مین-هو که در اتاق رو باز میکنه، یی-کیونگ (جی-هیون) توی اتاق نیست! پس بگو یی-کیونگ (جی-هیون) از پنجره رفته بیرون و آویزون شده و دستش خسته میشه و میافته و پاش پیچ میخوره و از خونه میره بیرون. مین-هو هم دنبال مهر میگرده و پیداش نمیکنه، فقط چندتا عکس و عروسک و اینا میبره. مین-هو که از خونه میاد بیرون عصبانیه و یی-کیونگ (جی-هیون) میفهمه که مهر رو پیدا نکرده. یی-کیونگ (جی-هیون) ناراحته که به مردی مثل مین-هو اعتماد کرده بوده و هر چی فکر میکنه خودش هم یادش نمیاد مهرش رو کجا گذاشته، با همون پای پیچ خورده ش میره جلوی مغازه ی سو-وو و داره توی مغازه رو نگاه میکنه، سو-وو که قبلا هم توی رستوران هان-کانگ دیدش میبرش توی مغازه.
هان-کانگ از اینکه یی-کیونگ (جی-هیون) دیر میرسه سرکار عصبانیه و داره دعواش میکنه و یی-کیونگ (جی-هون) هم که داره نون میخوره، نون توی گلوش گیر میکنه و دوباره دعوای هان-کانگ نصفه کاره میمونه تازه، هان-کانگ مهربون میبینه که پاش هم زخمی شده دیگه بدتر. یی-کیونگ (جی-هیون) که احساس تنهایی میکنه توی توالت زار زار گریه میکنه. هان-کانگ به یی-کیونگ (جی-هیون) دستمال و یخ میده که بذاره روی پاش، یی-کیونگ (جی-هیون) متعجب میشه که هان-کانگ همیشه خیلی سرد رفتار میکرد حالا چرا مهربون شده. هان-کانگ کیف رو که جا مونده بود رو بهش میده و میگه: «بعد از اینکه فرار کردی، مجبور شدیم کیفت رو ببینیم. تو که بچه نیستی که با خودت سوت میبری اینور اونور» یی-کیونگ (جی-هیون) سوتش رو درمیاره و میگه: «یکی این سوت رو برام خریده که مواقع خطر ازش استفاده کنم.» هان-کانگ دوباره یاد اولین ملاقاتش با جی-هیون میوفته که [جی-هیون بهش گفته بوده: «سوتم رو بابام برام خریده تا مواقع اضطراری ازش استفاده کنم.»] بعدش هان-کانگ به یی-یکونگ (جی-هیون) پول میده و میگه: «دیگه نمیخواد بیای سرکار» یی-کیونگ (جی-هیون) ناراحت میشه و بهش میگه: «من باید پول دربیارم» ولی چون توی این مدت خیلی کارخرابی کرده هان-کانگ قبول نمیکنه. یی-یکونگ (جی-هیون) پول رو برنمیداره و با ناراحتی داره میره که هان-کانگ دوباره دلش به رحم میاد و اخراجش نمیکنه. این-جونگ که داره دنبال مهر میگرده میره همون مغازه ای که جی-هیون میخواست ازش لباس ساقدوش رو بخره و اونجا میفهمه که جی-هیون میخواسته بیاد لباس رو بهش نشون بده.
دوباره مین-هو میاد رستوران و یی-کیونگ (جی-هیون) بهش بی محلی میکنه، مین-هو هم از این متعجبه که نه به اولش که خیلی تحویلش میگرفت نه به حالا که اصلا تحویلش نمیگیره. همینجا این-جونگ به مین-هو زنگ میزنه و یی-کیونگ (جی-هیون) هم حرفهای مین-هو رو میشنوه که مین-هو میگه: «این نقشه مون دو سال طول کشیده، حالا بعد دو سال چرا اینطوری میکنی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) که از آشنایش با مین-هو تقریبا دو سال گذشته میفهمه که از اولش این دوتا نقشه داشتن. یی-کیونگ (جی-هیون) داره میره که مین-هو صداش میکنه و میگه: «من از زنایی که اینطوری رفتار میکنن تا قلب مرد رو بدست بیارن خوشم نمیاد» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «فکر میکنی من اینطوری رفتار میکنم چون دوستت دارم؟ انگار توی توهم زدن خوبی، تو با اینکه منش داری ولی خلوص نداری، چهره ات هم چهره ی واقعیت نیست، چون روانشناسی خوب میفهمی از مردم سوءاستفاده میکنی و گولشون میزنی...» اینا رو که داره میگه یهو گردنبند اشکش داغ میشه و نمیذاره بگه (آخه داشت ضایع میکرد که شین جی-هیونه) زمانبند جلوش ظاهر میشه و میگه: «نباید احساسات واقعیت رو نشون بدی، اگه گردنبند بشکنه، چهل و نه روز تمومه» یی-کیونگ (جی-هیون) به مین-هو میگه: «مگه نگفتی نامزد دوست رئیسی؟ من سعیت رو برای گمراه کردنم اشتباهی برداشت کردم و فقط عصبانیم.» هان-کانگ از راه میرسه و هم این حرف آخر یی-کیونگ (جی-هیون) رو میشنوه.
یی-کیونگ توی مغازه ای که کار میکنه س و متوجه میشه مچ پاش درد میکنه و دوباره به موهاش که نرم و تمیز شده دست میزنه (بیچاره مونده که چرا اینطوری شده) و توی آیینه خودشو نگاه میکنه که همین لحظه مردی که سیگار میخره میاد تو و بهش میگه: «اولین باره که میبینم توی آیینه خودتو نگاه میکنی» یی-کیونگ میگه: «اینقدر مراقب من نباش» مرده میگه: «ما همدیگه رو از قبل میشناسیم، سعی کن یادت بیاد، حتی خیلی با هم حرف زدیم، درمورد اینکه چرا اون روز رفتی صحنه ی تصادف، اون نشون روی مچ دستت چیه؟ من خیلی درموردت میدونم» یی-کیونگ فکر میکنه و یادش میاد که اون مرد روانپزشکش بوده. مرده (روانپزشک) میگه: «حالا یادت اومد؟» یی-کیونگ میگه: «لطفا بس کن، نمیخوام یادم بیاد»
یی-کیونگ توی مغازه ای که کار میکنه س و متوجه میشه مچ پاش درد میکنه و دوباره به موهاش که نرم و تمیز شده دست میزنه (بیچاره مونده که چرا اینطوری شده) و توی آیینه خودشو نگاه میکنه که همین لحظه مردی که سیگار میخره میاد تو و بهش میگه: «اولین باره که میبینم توی آیینه خودتو نگاه میکنی» یی-کیونگ میگه: «اینقدر مراقب من نباش» مرده میگه: «ما همدیگه رو از قبل میشناسیم، سعی کن یادت بیاد، حتی خیلی با هم حرف زدیم، درمورد اینکه چرا اون روز رفتی صحنه ی تصادف، اون نشون روی مچ دستت چیه؟ من خیلی درموردت میدونم» یی-کیونگ فکر میکنه و یادش میاد که اون مرد روانپزشکش بوده. مرده (روانپزشک) میگه: «حالا یادت اومد؟» یی-کیونگ میگه: «لطفا بس کن، نمیخوام یادم بیاد»
این-جونگ و مین-هو توی اتاقی که جی-هیون بستریه هستن، این-جونگ میگه: «الان پول کافی داریم بیا بریم خارج با مامانت زندگی کنیم.» (قبلا یه صحنه نشون میداد که مامان مین-هو میرضه و توی بیمارستانه) این-جونگ ناراحته و نمیخواد اینکارارو بکنه ولی مین-هو میگه: «این چیزیه که تو میخواستی، یادت نمیاد بخاطرش چیکار کردیم؟» و برای این-جونگ تعریف میکنه اون موقع که [جی-هیون توی کوه گم میشد و مین-هو نجاتش میداد و حتی وقتی که این-جونگ نیومد سینما و جی-هیون دوباره مین-هو رو دیده بوده همش نقشه ی این-جونگ و مین-هو بوده] جی-هیون هم که اونجاس همه ی اینا رو میشنوه. (بیچاره جی-هیون فکر میکرد همه ی اینا سرنوشت بوده، روح بودن هم مزیتهایی داره میتونی به رازهای مردم گوش بدی) جی-هیون میره بیرون و میشینه زار زار گریه میکنه، دوباره میره توی اتاقش و تا عروسک کانگوروش رو میبینه یادش میاد که مهرش رو گذاشته توی کیسه ی کانگوروش، ولی نمیتونه بهش دست بزنه و نگرانه که نکنه مین-هو زودتر برداشته باشش. یی-کیونگ (جی-هیون) فرداش میره پیش زمانبند میبینه، زمانبنده داره توی استخر به یه زنه شنا یاد میده (عجب زمانبند خوش گذرونی) یی-کیونگ (جی-هیون) به زمانبند میگه: «من میخوام برم مهرمو بردارم و به بابام بگم مین-هو و این-جونگ چه نقشه ای دارن» زمانبند هم میگه: «پس میخوای هر سه تا قانون رو یه جا زیرپا بذاری، انوقت میری توی آسانسور».
یی-کیونگ (جی-هیون) میره میبینه امروز رستوران بسته س. از اون طرف هم مین-هو، مامان و بابای جی-هیون رو میبره بیمارستان چون امروز روزیه که میخواستن عروسی کنن، سو-وو و هان-کانگ هم رفتن بیمارستان. این-جونگ میره خونه ی جی-هیون و به مستختمشون میگه اومده اتاق جی-هیون رو تمیز کنه و میره دوباره دنبال مهر میگرده. یی-کیونگ (جی-هیون) هم میره بیمارستان و یهو جلوی در به هان-کانگ برخورد میکنه، هان-کانگ متعجب میشه و میگه: «تو اینجا چیکار میکنی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «بخاطر چی باید بیمارستان باشم؟» و چون عجله داره سریع میره توی بیمارستان. هان-کانگ هم فکر میکنه یی-کیونگ (جی-هیون) واقعا مریضه. یی-کیونگ (جی-هیون) میبینه که مامان و باباش عروسکه رو با خودشون بردن خونه. این-جونگ هم نمیتونه مهر رو پیدا کنه و بعد از اینکه از خونه در میاد، توی راه یهو یادش میاد که [یه بار جی-هیون یه گردنبند رو توی کیسه ی عروسک کانگوروش قایم کرده بوده] به مین-هو زنگ میزنه ولی مین-هو که اعصابش خورده جواب نمیده و این-جونگ میره میبینه عروسک توی بیمارستان نیست و سریع میخواد بره خونه ی جی-هیون. از اونطرف هم یی-کیونگ (جی-هیون) سریع خودشو میرسونه دم در خونشون و زنگ در رو میزنه و مامانش جواب میده: «کیه؟» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «من......»
پایان قسمت چهارم
یعنی یی-کیونگ (جی-هیون) میخواد بگه کیه؟ میتونه زودتر از مین-هو و این-جونگ مهر ور بدست بیاره؟
۱ نظر:
خیلی خوب بود،مرسی
ارسال یک نظر