بعد اینکه می هو از روی نرده ها میپره پایین، دوونگ سریع میره پایین و میبینه می هو صحیح و سالم اون پایین وایستاده بعد به می هو میگه چرا از اون بالا پریدی آخه کی همچین کاری میکنه؟ می هو هم میگه من که آدم نیستم چیزیم نمیشه، دوونگ هم به خودش میگه راست میگه چرا یهو اینطوری شدم بعد دوونگ میبینه وقتی می هو پریده پایین هم تابلوی مدرسه افتاده و هم دست می هو زخمی شده که یدفعه می هو میگه اون دختره اومد میرم قایم بشم که دوونگ دستشو میگیره و نمیذاره بره،هه اینم میاد و دوونگو با می هو دست تو دست میبینه.... دوونگ به هه این میگه من می هو رو پیدا کردم و مجبورم باهاش بمونم و نمیتونم الان با تو باشم... هه اینم ناراحت میشه و میذاره میره. دوونگ به می هو میگه ناراحت نباش من بخاطر تو اینکارو نکردم فقط دیگه نمیخواستم بهش دروغ بگم. آخه چطوری رسیدم به اینجا که به تو قول دادم..... بعد دوونگ میره میشینه توی حیاط و به حلقه ش نگاه میکنه و فکر میکنه که یهو بارون میگیره ولی دوونگ خیس نشده!!!!! پس بگو تمام این مدت که دوونگ فکر میکرده می هو تابلو رو بالای سر دوونگ نگه داشته بوده که زیر بارون خیس نشه! دوونگ یکم دیگه فکر میکنه و حلقه رو توی دستش میکنه و به می هو میگه بیا بریم. تابلو رو بالای سرش میگیره و میره که می هو یهو از پشت دوونگو بغل میکنه و دوونگم یه نگاه معنی دار به می هو میکنه و می هو هم با مظلومیت میره عقب... دوونگ میگه بیا بریم این تابلو رو درست کنیم.
میشینن با چسب قطره ای تابلو رو درست میکنن و بعد هم دوونگ زخم دست می هو رو دارو میزنه. یهو میبینن کارگردان بن و عمه ی دوونگ از راه میرسن، کارگردان بن حالش بده و عمه هم آورده اینجا. حالا می هو و دوونگ قایم میشن و با هم در مورد فیلمهایی که توش آدم های غیرطبیعی عاشق آدما میشن حرف میزنن مثل خون آشام و ... ولی هر چی داستان هست آخرش بد تموم میشه و همش غیرطبیعیه آخرش میمیره.
صبح که بیدار میشن کارگردان بن میاد و می هو سریع قایم میشه و کارگردان نمیبینش. دوونگ به می هو یه کار میده و سرایدار مدرسه ش میکنه و می هو هم خیلی خوشحال میشه و به دونگ جو میگه و از فیلمهایی که دیشب در موردش با دوونگ حرف زده بود میگه و دونگ جو میگه از این داستانها کتاب هم هست و براش کتاب داستان پری دریایی رو میخره. دوستای دوونگ بهش در مورد می هو گیر میدن و دوونگ هم میگه اون الان دوست دختر منه.بابابزرگ دوونگ میاد مدرسه ی اکشن و با می هو حرف میزنه و حسابی ازش خوشش میاد. بابابزرگ به دوونگ میگه ماشینو بردار ببر که راحت باشی و کارت هاشو باز میکنه و دوونگ هم با خوشحالی میره یه عالم چیز واسه خودش میخره و یه جا به عنوان هدیه بهش میگن از بین کمربند و آویز موبایل یکی رو انتخاب کن که دوونگ هم آویز موبایلو انتخاب میکنه....
وقتی میاد خونه میبینه می هو یه کتاب از دونگ جو گرفته و حسودیش میشه و کتابو میذاره زیر ماهیتابه. ولی دوونگ می هو رو سورپرایز میکنه و بهش یه موبایل میده و آویز موبایله که یه مهره س هم بهش وصل کرده، می هو هم خیلی ذوق میکنه و زودی میپره دوونگو بغل میکنه. می هو با خوشحالی داره کتاب پری دریایی رو میخونه و فکر میکنه آخرش شاد تموم میشه ولی دوونگ که میدونه آخرش غمگینه میره و صفحات آخر کتابو پاره میکنه تا می هو ناراحت نشه. و صبح که می هو میبینه کتاب پاره س دوونگ دروغکی بهش میگه آخرش شاده و همه با خوشحالی زندگی میکنن و میگه میخوای فیلمش هم ببینی بیا بریم سینما.
وقتی می هو میخواد با دونگ بره سینما اتفاقی یکی از همسایه هاشون که با ی هو دوست شده رو میبینه و اون بهش میگه اینطوری نرو سر قرار و میبرش آرایشگاه و تیپ و قیافه ی می هو عوض میشه، وقتی دوونگ میبینش تعجب میکنه و خشکش میزنه. می هو با دوستای دوونگ حرف میزنه و توی حرفاشون اونا به می هو میگن که آخر پری دریایی خوش نبود و پری درییایی درحالی که به شاهزاده و زنی که عاشقش بود نگاه میکرد حباب شد و غیب شد، می هو هم با ناراحتی میره سوار آسانسور میشه و یهو دوونگو با هه این میبینه، بعد دوونگ میره پیش می هو بهش میگه تو که منو دیدی چرا اومدی اینجا، می هو میگه تو بهم دروغ گفتی که همه با خوشحالی زندگی میکنن. دوونگ هم میگه به حرف دیگران گوش نکن فقط چیزی که من میگم درسته، می هو هم خوشحال میشه و هر دو بهم لبخند میزنن......
۱ نظر:
سلام خوبین؟؟من شما رو لینک کردم خوشحال میشم اگه منو با اسم وبم لینک کنی.
وب خیلی جالب و خلاقی دارین.
خوشحال میشم به وبم سر بزنین و نظر بدین.مرسی.*بای
ارسال یک نظر