۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

خلاصه و کپچرهای قسمت سوم سریال My GF is a Gumiho

امروز بلاخره وقت کردیم که قسمت سوم این سریالو بنویسیم....
خب قسمت دوم اونجا تموم شد که د وونگ به هه این گفت می هو دوست دخترم نیست. می هو هم همینطوری با نا امیدی به د وونگ نگاه کرد اما هه این باورش نمیشه و میره و د وونگ هم دنبالش میره و بهش میگه اون دختره کسیو نداره بخاطر همین یه مدت پیش منه  و تا میخوان برن با هم چیزی بخورن می هو از دور نگاهشون میکنه و هه این میگه اون چی و د وونگ میگه اون با من... ولی می هو به این راحتی ها د وونگو ول نمیکنه و به د وونگ میگه نباید با اون بری ، چون مهره ی من توی بدنته نمیتونی با زن دیگه ای رابطه ی صمیمی و اینجور چیزا داشته باشی.
از یه طرف دیگه هم عمه ی د وونگ میره دنبالش توی مدرسه ی اکشن. و اونجا عمه ش کارگردان بن رو میبینه که قبلا توی قسمت یک توی آسانسور همدیگه دیدن رو و اونجا کارگردان بن آبروی عمه رو نجاتش داده بود ولی اشتباهی فکر میکنه شوهر داره و عمه هم فکر میکنه اون زن داره حالا کارگردان بن توی مدرسه هم نجاتش داد و با هم حرف زدن و عمه ی د وونگ فهمید اون دختری که قبلا دیده بوده دختر کارگردان بنه و زن نداره و خوشحال شد که مجرده.
د وونگ و می هو دارن با اتوبوس برمیگردن خونه، د وونگ روی یه صندلی جدا نشسته و داره به هه این اس ام اس عذرخواهی میده. می هو هم داره از گرسنگی میمیره که صندلی جلوییش یه مادر و دخترنشستن و مادره داره با دخترش بازی میکنه و میگه بذار دستتو بخورم و..... می هو هم با خودش میگه جل الخالق چرا این مامانه داره بچه ی خودشو میخوره؟ توی همین فکره که موبایل مامانه زنگ میزنه و دختره هم برمیگرده و دستشو جلوی می هو دراز میکنه، می هو هم میگه من نمیخوام آدم بخورم.... حالا بذار یه امتحان بکنم و دست دختر رو میگره و میکنه توی دهنش.... د وونگ که این صحنه رو میبینه سریع دست می هو رو میگیره و از اتوبوس پیاده میشن. د وونگ با تعجب و ترس بسیار فراوان میگه داشتی چیکار میکردی؟ می هو میگه من نمیخوردمش داشتم ادای مامانشو در میاوردم. بعد یهو د وونگ میفهمه که موبایلش توی اتوبوس جا مونده و تا یکیو پیدا کنه ازش موبایل بگیره زنگ بزنه به موبایلش می هو میدوئهو میره موبایلو جواب میده و وقتی می هو موبایلو برای د وونگ میاره د وونگ با تعجب میپرسه که چطوری رفتی آوردیش؟ می هو هم میگه مگه نگفته بودم که خیلی سریعم. به خاطر اینکه خیلی تند دوییده و مهره ش پیشش نیست انرژیش کم شده و بخاطر همین د وونگو بغل میکنه  (باید به مهره ش نزدیک میشد تا حالش بهتر بشه، مهره ش هم که توی سینه ی د وونگه) وقتی می هو د وونگو بغل کرده دنیا برای د وونگ شگفت انگیزه و خیلی متفاوته.  د وونگ به می هو میگه که انگار مهره ت برات خیلی مهمه و بهش قول میده که به مهره ش آسیب نرسونه.

MGIG-0045.jpg MGIG-0046.jpg MGIG-0047.jpg MGIG-0048.jpg MGIG-0049.jpg MGIG-0050.jpg MGIG-0051.jpg MGIG-0052.jpg MGIG-0053.jpg MGIG-0054.jpg MGIG-0055.jpg MGIG-0056.jpg MGIG-0057.jpg MGIG-0058.jpg MGIG-0059.jpg MGIG-0060.jpg MGIG-0061.jpg MGIG-0062.jpg

د وونگ شب روی تختش نشسته و داره اس ام اس هاشو چک میکنه که میبینه همه ی دوستهاش دارن خوش میگذرونن ولی خودش نمیتونه و باید پیش می هو بمونه، همین لحظه صدای هه اینو میشونه که از بیرون صداش میکنه، د وونگ هم میره بیرون و هه این بهش میگه تو منو دوست داری... پس بلند اعتراف کن که دوستم داری. د وونگ هم میگه اول باید دستتو بگیرم، هه این دستشو میگیره، بعد د وونگ میگه باید بغلت کنم، هه این بغلش میکنه، بعد د وونگ میگه باید..... اما الان موقعیتش نیست نمیشه... ولی بلاخره خر میشه و میخواد هه اینو ببوسه  که یهو هه این میشه می هو و بهش میگه تو نمیتونی خودتو کنترل کنی (اخه اگه د وونگ با زن دیگه ای ارتباط صمیمی داشته باشه مهره ی می هو خراب میشه) قولتو شکوندی تازه برای رابطه با زنا هول داری..... داره د وونگو خفه میکنه که د وونگ از خوایب میپره و میگه آخیش اینا همه ش خواب بود.
از یه طرف دیگه کارگردان بن اتفاقی می هو رو میبینه که داره توی هوا پرواز میکنه و خوشش میاد چون عشق اکشن واقعیه. د وونگ میخواد برای آزمون بازیگری بره از می هو میپرسه کدوم لباسو بپوشم می هو هم هر رنگو با گوشت حیونا مثال میزنه، قهوه ای گاو، زرد جوجه و صورتی هم خوک، د وونگ هم عصبانی میشه و میگه اصلا سبز میپوشم که تو اشتهات زیاد نشه. حالا بابابزرگ د وونگ میاد که ببینه دختره کیه که د وونگ اینقدر دوسش داره، میشنوه که د وونگ داره به می هو میگه من ازت حمایت میکنم و این حرفا و براش تعجب آوره که د وونگ میخواد از یه نفر دیگه حمایت کنه.....
د وونگ و می هو سوار اتوبوسن که اتوبوس از روی یه رودخونه رد مشه و می هو حالش بد میشه، د وونگ هم می هو رو میاره پیش خودش و دست می هو رو میذاره روی سینه ش تا می هو بتونه از مهره انرژی بگیره،  می هو هم که از خدا خواسته  سرشو میذاره روی سینه ی د وونگ بعد یهو میگه Couple (زوج به انگلیسی) چیه؟ مردم دارن میگن که ما یه Couple (زوج) هستیم... د وونگ هم عصبانی میشه و می هو رو میزنه کنار و میگه چیز خوبی نیست، هوا گرمه بیا با فاصله وایستیم، اگه بارون بیاد هوا خوب میشه. می هو هم میگه اگه توی روزی که هوا صافه بارون بیاد بهش میگن بارون روباه، آخه اگه یه من گریه کنم توی روز صاف بارون میاد.

MGIG-0063.jpg MGIG-0064.jpg MGIG-0065.jpg MGIG-0066.jpg MGIG-0067.jpg MGIG-0068.jpg MGIG-0069.jpg MGIG-0070.jpg MGIG-0071.jpg MGIG-0072.jpg MGIG-0073.jpg MGIG-0074.jpg MGIG-0075.jpg MGIG-0076.jpg MGIG-0077.jpg MGIG-0078.jpg MGIG-0079.jpg MGIG-0080.jpg MGIG-0081.jpg MGIG-0082.jpg MGIG-0083.jpg MGIG-0084.jpg

د وونگ می هو رو میبره فروشگاه تا غذا بخوره خودش هم میره تا عطر و اینا تست کنه، همین که می هو تنها میشه دونگ جو میاد بهش میگه دنیای آدما برات جالبه نه، بعد که می هو دونگ جو رو میبینه میفهمه که اونم آدم نیست و دونگ جو هم میگه که تو اونی که من قبلا میشناختم نیستی. دونگ جو اصرار داره که می هو برگرده به همون جایی که بود و به آدما اعتماد نکنه ولی می هو میگه دوست نداره برگرده و به د وونگ اعتماد داره. د وونگ هم توی فروشگاه هه اینو میبینه ولی با کلک ازش جدا میشه. از شانس بد می هو، هه این می هو رو میبینه و بهش میگه د وونگ رفته توهم برو ولی می هو قبول نمیکنه و میگه داری دروغ میگی و د وونگ میاد  ولی هه این آشغال  نوشیدنی رو میریزه روی لباس خودش و الکی میندازه تقصیر می هو و میگه من این لباسو برای آزمون پوشیده بودم د وونگ هم مجبور میشه بره تا براش یکی بخره..... اینطوری میشه که د وونگ به آزمون نمیرسه و می هو رو میبره روی کشتی جایی که می هو بیشتر از هر چی بترسه  و بهش میگه من میرم و الان برمیگردم تو گوشت بخور ولی میره و از کشتی پیاده میشه و میدوئه و از اونجا دور میشه . کشتی حرکت میکنه و می هو میبینه که د وونگ داره میره و هی صداش میکنه و آخرسر هم میگه د وونگ منو ول کرد و رفت ، تنها توی کشتی میشینه و انرژیش کم شده و خیلی ترسیده و گریه میکنه..... د وونگ هم داره میره هی حرفهای می هو یادش میاد که میگفت خیلی خوشحاله که با د وونگ دوست شده ولی د وونگ به خودش میگه کدوم دوست من فقط منبع غذای اون بودم همینطوری داره فکر میکنه که یهو بارون میاد و با تعجب میگه می هو داره گریه میکنه............................ 

MGIG-0085.jpg MGIG-0086.jpg MGIG-0087.jpg MGIG-0088.jpg MGIG-0089.jpg MGIG-0090.jpg MGIG-0091.jpg MGIG-0092.jpg MGIG-0093.jpg MGIG-0094.jpg MGIG-0095.jpg MGIG-0096.jpg MGIG-0097.jpg MGIG-0098.jpg MGIG-0099.jpg MGIG-0100.jpg MGIG-0101.jpg MGIG-0102.jpg
MGIG-0103.jpg

حالا می هوی بیچاره تنها چیکار میکنه؟
د وونگ با این دل مهربونش چی کار میکنه؟ 

پایان قسمت سوم

هیچ نظری موجود نیست: