این-جونگ که میاد توی خونه ی مین-هو، یهو یی-کیونگ (جی-هیون) رو میبینه و متعجب میشه و ازش میپرسه: «اینجا چیکار میکنی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) هم میگه: «مین-هو ازم خواسته بیام و کارای خونه ش رو انجام بدم، تو چرا اومدی اینجا؟» این-جونگ میگه: «من به عنوان منشی اداره ش اومدم، خاله (مامان جی-هیون) ازم خواست براش غذا بیارم» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «این روزا منشی ها از این ماموریت ها هم انجام میدن، بده من بهش میدم. رمز در خونه رو چطور میدونی؟» این-جونگ هول میشه و به من... من... کردن میوفته، یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «این به من ربطی نداره، خداحافظ» ولی این-جونگ میگه: «رمز رو خاله بهم گفته». این-جونگ میره و یی-کیونگ(جی-هیون) داره غذا درست میکنه که مین-هو میاد و وسایل غذا رو میبینه و میگه: «من که اینا رو توی خونه نداشتم، اینا رو از کجا آوردی؟» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «شین این-جونگ آورد» مین-هو هول میشه و یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «اون حتی رمز خونه رو هم میدونست» این-جونگ به موبایل مین-هو زنگ میزنه و مین-هو میره توی اتاقش و توجه یی-کیونگ (جی-هیون) به پاکتی که توی دسته مین-هو بود جلب میشه و میخواد بدونه که چیه. مین-هو میخواد بره بیرون با این-جونگ شام بخوره ولی یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «من میمونم و یکم دیگه میرم» ولی مین-هو قبول نمیکنه، یی-کیونگ (جی-هیون) هم بیرون منتظر میشه و تا مین-هو میره (اون پاکت رو با خودش نمیبره) یی-کیونگ (جی-هیون) سریع میره توی خونه (رمز خونه رو میدونست) و اتاق مین-هو رو میگرده ولی پیداش نمیکنه. این-جونگ به مین-هو میگه: «به یی-کیونگ علاقه داری؟» مین-هو هم میگه: «نگران چی هستی؟ اون فقط توی خونه ام کار میکنه، مگه توی این دو سال که با جی-هیون بودم، بهش احساسی داشتم؟ » این-جونگ میگه: «نداشتی، پس به یی-کیونگ بگو بره» مین-هو میگه: «حداقل بذار چند روز کار کنه و زیاد حساس نباش».
یی-کیونگ (جی-هیون) که رفته خونه و وقت اضافه آورده میره ورزش میکنه و اونجا زمانبند ظاهر میشه و یی-کیونگ (جی-هیون) بهش میگه: «وقتی چهار روز توی خونه بودم فهمیدم که چقدر یه روز طولانیه و چقدر کار میشه توی یه روز کرد و اینکه 33 روز باقی موندم چقدر باارزشه، از این به بعد سخت کار میکنم» زمانبند میگه: «فقط اینقدر زیاد کار نکن که مشکل درست کنی» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «ممنونم که نگرانمی» زمانبند میگه: «من نگران خودمم، توی 34 روز آخر دوره ام، تو آخرین مسئولیت سنگین منی»
این-جونگ میره رستوران هان-کانگ و از کارمندش میپرسه که: «مگه نگفتی هان-کانگ، یی-کیونگ رو دوست داره، پس چرا اخراجش کرد؟» کارمنده هم میگه: «اون میخواست نامزد جی-هیون رو اغفال کنه و رئیس مچشو گرفت» و فکر این-جونگ به کلی جاها میره. هان-کانگ هم نشسته توی دفترش و به اینکه یی-کیونگ (جی-هیون) توی کلوپ شبانه کار میکنه فکر میکنه که هه-وون میاد و میگه: «نگران یی-کیونگی؟ برو پیشش» هان-کانگ هم میگه: «چرا باید برم اونجا؟ نمیخوام فضول بشم» هه-وون میگه: «فضولی نیست، مثل مامانت که به من کمک کرد.» هان-کانگ میگه: «من مثل مامانم نیستم»
یی-کیونگ داره توی کافی شاپ کار میکنه که دوباره روانپزشکه میاد و میگه: «وقتی تو رو دیدم 3 ماه از ازدواجم گذشته بود و توی بهترین موقیت زندگیم، بدبخت ترین فرد رو دیدم، 3 سال بعد از ازدواجم چون موقع رانندگی خوابم میومد تصادف کردم و زنم جلوی چشمم مرد و من سالم موندم، بنظرم تا تجربه نکنی درک نمیکنی، اگه نمیتونی اونو فراموش کنی پس به دلتنگ بودش ادامه بده، من اینکارو کردم» روانپزشکه که اینا رو میگه یی-کیونگ هول میشه و موقع درست کردن آمریکانو دستش میسوزه. یی-کیونگ میره توی خونه ش و به عکس بچگیش که کنار یه پسر ایستاده نگاه میکنه و یاد حرف پسره میوفته که گفته بوده: "ازت خسته شدم" یی-کیونگ عکس رو میزاره زمین و گریه میکنه جی-هیون هم پیشش نشسته و میبینه پشت عکس نوشته "سونگ یی-کیونگ" و "سونگ یی-سوو" و فکر میکنه که پسر توی عکس برادر کوچکتر یی-کیونگ بوده.
این-جونگ میره رستوران هان-کانگ و از کارمندش میپرسه که: «مگه نگفتی هان-کانگ، یی-کیونگ رو دوست داره، پس چرا اخراجش کرد؟» کارمنده هم میگه: «اون میخواست نامزد جی-هیون رو اغفال کنه و رئیس مچشو گرفت» و فکر این-جونگ به کلی جاها میره. هان-کانگ هم نشسته توی دفترش و به اینکه یی-کیونگ (جی-هیون) توی کلوپ شبانه کار میکنه فکر میکنه که هه-وون میاد و میگه: «نگران یی-کیونگی؟ برو پیشش» هان-کانگ هم میگه: «چرا باید برم اونجا؟ نمیخوام فضول بشم» هه-وون میگه: «فضولی نیست، مثل مامانت که به من کمک کرد.» هان-کانگ میگه: «من مثل مامانم نیستم»
یی-کیونگ داره توی کافی شاپ کار میکنه که دوباره روانپزشکه میاد و میگه: «وقتی تو رو دیدم 3 ماه از ازدواجم گذشته بود و توی بهترین موقیت زندگیم، بدبخت ترین فرد رو دیدم، 3 سال بعد از ازدواجم چون موقع رانندگی خوابم میومد تصادف کردم و زنم جلوی چشمم مرد و من سالم موندم، بنظرم تا تجربه نکنی درک نمیکنی، اگه نمیتونی اونو فراموش کنی پس به دلتنگ بودش ادامه بده، من اینکارو کردم» روانپزشکه که اینا رو میگه یی-کیونگ هول میشه و موقع درست کردن آمریکانو دستش میسوزه. یی-کیونگ میره توی خونه ش و به عکس بچگیش که کنار یه پسر ایستاده نگاه میکنه و یاد حرف پسره میوفته که گفته بوده: "ازت خسته شدم" یی-کیونگ عکس رو میزاره زمین و گریه میکنه جی-هیون هم پیشش نشسته و میبینه پشت عکس نوشته "سونگ یی-کیونگ" و "سونگ یی-سوو" و فکر میکنه که پسر توی عکس برادر کوچکتر یی-کیونگ بوده.
یی-کیونگ (جی-هیون) از مین-هو میخواد که ساعات کمتری رو توی خونه ش کار کنه ولی مین-هو مخالفت میکنه. مین-هو میره سر کار ولی چون دیده بود که دست یی-کیونگ (جی-هیون) سوخته هی به فکرشه که با اون دستش چطور میخواد کار کنه و بلند میشه میره خونه و این-جونگ جلوی در اداره میبینش و بهش زنگ میزنه ولی مین-هو بهش دروغکی میگه: «من الان توی جلسه ام، بعدا زنگ بزن» این-جونگ میره پیش هان-کانگ و بهش اصرار میکنه که طراحی کار شرکت بابای جی-هیون رو قبول کنه. یی-کیونگ (جی-هیون) هم که داره اتاق مین-هو رو میگرده یه گاوصندوق مخفی پیدا میکنه و همون موقع مین-هو میاد خونه، یی-کیونگ (جی-هیون) تا صداش رو میشنوه جمع و جورش میکنه. مین-هو برای سوختگی دست یی-کیونگ (جی-هیون) دارو خریده و میده بهش ولی یی-کیونگ (جی-هیون) قبول نمیکنه و میگه: «زخم جدی نیست، نمیخواد» ولی مین-هو به زور بهش میده، از اتاق که در میان میبینن غذای روی گاز سوخته و آشپزخونه پر دود شده. از اونطرف هم هان-کانگ اومده به مین-هو طرح ها رو نشون بده، هان-کانگ که میاد توی خونه ی مین-هو یهو یی-کیونگ (جی-هیون) رو میبینه و ناامید میشه (بیچاره از رستورانش اخراجش کرد که دیگه یی-کیونگ (جی-هیون) مین-هو رو نبینه ولی اون اومده توی خونه ی مین-هو) هان-کانگ میگه: «اینجا چیکار میکنی؟» یی-کیونگ میگه: «من اینجا کار میکنم، کار اشتباهیه؟» هان-کانگ با عصبانیت سر یی-کیونگ (جی-هیون) داد میزنه: «کار جدیدت اینه، دیوونه شدی؟» دست یی-کیونگ (جی-هیون) رومیگیره و میخواد ببرش ولی یی-کیونگ (جی-هیون) چون تازه اون گاوصندوق رو پیدا کرده به هان-کانگ میگه: «چرا عصبانی شدی؟ تو بودی که منو اخراج کردی» هان-کانگ میگه: «نمیدونی چرا اخراجت کردم؟ اینجا خونه ی نامزد دوستمه. سریع این کارو ول کن» ولی یی-کیونگ (جی-هیون) خیلی مصمم (ولی برخلاف میلش) میگه: «من میخوام اینجا بمونم» اینو که میگه انگار سقف رو سر هان-کانگ خراب میشه و با ناامیدی به یی-کیونگ (جی-هیون) نگاه میکنه میره دفتر کارش و عصبانیتش رو سر وسایل اتاقش خالی میکنه (آخه فکر میکنه یی-کیونگ (جی-هیون) بهش دروغ میگفته که به مین-هو علاقه نداره). یی-کیونگ (جی-هیون) هم ناراحته که اونطوری با هان-کانگ رفتار کرده و گریه میکنه.
مین-هو هم دلش خوشه و فکر کرده واقعا یی-کیونگ (جی-هیون) دوستش داره، به بهانه ی سوختگی دست یی-کیونگ (جی-هیون) میبرش رستورانی که هیچ وقت با جی-هیون نرفته بوده ولی صاحب رستوران خوب میشناسش، مین-هو میگه: «اینجا رستوران مورد علاقه ی مامانمه» یی-کیونگ (جی-هیون) از رفتارهای مین-هو شک میکنه که نکنه مین-هو، یی-کیونگ رو دوست داشته باشه ولی چون روح جی-هیون توی جسم یی-کیونگه، نمیدونه که دقیقا کدوم رو دوست داره. توی کافی شاپی که یی-کیونگ کار میکنه، جی-هیون از زمانبند کمک میخواد تا سونگ یی-سوو رو برای یی-کیونگ پیدا کنه ولی زمانبند قبول نمیکنه و میگه: «نمیخوام این کارو بکنم» جی-هیون میگه: «ظالم... تو هم یه زمانی زندگی میکردی، مطمئنا کسی بوده که دوستش داشته باشی.» زمانبند میگه: «امکانش هم هست که فرصت دوست داشتن کسی رو نداشته بوده باشم، من وقتی 23 سالم بود مُردم، میدونی توی 23 سالگی مُردن چه حسی داره؟» جی-هیون میگه: «میدونم، دردناکه» اما زمانبند میگه: «نه... ترحم برانگیزه و داره منو دیوونه میکنه» جی-هیون میگه: «اما تو که گفتی وقتی که زنده بودی رو یادت نمیاد؟» زمانبند میگه: «با اینکه خاطراتم پاک شده ولی احساساتم باقی مونده، فکرمیکنی بدون دلیل به عنوان زمانبند زندگی میکنم؟ خیلی جوون بودم که مُردم زندگی که بدست نیاوردم رو دارم زندگی میکنم. پس دیگه وقت گرانبهام رو برای همچین زنی نگیر.» زمانبند همینطور که میره عقب وقتی برمیگرده یهو روبه روی یی-کیونگ می ایسته و بهش نگاه میکنه و یه حسی میشه به جی-هیون میگه: «دیگه منو جایی که این زن هست صدا نکن» با ناراحتی یه نگاه به یی-کیونگ میکنه و میره.
توی بیمارستان حال بابای جی-هیون خراب میشه و مین-هو شک میکنه و میره پیش دکتر، دکتره میگه: «تومور مغزی داره و زیاد زنده نمی مونه باید جراحی بشه ولی وقتی جی-هیون اینطوری شد، دیگه نمیخواد عمل بشه» یی-کیونگ (جی-هیون) هر چقدر فکر میکنه نمیتونه رمز گاوصندوق رو پیدا کنه، تقویم رو نگاه میکنه و میبینه فقط 32 روز براش باقی مونده که یهو میبینه کنار تاریخ امروز نوشته "تولد هان-کانگ"، برای هان-کانگ سوپ جلبک دریایی (سوپی که کره ای ها توی روز تولدهاشون میخورن) درست میکنه و هه-وون میده به هان-کانگ، هان-کانگ وقتی میبینه مثل سوپیه که مامانش درست میکرد متعجب میشه و [یاد موقعی میافته که توی دبیرستان مامانش براش سوپ جلبک دریایی آورده بود ولی هان-کانگ با مامانش بداخلاقی میکنه و غذا رو میندازه زمین، سر کلاس جی-هیون با هان-کانگ شرط میبنده که جی-هیون شعبده بازی میکنه و اگه هان-کانگ نتونه حقه ی شعبده بازی جی-هیون رو بگه باید هرچی جی-هیون میگه قبول کنه، هان-کانگ شرط رو میبازه و جی-هیون سوپ جلبک دریایی که مامان هان-کانگ آورده بود رو بهش میده و مجبورش میکنه بخوره] هان-کانگ که گیج شده به هه-وون میگه: «نمیدونم این احساس چیه که توی قلبمه، نمیدونم بخاطر جی-هیونه، یا بخاطر یی-کیونگه؟» هان-کانگ همون موقع سریع میره خونه ی مین-هو و از یی-کیونگ (جی-هیون) میپرسه: «برای چی اینجا موندی؟ اگه بخاطر اینکه به مین-هو علاقه داری اینجا موندی خوب بگو، اونوقت دیگه اهمیت نمیدم، اما اگه اینطور نیست، اینجا نمون» یی-کیونگ (جی-هیون) همینطوری خوشکش زده و هان-کانگ دست یی-کیونگ (جی-هیون) رو میگیره و میخواد ببرش بیرون......
پایان قسمت هشتم
ای بابا این هم همش دست یی-کیونگ (جی-هیون) رو میگیره و میبرش
حالا یی-کیونگ (جی-هیون) میره پیش هان-کانگ یا پیش مین-هو میمونه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر