داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
چانسونگ پشت در اتاق وویونگ ایستاده سونگهی از اتاق بیرون میاد. چانسونگ آروم بهش میگه:
_ من خوابم نمیبرد، میای بریم اتاقم؟
سونگهی مات و مبهوت به چانسونگ نگاه میکنه و همینطور ضربان قلبش تند و تندتر میشه. چانسونگ ادامه میده:
_ میخواستم فیلم نگاه کنم گفتم شاید تو هم دوست داشته باشی ببینی، آخه میدونی که تنهایی حال نمیده.
سونگهی که هنوز توی شُکه، چیزی نمیگه و برای چند لحظه سکوتی بینشون ایجاد میشه، چانسونگ با تردید میگه:
_ اگه جیون هم دوست داره بگو بیاد.
سونگهی لبخندی میزنه و میگه:
_ یه لحظه صبر کن.
سونگهی میره توی اتاق وویونگ و بعد از چند دقیقه تنهایی بیرون میاد. چانسونگ با کنجکاوی میگه:
_ چی شد؟
سونگهی: جیون گفت خوابش میاد.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
سونگهی و چانسونگ روی تخت نشستن و چندتا بالش پشتشون گذاشتن و همینطور که لم دادن با کامپیوترش یه فیلم رومانتیک کمدی نگاه میکنن. سونگهی محو تماشا کردن فیلم شده، چانسونگ یه مشت چیپس برمیداره و دهن سونگهی رو پر میکنه. سونگهی با دهن پر متعجب نگاهش میکنه و چانسونگ به قیافه ی خنده دار سونگهی قاه قاه میخنده و سونگهی به زور چیپسها رو میخوره، چانسونگ به سونگهی نزدیک میشه و با محبت به سونگهی نگاه میکنه و با آرامش دستش رو روی لبهای سونگهی میکشه و دور دهنش رو تمیز میکنه، یهو قلب سونگهی فرو میریزه و یاد حرف جیون میافته که گفته بود: «نگاهش فرق داره... من که حس میکنم دوستی نیست» سونگهی با تردید خودشو کمی عقب میکشه و چانسونگ نگاهش رو از سونگهی بر میداره و با خودش میگه: «انگار هنوز باهام خیلی راحت نیست» و به فیلم چشم میدوزه. سونگهی معذب میشه و چانسونگ که متوجه شده با شرمندگی میگه:
_ رفتارم ناراحتت کرد؟
سونگهی با مظلومیت بهش نگاهی میکنه و چانسونگ با آرامش میگه:
_ ببخشید، نمیخواستم ناراحتت کنم.
سونگهی لبخندی میزنه و به فیلم نگاه کردنشون ادامه میدن.
روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
هانا با خوابالودگی وارد اتاق میشه و جیون و سونگهی رو بیدار میکنه و میگه:
_ چرا هنوز خوابید؟ ناسلامتی امروز پسرا تعطیلن.
جیون و سونگهی توی جاشون تکون میخورن ولی از جاشون بلند نمیشن، هانا میگه:
_ دیدید گفتم شما نمیتونید. میترسم بخاطر شما مجبور بشم از پیش تکیون برم.
جیون با موهای پریشون میشینه و میگه:
_ ای بابا تو که میگفتی توی دوساعت میتونی تکیون رو جذب خودت بکنی.
هانا: من میخوام هر جور شده پیش تکیون بمونم.
جیون: اگه واقعا تکیون تو رو دوست داشته باشه، وقتی بری هم باهات در ارتباط میمونه.
هانا: پس باید بیشتر و بیشتر به خودم وابسته ش کنم.
جیون: عزیزم، نیاز نیست سعی کنی، فقط خودت باش... همین کافیه.
سونگهی که تا الان دراز کشیده بود و صدای اونا رو میشنید، میشینه و میگه:
_جیون، چیزی که میگفتی رو دیشب حس کردم.
هانا با هیجان به طرف سونگهی برمیگرده و میگه:
_ چی رو حس کردی؟
سونگهی: همه ش اون نگاه ش جلوی چشمامه، داره دیوونه م میکنه.
جیون دست هانا و سونگهی رو میگیره و با ذوق میگه:
_ خوشحالم که اونا با شما دوست شدن. داریم به یکی از رویاهامون نزدیک میشیم.
داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - صبح
هانا و تکیون در حال آماده کردن صبحونه هستن. هانا آبلیمو رو برمیداره و تکیون سریع میگه:
_ عزیزم، نیازی نیست توی صبحونه آبلیمو بریزی.
هانا آبلیمو رو نگاهی میکنه و میذاره سرجاش. تکیون به هانا نزدیکتر میشه و با لبخند میگه:
_ نکنه از جونسو خوشت اومده؟ همه ی غذاها رو مخصوص اون درست میکنی.

هانا یقه ی تکیون رو میگیره و به طرف خودش میکشه و میگه:
_ توی این خونه من فقط تو رو میبینم.
تکیون چشمکی میزنه و به طرف جونهو که پشت اُپن آشپزخونه ایستاده و نگاهشون میکنه اشاره میکنه و میگه:
_ ولی کسای دیگه ای هم هستن، خودتو کنترل کن.
هانا چشماشو جمع میکنه و میگه:
_ امشب میبینیم که کی نمیتونه خودشو کنترل کنه.
تکیون صورتشو به طرف جونهو برمیگردونه و جونهو لبخند جیگری میزنه و میره.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
جونسو، چانسونگ، وویونگ و نیکون محو نقاشی کشیدن سونگهی هستن. سونگهی یواشکی چانسونگ رو نگاه میکنه و تا نگاهش به چشمهای چانسونگ می افته سریع ازش چشم برمیداره و روی نقاشیش تمرکز میکنه. وویونگ به سونگهی میگه:
_ تو که اینقدر توی نقاشی کشیدن استعداد داری چرا میخوای خواننده بشی؟
سونگهی به وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ ولی من خوانندگی رو بیشتر از نقاشی دوست دارم.
وویونگ با سر تأیید میکنه و به سونگهی لبخند نانازی میزنه، سونگهی چند لحظه محو لبخند وویونگ میشه، نیکون میگه:
_ چی شد؟ بقیه ش رو نمیکشی؟
سونگهی به خودش میاد و سریع شروع به نقاشی کشیدن میکنه. جونهو وارد اتاق میشه و به طرفشون میره و به نقاشی نگاهی میکنه و ابروهاشو بالا میندازه و از اتاق بیرون میره.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
جونهو به طرف اتاقش میره که یهو میبینه جیون لباسهاشو برداشته و میخواد وارد حموم بشه، سریع به طرفش میره و میگه:
_ نونا داری چیکار میکنی؟
جیون: مگه چیه؟ دارم میرم حموم.
جونهو: همینطوری؟ بانداژ پات نباید خیس بشه، نمیتونی بازش کنی.
جیون: آخ، حواسم نبود، لطفا یه مشنبا بده بهش ببندم.
جونهو: چرا از کسی کمک نخواستی؟
جونهو دست جیون رو میگیره و کمکش میکنه تا روی مبل بشینه و میگه:
_ از جات تکون نخور، الان میام.
جیون با تعجب بهش نگاه میکنه. جونهو میره و با یه مشنبا و چسب برمیگرده، پای جیون رو با مشنبا محکم میبنده و میگه:
_ اینطوری دیگه خیس نمیشه.
جیون با شیطنت میگه:
_ همین؟! فکر کردم میخوای باهام بیای و کمکم کنی.
جونهو بلند میشه، لبخندی میزنه و میگه:
_ صبر کن به اونجا هم میرسیم.
جیون تا لبخند جونهو رو میبینه یهو یاد اینکه جونهو توی یکی از مصاحبه هاش گفته بود «میخوام با دوست دخترم برم حموم» می افته، جیون با خودش میگه: «وای خاک توی سرم، من چرا این حرفو به این زدم؟؟!!» جونهو میره و بعد از چند دقیقه برمیگرده. جیون میگه:
_ ای بابا داری چیکار میکنی؟

جونهو، جیون رو روی دستهاش بلند میکنه و میگه:
_ حموم رو آماده کردم.
داخلی - خانه ی 2PM - حموم - صبح
جونسو در حال آماده کردن وانه. جونهو با جیون وارد میشه و میذارش روی صندلی و لبخند ملیحی میزنه و میگه:
_ خوش بگذره.
جونهو از حموم بیرون میره. جیون مات و مبهوت به رفتن جونهو نگاه میکنه و با تعجب و کمی ترس به جونسو نگاه میکنه و میگه:
_ شما دارید چیکار میکنید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر