۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

قسمت بیستم - پیشرفت


خارجی - کوه - شب
تکیون دستهای نسترن رو گرفته و میگه:
_ راستش، من دوست ندارم دوست دخترم خواننده باشه چون اونطوری نمیتونیم زیاد با هم باشیم.
نسترن: من حاضرم بخاطر تو از خواننده شدن بگذرم، چون تو برام مهمتری.
تکیون با تعجب به نسترن نگاه میکنه و با خودش میگه: «نکنه درموردش اشتباه میکنم!» نسترن با محبت به تکیون نگاه میکنه و میگه:
_ تو منو قبول میکنی؟ (بعد از کمی مکث، با چشمهای نمناک ادامه میده) اگه من از خونه تون برم، تو بازم با من دوست میمونی؟
تکیون از اون نگاههای نانازیش تحویل نسترن میده و نسترن آب گلوش رو به سختی قورت میده و با خودش میگه: «وای، با این چشمهای خوشگلت اینطوری که نگاهم میکنی، دلم میخواد بیشتر و بیشتر پیشت باشم» نسترن نگاهش رو از تکیون برمیداره و تکیون هم به ساعتش نگاهی میکنه و میگه:
_ دیر شده باید برگردیم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - شب
مرضیه تا سرش رو روی کپل جونهو میذاره، جونهو چشمهاش رو باز میکنه و دستش رو روی سر مرضیه میکشه، آروم و با تعجب میگه:
_ این چیه؟
0044.jpg
مرضیه با خوابالودگی میگه:
_ منصوره نکن.
جونهو متوجه میشه مرضیه س و آروم سر مرضیه رو میذاره روی بالش و با تعجب بهش نگاه میکنه و با خودش میگه: «این اینجا چیکار میکنه؟» میخواد مرضیه رو بیدار بکنه ولی مرضیه همینطور که خوابه از درد پاش ناله میکنه جونهو با ناراحتی بهش نگاه میکنه و از اتاق بیرون میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - شب
جونهو وارد اتاق میشه و میبینه منصوره نیست. متعجب میشه ولی سریع مُسکنهای مرضیه رو از روی میز برمیداره و از اتاق بیرون میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق جونهو - شب
جونهو، مرضیه رو بیدار میکنه و قرص رو بهش میده، وقتی میخواد کمکش کنه تا دوباره دراز بکشه مرضیه درحالی که خواب و بیداره از درد پاش، دست جونهو که توی دستشه رو محکم فشار میده. جونهو با دلرحمی به مرضیه نگاه میکنه و با خودش میگه: «نباید تنهاش بذارم» و همینطور که نشسته دست توی دست مرضیه سرش رو روی تخت میذاره و میخوابه.

خارجی - کوه - شب
منصوره و چانسونگ روی نقطه ی بلندی از کوه ایستادن و چانسونگ میگه:
_ کش موهات رو باز میکنی؟
منصوره کش رو از موهاش باز میکنه و موهاش که روی شونه ش ریخته رو نشون میده و میگه:
_ اینقدره.
چانسونگ با ناامیدی نگاهش میکنه و با انگشت آروم به پیشونی منصوره میزنه و میگه:
_ اندازه ی موهات رو نمیخواستم بدونم. 
چانسونگ از توی جیبش کش پر تزئینی رو درمیاره و به طرف منصوره میگیره و میگه:
_ اینو دوست داری؟ برای تو خریدمش.
منصوره با خوشحالی کش رو میگیره و به موهاش میبنده و دست چانسونگ رو میگیره و میگه:
_ خیلی دوستش دارم، ممنونم.
چانسونگ با محبت بهش نگاه میکنه و میگه:    
_ از اینجا یکی از قشنگترین منظره های سئول رو میتونی ببینی.
منصوره به چراغهای شهر که توی شب نمای زیبایی دارن نگاه میکنه و با ذوق میگه:
_ وای خیلی قشنگه. ای کاش دوربینم همراهم بود ازش عکس مینداختم.
چانسونگ موبایلش رو درمیاره و میگه:
_ اگه دوست داری میتونم با این ازت عکس بندازم.
منصوره: پس بیا با هم بندازیم.
چانسونگ لبخندی میزنه و کنار منصوره میایسته و صورتش رو به صورت منصوره نزدیک میکنه و میگه:
_ یکم بیا نزدیکتر وگرنه اینطوری فقط صورتهامون توی عکس میافته.
منصوره خجالت میکشه و صورتش رو فقط یکم نزدیک میبره و چانسونگ که میفهمه منصوره خجالت کشیده دستش رو میندازه دور گردن منصوره و لپش رو میچسبونه به لپ منصوره، همین لحظه منصوره احساس میکنه دیگه قلبش نمیزنه، چانسونگ میگه:
_ بخند.
چانسونگ عکس رو میندازه و نگاهش میکنه و میگه: 
_ پس چرا نخندیدی؟
منصوره لبخند الکی میزنه و میگه:
_ چون میخوام به آقای پارک نشونش بدم و بگم که شما، ما رو دزدیدید.
چانسونگ با تعجب منصوره رو نگاه میکنه و میگه:
_ چی؟
منصوره میخنده و میگه:
_ شوخی کردم.
چانسونگ چشم غره ای بهش میره و با آرنج به منصوره میزنه، منصوره داره از لبه ی پرتگاه میافته که چانسونگ سریع کمر منصوره رو میگیره و به طرف خودش میکشه و محکم به خودش میچسبونش که نیوفته، منصوره هم از ترسش سریع چانسونگ رو بغل میکنه. اینقدر محکم همدیگه رو چسبیدن که هر دو خجالت میکشن.
0045~0.jpg چانسونگ سریع منصوره رو از بغلش بیرون میاره و منصوره دستش روی سینه ش میذاره و نفس راحتی میکشه و میگه:
_ نزدیک بودا. 
چانسونگ هل میشه و میگه:
_ چی؟ 
منصوره: فقط به خاطر یه عکس نزدیک بود قاتل بشی.
چانسونگ دستی به سرش میکشه و با تردید دست منصوره رو میگیره و راه میافته و میگه:
_ تکیون و نسترن منتظرن، بیا زود بریم.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
منصوره و نسترن با نگرانی دنبال مرضیه میگردن. در اتاق جونهو نیمه باز، منصوره که داره از جلوی در رد میشه مرضیه رو توی اتاق میبینه متعجب میشه ولی چون هر دوی اونا خوابن بی سر و صدا میره به اتاق وویونگ و نسترن هم به اتاق تکیون میره. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق تکیون - شب 
نسترن روی تخت دراز میکشه و با خودش میگه: «چطور به منصوره و مرضیه بگم که دیگه نمیخوام خواننده بشم!!؟؟.... حتما خیلی ناراحت میشن.» نسترن بلند میشه و میشینه و به اتاق خالی نگاه میکنه و میگه: 
_ اه... تکیون کجاس؟ بهش خیلی عادت کردم وقتی اینجا نیست خوابم نمیبره.... با اینکه پیشم نمیخوابه ولی حضورش خیلی خوبه. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
تکیون و چانسونگ روی تخت نشستن و در حال صحبت کردن هستن که تکیون میگه:
_ فکر میکنم دارم بزرگترین اشتباه زندگیم رو میکنم.
چانسونگ یاد وقتی هایی که به منصوره نزدیک میشد و منصوره خجالت میکشید می افته و با نا امیدی میگه:
_ ای کاش هیچ وقت اینکارو شروع نمیکردیم. لعنت به من که این نظر رو دادم.
تکیون: تو هم به این نتیجه رسیدی؟
چانسونگ: احساس میکنم که آدم خیلی بدیم. اون خیلی خجالتیه و من تازه امروز فهمیدم که وقتی بهش نزدیک میشدم اون چه حسی میشد. 
تکیون: ولی من بدترم، در مورد اون اشتباه فکر میکردم.
چانسونگ: یعنی چی؟ منظورت اینه که اون نمیخواد گولت بزنه؟
تکیون آهی می کشه و میگه:
_ فکر میکنم احساس اون حتی اگه از اول واقعی نبوده، ولی الان واقعیه.
چانسونگ: یعنی اون دوستت داره؟.... تو چی؟ احساسی نسبت به اون داری؟ 
تکیون با نگاهی گیج به چانسونگ نگاه میکنه.

روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - سحر
 نسترن میخواد وارد اتاق تکیون بشه که نیکون آروم به شونه ش میزنه و میگه:
_ یکم وقت داری؟ میخواستم بهت چیزی بگم.
نسترن و نیکون روی مبل میشینن و نیکون میگه:
_ از اون موقع که شما اومدید خونه مون، تو خیلی با تکیون صمیمی شدی. دوستش داری؟
نسترن با سر تأیید میکنه، نیکون مستقیم به چشمهای نسترن نگاه میکنه و با محبت میگه:
_ نمیدونم چقدر تکیون رو دوست داری. اما نمیخوام بعدا پشیمون بشم. میخوام بهت بگم که... (مکث میکنه) لطفا دوست دخترم باش.     
   
پایان قسمت بیستم

هیچ نظری موجود نیست: