاصله رو برداری.
مرضیه شکمش رو میگیره و بلند میشه همینطور که به طرف در میره میگه:
_ اوه اوه اوه، بچه ها من حالم خوب نیست. 
مرضیه میره بیرون، منصوره و نسترن با تعجب به هم نگاه میکنن و نسترن میگه:
_ چه زرنگ، ایده ی منو دزدید.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
مرضیه که از اتاق بیرون میاد به اطراف نگاه میکنه و تکیون رو میبینه که داره آشپزی میکنه و جونهو هم روی مبل دراز کشیده و بازی میکنه. جونهو یه نیم نگاهی بهش میکنه ولی بدون توجه بهش به بازیش ادامه میده. منصوره و نسترن هم از لای در اتاق یواشکی بیرون رو نگاه میکنن. یهو وویونگ میاد جلوی مرضیه و میگه:
_ چیزی شده؟
مرضیه یه لبخند کوچیک میزنه و پیش خودش با خوشحالی میگه: «وای، وویونگ ازم پرسید چی شده... بخاطر اینکه یه ذره بیشتر توی این اتاق بمونم نباید بهش بگم» مرضیه به وویونگ میگه:
_ هیچی، دنبال جایی میگردم، خودم پیداش میکنم.
0007~15.jpg
وویونگ در توالت رو نشون میده و میگه:
_ اونجاس.
مرضیه با ناامیدی به طرف در توالت میره، ولی کم نمیاره و همینطور که داره میره سعی میکنه توی اتاقها رو نگاه کنه ولی همه ی درها بسته س بجز یکیش، که توی اون اتاق چانسونگ همینطور که داره میرقصه موز میخوره. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
 مرضیه با خونسردی وارد اتاق میشه تا در رو میبنده با ذوق کنار منصوره و نسترن میشینه و میگه:
_ نسترن، اگه میخوای دل تکیون رو بدست بیاری تا دیر نشده برو کمکش کن.
  
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
نسترن از اتاق نیکون بیرون میاد، جونهو یه نگاه بهش میکنه و میگه:
_توالت اونجاس. (با دست توالت رو نشون میده) 
نسترن: نمیخوام برم اونجا، تشنمه.
جونهو مشغول بازی میشه و نسترن به طرف آشپزخونه میره.  

 داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخانه - شب
نسترن همینطور که نگاهش به تکیونه به طرف یخچال میره و آب میخوره لیوان آب توی دستشه و در یخچال رو هم باز گذاشته، تیکون میگه:
_ چیکار میکنی؟ در یخچال رو ببند الان جونسو....
هنوز حرف تکیون تموم نشده جونسو یهو میاد و در یخچال رو میبنده و با عصبانیت میگه:
_ چرا در یخچال رو باز گذاشتی اینطوری انرژی هدر میره.
نسترن با ناراحتی و یکم اخم به جونسو نگاه میکنه و به طرف تکیون میره و بهش میگه:
_ اوپا کمک نمیخوای؟
0008~12.jpg
تکیون لبخندی میزنه و میگه:
_ نه، ممنون.
نسترن محو دندونای تکیون شده که تکیون با ابروهاش اشاره میکنه و میگه:
_ برو.
همینطور که نسترن داره میره، تکیون به جونسو میگه:
_ بیچاره خیلی ترسید، ای کاش یکم آرومتر بهش میگفتی.
چشمهای جونسو یهو برقی میزنه همه ی پسرا رو صدا میزنه تا چیزی بهشون بگه. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
نسترن با خوشحالی وارد اتاق میشه و میگه:
_ موفق شدم.
میشینه کنار مرضیه و منصوره و یواش میگه:
_ تونستم متر رو به سانتی متر برسونم. دندونای خوشگل تکیون رو از 30 سانتی متری دیدم. یه لبخند دلربایی بهم زد داشتم همونجا قش میکردم ولی خودمو کنترل کردم. تازه بعدش چون که جونسو باهام بدرفتاری کرد بهش توپید.
منصوره دستهاشو بهم گره میکنه و با حالت رمانتیکی میگه:
_ منم دلم میخواد دندوناشو از نزدیک ببینم.
نسترن، منصوره رو چند تا نیشگون ریز میگیره و میگه:
_ تیکون مال خودمه، تکیون مال خودمه، فهمیدی. 
منصوره با مظلومیت میگه:
_ نترس تکیون رو ازت نمیدزدم، فقط میخواستم دندوناشو ببینم، خسیس.  
مرضیه: خودتون که میدونید اینا همشون مهربونن، پس رفتارهای اینطوری شون رو اشتباه برداشت نکنید. چون بعدا خودتون صدمه میبینید.
نسترن: باشه مادربزرگ جان نیاز نیست تو بهمون نصیحت کنی.    

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
جونسو پسرا رو دور خودش جمع کرده و آروم میگه:
_ بیاین بترسونیمشون. اینطوری زودتر میرن.

پایان قسمت سوم

هیچ نظری موجود نیست: