دوونگ که قبول کرده دوست پسر می هو بشه، می هو به د وونگ میگه حالا که دوست دخترت شدم میخوام یه کاری که خیلی دوست دارم بکنم و مثل عروسهای سنتی میخواد برای دوونگ تعظیم کنه که دوونگ میفهمه و سریع میگه اینکارو نکن، میخوای من دامادت بشم تو خیلی بی حیایی. بعد می هو میگه دلم میخواد اینکارا رو بکنم پس بیا جفت گیری کنیم دوونگ بیچاره هم میگه اگه مجبور باشم با یه روباه نه دم این کارو بکنم ترجیح میدم مهره رو تف کنم. می هو هم با شیطنت میگه تو نمیتونی مهره رو تف کنی توی این 100 روز تو مال منی. دوونگ هم پیش خودش فکر میکنه اگه بهش بگم باشه حتما خجالت میکشهو بی خیال میشه و میگه داشتم شوخی میکردم ولی وقتی دوونگ میره و به می هو نزدیک میشه، می هو با پررویی کامل دستشو مینداره دور کمر دوونگ و محکم بغلش میکنه وخود دوونگ مجبور میشه بگه شوخی کردم و از دست می هو فرار میکنه میره توی اتاق. دوونگ به میهو میگه بیا باهم توی این 100 روز همکاری کنیم ولی دیگه اینجوری بهم نگاه نکن که انگار میخوای منو بخوری..... می هو میگه واقعا اینجوری بنظر میاد؟ آخه جدیدا بهش فکر نکردم. دوونگ میگه تو به خوردن من فکر کردی؟ چندبار؟ می هو میگه 1بار.... نه راستش 2 بار بود..... دوونگ ناراحت میشه و میره توی تختش میخوابه و میگه از کجا معلوم شاید 4بار بوده..... شب که دوونگ خوابه با صدای زوزه ی می هو بیدار میشه و دنبال می هو میگرده و میبینه توی توالت نشسته داره گریه میکنه، پس بگو اون نقاشی هایی که برای مراسم عروسیش با دوونگ روی صورتش کشیده بود رو با ماژیک کشیده و پاک نمیشه. دوونگ کمکش میکنه و پاکشون میکنه و می هو هم برای دوونگ تعریف میکنه که 500 سال پیش خودشو مثل عروسا کرد تا شوهر پیدا کنه ولی کسی نیومد و اون توی نقاشی حبس شد. دوونگ یدفعه یاد اون عروسک ران مرغ میافته و میدش به می هو و می هو از خوشحالی ذوق میکنه.
دوونگ میره سر فیلمبرداری فیلم و حرکات اکشن بازی میکنه و دوستش تعجب میکنه و میگه مگه حالت بد نبود، دوونگ هم میگه من حالم خوبه و دوستش حلقه رو توی دستش میبینه. اون یکی دوست دوونگ (دختر کارگردان بن) میره دست هه اینو میبینه که حلقه نداره و به هه این میگه که دوونگ دوست دختر داره ولی نمیدونم کیه. دوونگ میفهمه کارگردان بن دنبال می هوئه و به می هو میگه اگه دوباره کارگردان بن رو دیدی ازش دور شو. دونگ جو به مبایل دوونگ زنگ میزنه و میگه با می هو کار دارم... دوونگ هم کلی حسودیش میشه که اون پسره کیه و اینا.... بعد توی خیابون که باهم راه میرن همه ی پسرا و مردا چشمشون دنبال می هوئه و دوونگ همش حلقه شو نشون میده که مثلا من دوست پسرشم... توی اتوبوس یه مرده میخواد بره کنار می هو بشینه دوونگ سریع میره میشینه پیشش و می هو میگه تو که نمیخواستی پیشم نشینی چرا اومدی؟ دوونگ هم کم نمیاره میگه میخوام خودمو فدای مردم بکنم که یه موقع توی دام تو نیافتن همین لحظه یکی از هم دانشگاهی دوونگ می نیو (که همون می نیو یا می نام سریال تو زیباییه و توی این سریال حضور افتخاری داره) دوونگو میبینه و باهاش سلام میکنه دوونگ هم جو گیر میشه میخواد شماره بده ولی می هو سریع حلقه شو به می نیو نشون میده و می نیو هم میگه ببخشید مزاحم تو و دوست دخترت شدم و میذاره میره. هه این توی دانشگاه دوونگو میبینه و دوونگ میخواد هه این حلقه رو توی دستش نبینه درش میاره و از دستش میافته و گم میشه و هه این هم میبینه حلقه دستش نیست خوشحال میشه. دوونگ می هو رو تنها میذاره توی کلاس دانشگاهش و مجبور میشه با هه این بره ناهار بخوره.... می هو هم از کلاس میاد بیرون و منتظر دوونگه و توی حیاط دانشگاه دوباره کارگردان بنو میبینه و تند و سریع ازش فرار میکنه ولی احساس میکنه حالش بد شده و یاد حرف دونگ جو میافته که گفت یواش یواش میمیری...
دوونگ میره میبینه می هو رفته، می هو میره پیش دونگ جو میگه حالم بد شد و دونگ جو میگه این درده و علائم آدم شدنه و بازم این اتفاق برات میافته. دوونگ هم گوشت میخره و توی خونه منتظر می هوئه و میبینه دونگ جو آوردش خونه و وقتی دونگ جو رو میبینه پیش خودش میگه این که اصلا خوشتیپ و خوشگل نیست...و بازم حسودیش میشه. می هو میبینه که حلقه ی دوونگ دستش نیست و ناراحت میشه، باهم میرن و حلقه رو پیدا میکنن، می هو میگه چرا درآوردیش و دوونگ میگه نمیخواستم هه این ببینه و بهش میگه آرزوم اینه که تو رو از هه این قایم کنم بهم کمک میکنی، می هو میگه نه آرزوی دیگه ات چیه؟ (میخواد آرزوهای دوونگو حقیقت کنه تا دوونگ خوشحال باشه) دوونگ میگه چیزی نیست که از تو بخوام و می هو با ناامیدی میگه فقط مهره مو ازم میخوای؟ و دوونگ میگه چرا میپرسی؟..........هه این با دوست دوونگ داره حرف میزنه و میفهمه دوونگ توی مدرسه ی اکشن زندگی میکنه. شب یهو دوونگ میره میبینه می هو نشسته و اینقدر خورده که مست شده و دمهاش در اومده. دوونگ میگه دمهاتو جمع کن. می هو میگه این آرزوته؟ دوونگ میگه آره و می هو هم انجامش میده و همینطوری یه کارای کوچیک میگه که مثلا آرزوهاشه مثل زوزه کشیدن و پشه کشتن که یهو می هو احساس میکنه هه این داره از پله ها میاد بالا، می هو میره روی نرده ی پست بوم و میگه دوونگ کمکت میکنم به آرزوی اصلیت برسی، چون دوستت دارم.... و تا هه این میاد بالا می هو میپره پایین، ولی دوونگ انگار نه انگار که هه اینو دیده سریع میره دنبال می هو............
یعنی حالا می هو برای دوونگ چقدر مهمه؟
می هو از خودگذشتی کرد و کجا رفت؟
پایان قسمت ششم
می هو از خودگذشتی کرد و کجا رفت؟
پایان قسمت ششم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر