داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
سونگهی با ذوق دستهاش رو یکم باز میکنه و میخواد چانسونگ رو بغل کنه که پشیمون میشه و سرش رو میندازه پایین، چانسونگ با محبت بهش نگاه میکنه، آروم بغلش میکنه و میگه:
_ نیازی نیست احساس غریبگی کنی.
سونگهی از بغل چانسونگ بیرون میاد و میگه:
_ ولی ما با هم دوست نیستیم چطور میتونم راحت باشم؟
چانسونگ: خب میتونیم با هم دوست بشیم، فقط کافیه نوک انگشتت رو بزنی به نوک انگشتم و بگی هوی هوی، مثل سریال دوست دخترم روباه نه دمه.
سونگهی: مگه میخوای گولم بزنی؟
چانسونگ جا میخوره و میگه:
_ باشه خب اصلا نمیخواد اینکارو بکنیم، همینطوری هم میشه دوست شد.
سونگهی با حسرت به انگشتهای تپلی چانسونگ نگاه میکنه و چانسونگ میگه:
_ دوست دارم نقاشی هایی که میکشی رو ببینم، به منم نشونشون بده.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
سونگهی وسایل نقاشیش رو به جیون و هانا نشون میده و میگه:
_ ببینید چانسونگ برام چی خریده، تازه بهم گفت میتونم باهاش دوست باشم.
هانا: خوش به حالت یکی اینجا هواتو داره.
سونگهی: وا... ببین کی این حرفو میزنه. تکیون که دیگه بیش از حد هوای تو رو داره.
جیون: تازه، اون ازت خوشش اومده.
سونگهی و هانا درمورد همین دارن حرف میزنن که جیون با نا امیدی به اون دوتا نگاه میکنه و با خودش میگه: «خوش به حالشون، پس چرا هیچ کس با من دوست نشد؟» بعد از چند ساعت جونسو که تازه از خواب بیدار شده وارد آشپزخونه میشه تا جیون رو میبینه میگه:
_ تو با این پات اینجا چیکار میکنی؟
تا جیون میاد چیزی بگه، جونسو انگار که چیزی به ذهنش رسیده سریع به طرف اتاقش میره. بعد از نیم ساعت جونسو با یه عصا برمیگرده و به جیون میده و میگه:
_ این کمک میکنه به پات کمتر فشار بیاد. موقعی که پام آسیب دیده بود ازش استفاده میکردم، حالا تو ازش استفاده کن.
جیون با تعجب نگاهش میکنه و یهو لبخندی روی لبش میاد و میگه:
_ مرسی. نیم ساعت گشتی اینو برای من پیدا کنی؟
جونسو با مظلومیت میگه:
_ آره.
جیون با خودش میگه: «قربونت برم، ای کاش اونموقع پات اونطوری نمیشد که از یه همچین چیزی استفاده نمیکردی» یهو چانسونگ که داره بو میکشه وارد آشپزخونه میشه و میگه:
_ وای چه بوی غذایی میاد دارم از گرسنگی میمیرم.
همه جمع شدن و میخوان شروع کنن شام بخورن که هانا میگه:
_ من بلد نیستم غذای کره ای درست کنم، این غذا رو از روی دستور العمل درست کردم، امیدوارم قابل خوردن باشه.
وویونگ: کتاب آشپزی کره ای داری؟
هانا: نه.
نیکون با کنجکاوی میگه:
_ پس دستورالعمل رو از کجا آوردی؟
هانا هل میشه و میگه:
_ از قبل یه جا خونده بودم و حفظ بودمش.
همه مشغول خوردنن که جونسو تا یه قاشق میذاره دهنش میگه:
_ بَه، چه خوشمزه س... اندازه ی آبلیموش دقیقا همون اندازه ای که دوست دارم.
هانا با ناامیدی بهش نگاه میکنه و سری تکون میده و با خودش میگه: «ای کاش کمتر آبلیمو ریخته بودم»
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
نیکون روی مبل دراز کشیده که جیون بهش میگه:
_ امشب توی اتاق خودت بخواب، من و سونگهی اینجا میخوابیم.
نیکون میخنده و میگه:
_ اونوقت اگه جوسوب سر زده بیاد تو و شما رو اینجا ببینه، فکر میکنی چه حالی بشه؟
جیون سرش رو میندازه پایین و میگه:
_ ولی اگه هر شب اینجا بخوابی بدن درد میگیری.
وویونگ: باشه، اگه به فکر نیکونی من جامو باهاش عوض میکنم. شما برید توی اتاق من و من اینجا میخوابم.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - شب
وویونگ داره کمد لباسهاش رو جمع میکنه که یهو لباسهایی که جیون و سونگهی پوشیده بودن رو میبینه پرتشون میکنه توی سبد لباس کثیفها، سونگهی وارد اتاق میشه و با تعجب به لباسها نگاه میکنه.

سونگهی لباسها رو از توی سبد برمیداره و میگه:
_ امروز صبح اینا رو شستم.
وویونگ لبخند مجبوری میزنه و با تردید لباسها رو از سونگهی میگیره و همینطور که جدا از لباسهای دیگه ش میذاره با خودش میگه: «باید خودم بشورم» وویونگ لباس کثیفهاشو برمیداره و از اتاق بیرون میره. سونگهی با ذوق به اتاق وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ ای کاش دوربینمون رو نگرفته بودن و میتونستم عکس یادگاری بندازم.
یهو چیزی به ذهن سونگهی میرسه و یه گوشه میشینه و نمایی از اتاق وویونگ رو میکشه.
روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
تکیون که از سر کار برگشته هانا سریع میره جلو و سلام میکنه و کتش رو ازش میگیره و براش آب میوه میاره میگه:
_ عزیزم اینو بخور خستگیت در بیاد.
تکیون آب میوه رو میخوره و به هانا نگاهی میکنه و میگه:
_ اینطوری احساس میکنم شبیه آدمهای ازدواج کرده شدم.
هانا با خوشحالی میگه:
_ یعنی الان احساس میکنی من زنتم؟
تکیون متعجب میشه و میگه:
_ کجای یه دختر شونزده ساله شبیه یه زنه؟
هانا سینه شو میده جلو و با ناراحتی میگه:
_ شونزده سال سن کمی نیست.
تکیون که از کار هانا خنده ش گرفته یواشکی میخنده و با خودش میگه: «نباید زن بودنش رو زیر سوال میبردم» بعد از کمی همه دور هم میشینن ولی هنوز جونهو از سر کار برنگشته. هانا میگه:
_ من حوصله م سر میره بیاین پانتومیم بازی کنیم.
برای بازی به دو گروه (گروه اول: چانسونگ، سونگهی، جیون و جونسو) (گروه دوم: هانا، تکیون، وویونگ و نیکون) تقسیم میشن. برای شروع بازی از گروه اول سونگهی و چانسونگ جلو میرن، نیکون بهشون میگه:
_ دوستی رو اجرا کنید.
سونگهی و چانسونگ به هم لبخندی میزنن و میرن رو به روی جیون و جونسو، نوک انگشتهای اشارشون رو به هم میزنن. سریع جیون و جونسو با هم میگن:
_ دارید دوست میشید.
از گروه دوم وویونگ و نیکون جلو میان سونگهی میگه:
_ تنفر.
وویونگ و نیکون سریع یه تیکه از رقص آهنگ "I Heat You" رو میرقصن و تکیون سریع میگه:
_ ازت متنفرم.
نیکون با اشاره میگه: «بهش مربوطه» تکیون میگه:
_ نفرت.
سونگهی با خودش میگه: «آه... اصلا یادم نبود، با یه تیکه رقص تونستن اجراش کنن.» از گروه اول جیون و جونسو میرن جلو و هانا میگه:
_ پسران برتر از گل.
جیون در گوش جونسو چیزی میگه و میرن وسط و سکانسی که جونپیو به جاندی گردنبند هدیه میداد رو اجرا میکنن. در حین اجرا چانسونگ میگه:
_ یه چیزی توی جیب کت جونسو بود! ماه و ستاره داره!
جونسو صورتش رو به صورت جیون نزدیک میکنه، جیون چون نمیخواد چشم توی چشم جونسو بشه سریع چشمهاشو میبنده.

همین لحظه جونهو وارد اتاق نشیمن میشه و با تعجب به اون دوتا نگاه میکنه و میگه:
_ دارید چیکار میکنید؟
۱ نظر:
shoma dokhtara ke inghad faalo fogholadeid chera karetuno tu ye sayti ke filter nis edame nemidid???? be shakhse acheghetunam va be nete bedune fifi ham dasresi daram amma kolli hottest ghast ke az budane shoma khochal mishe mese man pas be harfam fek konid
va in ke shakhsiyate jun hoye man kheyli kamrange ye dokhtaram be shuare maa bedin saresh bi kola namune.......shukhi kardam....man kolli ru junho gheyrat daram ....hala taze dastano shuru kardam vali vaghean bammaze dare pish mire....midustametun
ارسال یک نظر