۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

قسمت شانزدهم - ذوب شدن در عشق

 داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
جونسو صورتش رو به صورت مرضیه نزدیک میکنه، مرضیه چون نمیخواد چشم توی چشم جونسو بشه سریع چشمهاشو میبنده. همین لحظه جونهو وارد اتاق نشیمن میشه و با تعجب به اون دوتا نگاه میکنه و میگه:
_ دارید چیکار میکنید؟
نیکون به جونهو میگه: 
_ بیا... داریم بازی میکنیم.
مرضیه که با صدای جونهو چشماش رو باز کرده یهو چشم توی چشم جونسو میشه و نمیتونه ازش چشم برداره،  صدای منصوره که قبلا گفته بود: «چشمای جونسو جادوئیه» هی توی گوش مرضیه تکرار میشه، همین لحظه جونسو مثل سکانس سریال عطسه میزنه و منصوره سریع بلند میشه و میگه:
_ پسران برتر از گل.
 نیکون رو به جونهو میگه:
_ چرا همونجا وایستادی بیا توی گروه ما.
جونهو به طرف گروه اول میره و میگه:
_ نه، من میخوام همگروه اینا باشم.
از گروه دوم تکیون و نسترن جلو میان و جونهو سریع میگه:
_ گرمای عشق.
همگروهیاش با تعجب بهش نگاه میکنن و تیکون و نسترن اول ادای از سرما لرزیدن رو درمیان و بعدش همدیگه رو بغل میکنن و مثلا گرم میشن و نمیلرزن. یهو وویونگ با لحجه ی بوسانیش میگه:
_ این چه چرت و پرتیه دیگه؟
نسترن و تکیون یک بار دیگه همون رو اجرا میکنن و نیکون میگه:
_ سردتونه، همدیگه رو بغل میکنید گرمتون میشه.
وویونگ: یعنی داری میگی اینا الان دارن گرمای عشق رو نشون میدن؟
تکیون: به این خوبی نشون دادیم. خودت بودی چطوری اجراش میکردی؟
وویونگ بلند میشه و دست نیکون رو میگیره و بغلش میکنه و مثل جاری شدن آب خیلی روان میافته روی زمین. جونسو میگه:
_ نیاز نیست کسی توی عشق ذوب بشه، همون که گرم بشه کافیشه.
منصوره رو به وویونگ میگه: 
_ نه خیلی قشنگ بود، اون حرکت ذوب شدن رو خیلی روان اومدی، میشه به منم یاد بدی؟
وویونگ: باشه حالا بعدا.
از گروه اول جونهو بلند میشه و میخواد مرضیه رو کمک کنه تا بلند بشه که نیکون میگه:
_ چرا بازم مرضیه؟ اون بیچاره پاش درد میکنه یکی دیگه رو به عنوان یارت بیار.
جونسو بلند میشه و با جونهو جلو میرن، تکیون میگه:
_ جنگل.
جونهو و جونسو میرن مثل درخت می ایستن و جونسو انگار که باد بهش میخوره، تکون میخوره و یواشکی صدای باد درمیاره. وویونگ میگه:
_ اِ... داداش جر نزن، از خودت صدا درنیار.
جونسو دیگه صدا درنمیاره و هیچ کدوم از همگروهیاشون متوجه نمیشن و میبازن. گروه برنده، بازنده ها رو جریمه میکنه که خونه رو تمیز کنن. مرضیه که پاش آسیب دیده میشینه و تلویزیون نگاه میکنه و جونهو ادعاش میشه که اصلا توی بازی نبوده، کمک نمیکنه و میشینه. جونسو اتاقا رو جارو میکنه و منصوره و چانسونگ هم گردگیری میکنن.

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - عصر
منصوره سعی میکنه گاز رو روشن کنه که چانسونگ میاد نزدیکش میایسته و دستش رو روی دست منصوره میذاره و میگه:
_ بذار روشنش کنم.
منصوره سریع دستش رو میکشه کنار و صورتش رو برمیگردونه طرف چانسونگ که صورت به صورت میشن و منصوره تا میخواد خودشو عقب بکشه چانسونگ کمرش رو میگیره و به طرف خودش میکشه و میگه:
_ حواست به پشتت باشه.
منصوره همینطور که توی بغل چانسونگه صورتش رو برمیگردونه و مرضیه که با عصا رد میشه رو میبینه.
0036~0.jpg
منصوره دستش رو روی سینه ی چانسونگ میذاره و میخواد آروم از بغل چانسونگ بیاد بیرون ولی چانسونگ نگهش داشته و میگه:
_ باید بیشتر حواست به خواهرت باشه.  
مرضیه که فاصله ی زیادی از منصوره داره، خودشو به اون راه میزنه و با پای آسیب دیده ش سریع از آشپزخونه بیرون میره. منصوره با تعجب به چانسونگ نگاه میکنه و چانسونگ آروم آروم رهاش میکنه و لبخندی میزنه و لپ منصوره رو میکشه و میگه:
_از این زاویه خیلی بانمکی.
منصوره از خجالت سرش رو میندازه پایین و چانسونگ گاز رو روشن میکنه و میگه:
_ روشن شد، کارتو بکن.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
مرضیه که از آشپزخونه میاد بیرون خشکش زده و با خودش میگه: «یعنی چانسونگ اینقدر از منصوره خوشش اومده!؟» جونسو که داره رد میشه میگه: 
_ مادربزرگ روح دیدی؟
مرضیه به خودش میاد و میگه:
_ نه، پدربزرگ.
جونسو: اینجا رو باش کی به من میگه پدربزرگ!
مرضیه: اگه من مادربزرگم پس تو هم پدربزرگی دیگه.
جونسو پوزخندی میزنه و میگه:
_ چیه؟ نکنه دوست داشتی پانتومیمی که بازی کردیم واقعی بود؟
مرضیه با شیطنت میگه:
_ هه... فکر کردی چون لبات خوشگله قبولت میکنم؟ نه آقا، من هر کسی رو قبول نمیکنم.
 جونسو تعجب میکنه و سریع به اتاقش میره.
     
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - شب
همه در حال شام خوردن هستن، جونسو که ماسک دهن به صورتش زده وارد آشپزخونه میشه. نیکون به جونسو میگه:
_ بازم چیزیت شده؟
جونسو درحالی که میشینه میگه:
_ نه، فقط یه ذره سرما خوردم نمیخوام هوا ویروسی بشه.
جونسو برای اینکه غذا بخوره ماسک رو میبره بالا و قاشق رو میذاره دهنش. مرضیه میگه:
 _ جونسو، اینطوری که هیچ فرقی نداره، ماسک رو داری میزنی بالا.
جونسو با هل میگه:
_ لبهام معلوم میشه؟
  مرضیه با تعجب میگه:
_ اینو بخاطر لبهات زدی؟ چون گفتم خوشگله؟!
همه با تعجب به جونسو نگاه میکنن و جونسو سریع میگه:
_ تو کی همچین حرفی زدی؟
مرضیه میزنه زیر خنده و میگه:
_ پس اوندفعه هم بخاطر اینکه منصوره گفته بود چشمات خوشگله عینک دودی زده بودی؟
همه میزنن زیر خنده و جونسو که مچش گرفته شده الکی سرفه میکنه و میگه:
_ نخیر، من سرما خوردم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب
تکیون سر کامپیوترش نشسته و نسترن هم روی تخت نشسته. تکیون میگه:
_ دیشب غذای خوشمزه ای پخته بودی.
نسترن با خوشحالی به تکیون نگاه میکنه و تکیون میره طرفش و آروم آروم صورتش رو بهش نزدیک میکنه نسترن با تعجب نگاهش میکنه و تکیون درگوشش میگه:
_ ولی دیگه از اینترنتم استفاده نکن. 
نسترن شکه میشه و تکیون کنارش دراز میکشه و دستهاش رو میذاره زیر سرش میگه:
_ دوست ندارم بچه ها ناراحت بشن. هر چند، با کاری که کردی خودمم ناراحت شدم. من بهت اعتماد کردم و گذاشتم بیای توی اتاقم... 
نسترن با شرمندگی به تکیون نگاه میکنه و میگه:
_ ببخشید، دیگه این کارو نمیکنم. فقط میخواستم غذای خوشمزه ای درست کنم.
0037~1.jpg
نسترن کنار تکیون دراز میکشه و بغلش میکنه. تکیون اول متعجب میشه ولی لبخند الکی میزنه و نسترن میگه:
_ الان مثل زن و شوهرا شدیم.
تکیون به نسترن نگاه میکنه و احساس میکنه قلبش تندتر میزنه و ناخودآگاه لبخندی روی لبش میشینه، نسترن که سرش نزدیک قلب تکیونه با ذوق میگه:
_ تکیون دارم صدای قلبت رو میشنوم.
لبخند از روی لب تکیون محو میشه و میشینه، الکی خمیازه میکشه و میگه:
_ من خیلی خوابم میاد، شب بخیر. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - شب
منصوره و مرضیه روی تخت دراز کشیدن و مرضیه میگه:
_ انگار با چانسونگ خیلی صمیمی شدی؟
منصوره: خب با هم دوست شدیم.
مرضیه: من فکر میکنم اون از تو خوشش اومده.
منصوره: چی داری میگی؟ مگه خودت نمیگفتی که رفتارهای مهربونشون رو اشتباه نگیرید.
مرضیه: ولی رفتار چانسونگ با تو فرق داره.
منصوره: مگه با تو همینطور مهربون نیست؟
مرضیه: مهربون هست ولی امروز توی آشپزخونه خیلی فرق داشت.
منصوره: به خاطر اون اتفاق داری میگی؟ اون فقط میخواست من به تو نخورم.
مرضیه: نه دیوونه، میدونی من چقدر ازت فاصله داشتم. چهارتا قدم دیگه هم جا داشتی بیای عقب. 
منصوره شکه میشه و میگه:
_ یعنی میخوای بگی از قصد بغلم کرد؟... آخه اون قبلاً هم بغلم کرده. بهت که گفتم ما با هم دوستیم.
مرضیه به پیشونی منصوره میزنه و میگه:
_ اگه اونموقع به چشماش نگاه میکردی میفهمیدی که نگاهش فرق داره... من که حس میکنم دوستی نیست.
همین لحظه چانسونگ در میزنه و منصوره رو صدا میکنه و میگه:
_ میای بیرون؟ کارت دارم.
مرضیه با هیجان میگه:
_ دیدی بهت گفتم.

پایان قسمت شانزدهم

۱ نظر:

samira_rahi@yahoo.com گفت...

Salam bacheha. khoobin? man samira hastam. nemidunam mano mishnasin ya na. man roo webe republicof2pm.com kar mikonam. tamame video hayi ke dorost kardin ro didam va vaghean khoshhalam az in ke hottest haye irani in animation haro dorost kardan. kheyli ghashang boodan. karetoon harf nadare. ye kari bahatoon dashtam khoshhal misham age ID e yahoo darin mano add konin ta bahatoon sohbat konam.