۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

قسمت هفدهم - اگه رابطه ها بیشتر بشه، چی میشه؟


داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
چانسونگ پشت در اتاق وویونگ ایستاده منصوره از اتاق بیرون میاد. چانسونگ آروم بهش میگه:
_ من خوابم نمیبرد، میای بریم اتاقم؟
منصوره مات و مبهوت به چانسونگ نگاه میکنه و همینطور ضربان قلبش تند و تندتر میشه. چانسونگ ادامه میده:
_ میخواستم فیلم نگاه کنم گفتم شاید تو هم دوست داشته باشی ببینی، آخه میدونی که تنهایی حال نمیده.
منصوره که هنوز توی شُکه، چیزی نمیگه و برای چند لحظه سکوتی بینشون ایجاد میشه، چانسونگ با تردید میگه:
_ اگه مرضیه هم دوست داره بگو بیاد.
منصوره لبخندی میزنه و میگه:
_ یه لحظه صبر کن.
منصوره میره توی اتاق وویونگ و بعد از چند دقیقه تنهایی بیرون میاد. چانسونگ با کنجکاوی میگه:
_ چی شد؟
منصوره: مرضیه گفت خوابش میاد.
  
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق چانسونگ - شب
منصوره و چانسونگ روی تخت نشستن و چندتا بالش پشتشون گذاشتن و همینطور که لم دادن با کامپیوترش یه فیلم رومانتیک کمدی نگاه میکنن. منصوره محو تماشا کردن فیلم شده، چانسونگ یه مشت چیپس برمیداره و دهن منصوره رو پر میکنه. منصوره با دهن پر متعجب نگاهش میکنه و چانسونگ به قیافه ی خنده دار منصوره قاه قاه میخنده و منصوره به زور چیپسها رو میخوره، چانسونگ به منصوره نزدیک میشه و با محبت به منصوره نگاه میکنه و با آرامش دستش رو روی لبهای منصوره میکشه و دور دهنش رو تمیز میکنه، یهو قلب منصوره فرو میریزه و یاد حرف مرضیه میافته که گفته بود: «نگاهش فرق داره... من که حس میکنم دوستی نیست» منصوره با تردید خودشو کمی عقب میکشه و چانسونگ نگاهش رو از منصوره بر میداره و با خودش میگه: «انگار هنوز باهام خیلی راحت نیست» و به فیلم چشم میدوزه. منصوره معذب میشه و چانسونگ که متوجه شده با شرمندگی میگه:
_ رفتارم ناراحتت کرد؟
منصوره با مظلومیت بهش نگاهی میکنه و چانسونگ با آرامش میگه:
_ ببخشید، نمیخواستم ناراحتت کنم.
منصوره لبخندی میزنه و به فیلم نگاه کردنشون ادامه میدن.

روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
نسترن با خوابالودگی وارد اتاق میشه و مرضیه و منصوره رو بیدار میکنه و میگه:
_ چرا هنوز خوابید؟ ناسلامتی امروز پسرا تعطیلن.
مرضیه و منصوره توی جاشون تکون میخورن ولی از جاشون بلند نمیشن، نسترن میگه:
_ دیدید گفتم شما نمیتونید. میترسم بخاطر شما مجبور بشم از پیش تکیون برم. 
مرضیه با موهای پریشون میشینه و میگه:
_ ای بابا تو که میگفتی توی دوساعت میتونی تکیون رو جذب خودت بکنی. 
نسترن: من میخوام هر جور شده پیش تکیون بمونم.
مرضیه: اگه واقعا تکیون تو رو دوست داشته باشه، وقتی بری هم باهات در ارتباط میمونه.
نسترن: پس باید بیشتر و بیشتر به خودم وابسته ش کنم.
مرضیه: عزیزم، نیاز نیست سعی کنی، فقط خودت باش... همین کافیه.
منصوره که تا الان دراز کشیده بود و صدای اونا رو میشنید، میشینه و میگه:
_مرضیه، چیزی که میگفتی رو دیشب حس کردم.
نسترن با هیجان به طرف منصوره برمیگرده و میگه:
_ چی رو حس کردی؟
منصوره: همه ش اون نگاه ش جلوی چشمامه، داره دیوونه م میکنه.
مرضیه دست نسترن و منصوره رو میگیره و با ذوق میگه:
_ خوشحالم که اونا با شما دوست شدن. داریم به یکی از رویاهامون نزدیک میشیم.

داخلی - خانه ی 2PM - آشپزخونه - صبح
نسترن و تکیون در حال آماده کردن صبحونه هستن. نسترن آبلیمو رو برمیداره و تکیون سریع میگه:
_ عزیزم، نیازی نیست توی صبحونه آبلیمو بریزی.
نسترن آبلیمو رو نگاهی میکنه و میذاره سرجاش. تکیون به نسترن نزدیکتر میشه و با لبخند میگه:
_ نکنه از جونسو خوشت اومده؟ همه ی غذاها رو مخصوص اون درست میکنی.
نسترن یقه ی تکیون رو میگیره و به طرف خودش میکشه و میگه:
_ توی این خونه من فقط تو رو میبینم.
تکیون چشمکی میزنه و به طرف جونهو که پشت اُپن آشپزخونه ایستاده و نگاهشون میکنه اشاره میکنه و میگه:
_ ولی کسای دیگه ای هم هستن، خودتو کنترل کن.
نسترن چشماشو جمع میکنه و میگه:
_ امشب میبینیم که کی نمیتونه خودشو کنترل کنه.
تکیون صورتشو به طرف جونهو برمیگردونه و جونهو لبخند جیگری میزنه و میره.

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - صبح
جونسو، چانسونگ، وویونگ و نیکون محو نقاشی کشیدن منصوره هستن. منصوره یواشکی چانسونگ رو نگاه میکنه و تا نگاهش به چشمهای چانسونگ می افته سریع ازش چشم برمیداره و روی نقاشیش تمرکز میکنه. وویونگ به منصوره میگه:
_ تو که اینقدر توی نقاشی کشیدن استعداد داری چرا میخوای خواننده بشی؟ 
منصوره به وویونگ نگاه میکنه و میگه:
_ ولی من خوانندگی رو بیشتر از نقاشی دوست دارم.
وویونگ با سر تأیید میکنه و به منصوره لبخند نانازی میزنه، منصوره چند لحظه محو لبخند وویونگ میشه، نیکون میگه:
_ چی شد؟ بقیه ش رو نمیکشی؟
منصوره به خودش میاد و سریع شروع به نقاشی کشیدن میکنه. جونهو وارد اتاق میشه و به طرفشون میره و به نقاشی نگاهی میکنه و ابروهاشو بالا میندازه و از اتاق بیرون میره. 

داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
جونهو به طرف اتاقش میره که یهو میبینه مرضیه لباسهاشو برداشته و میخواد وارد حموم بشه، سریع به طرفش میره و میگه:
_ نونا داری چیکار میکنی؟
مرضیه: مگه چیه؟ دارم میرم حموم.
جونهو: همینطوری؟  بانداژ پات نباید خیس بشه، نمیتونی بازش کنی.
مرضیه: آخ، حواسم نبود، لطفا یه مشنبا بده بهش ببندم. 
جونهو: چرا از کسی کمک نخواستی؟
جونهو دست مرضیه رو میگیره و کمکش میکنه تا روی مبل بشینه و میگه:
_ از جات تکون نخور، الان میام.
مرضیه با تعجب بهش نگاه میکنه. جونهو میره و با یه مشنبا و چسب برمیگرده، پای مرضیه رو با مشنبا محکم میبنده و میگه:
_ اینطوری دیگه خیس نمیشه.
مرضیه با شیطنت میگه:
_ همین؟! فکر کردم میخوای باهام بیای و کمکم کنی.
جونهو بلند میشه، لبخندی میزنه و میگه:
_ صبر کن به اونجا هم میرسیم.
مرضیه تا لبخند جونهو رو میبینه یهو یاد اینکه جونهو توی یکی از مصاحبه هاش گفته بود «میخوام با دوست دخترم برم حموم» می افته، مرضیه با خودش میگه: «وای خاک توی سرم، من چرا این حرفو به این زدم؟؟!!» جونهو میره و بعد از چند دقیقه برمیگرده. مرضیه میگه: 
_ ای بابا داری چیکار میکنی؟
جونهو، مرضیه رو روی دستهاش بلند میکنه و میگه: 
_ حموم رو آماده کردم.

داخلی - خانه ی 2PM - حموم - صبح
جونسو در حال آماده کردن وانه. جونهو با مرضیه  وارد میشه و میذارش روی صندلی و لبخند ملیحی میزنه و میگه:
_ خوش بگذره.
جونهو از حموم بیرون میره. مرضیه مات و مبهوت به رفتن جونهو نگاه میکنه و با تعجب و کمی ترس به جونسو نگاه میکنه و میگه:
_ شما دارید چیکار میکنید؟ 

پایان قسمت هفدهم

هیچ نظری موجود نیست: