بعد اینکه دوونگ میبینه مطب دونگ جو بسته س، حالا دوونگ بیچاره میخواد بره داره پیش خودش فکر میکنه که احتمالا با دونگ جو رفته یه جای دور که میشنوه یکی پارک سون جو رو صدا میکنه. میدوئه میره دختره رو میگیره میبینه یکی دیگه س. همون لحظه می هو از دم در مغازه ای که دوونگ توش بود رد میشه ولی دوونگ پشتشه و نمیبینش و همون دختره که به می هو یه چیزی داده بود پر کنه می هو رو با اسم پارک سون جو صدا میکنه دوونگ یهو برمیگرده ولی قیافه ی می هو رو نمیبینه هی سعی میکنه ببینش ولی می هو سوار ماشین میشه و میره و دوونگ هم با خودش میگه اسم پارک سون جو خیلی معمولیه. ( بیچاره نمیدونه که این یکی همون می هوئه خودشه) دوونگ میره مدرسه ی اکشن و میبینه که هیچ چیز جا بجا نشده و عروسک ران مرغ رو برمیداره و میگه حتی یه بار هم نیومده اینم انداخته دور، اینطوری براش بهتره میتونه با وضعیتش کنار بیاد. یهو نشون میده که می هو پرو لباس عروس کرده و میخواد با دونگ جو عروسی کنه و حتی حلقه ش هم براش مهم نیست چشکلی باشه (آخه الهی دیگه هیچی براش مهم نیست) دونگ جو به می هو کارت عروسی رو میده و میگه دوونگ رو دعوت کن چون این عروسی برای اینه که دوونگ ببینه تو داری شاد زندگی میکنی. می هو هم میگه اگه من جلوی دوونگ ظاهر نشم و با یکی دیگه عروسی کنم و برم یه جای دور شاید اون بتونه فراموش کنه، اون گفت که اگه من با دونگ جو با اسم پارک سون جو زندگی کنم دیگه احساس گناه نمیکنه. دونگ جو میگه آره باید بذاری احساس گناه نکنه اینطوری حتی زودتر تو رو فراموش میکنه و مجبوری اینطوری کنی چون فقط اینطوری میتونی زنده بمونی و امروز معلوم میشه که دلت چی میخواد اگه دوباره دمت ناپدید بشه فقط یه شانس دیگه داری. می هو میره یه صندق رو برمیداره و توش مهره شه میگه من نمیتونم جلوشو بگیرم من ناپدید میشم، خوب شد مهره ای که زندگی دوونگ توشه رو درآوردم وگرنه اونم خراب میشد.
دوونگ سگشونو برده پارک تا میره چیزی بخره سگش میره پیش می هو که اونم توی پارکه، می هو هم باهاش حرف میزنه و میخواد بره و از اونطرف هم دوونگ از مغازه میاد بیرون میبینه سگش نیست میره دنبالش پیداش میکنه هی میگه بیا بریم خونه که یهو سگش میدوئه طرف می هو و دوونگ می هو رو می بینه. دوونگ بهش میگه هنوز نرفتی؟ می هو میگه دارم حاضر میشم برم. و دوونگ سودایی که دستشه رو میگیره طرف میهو و میگه بیا اینو بخور از اینا دوست داری. می هو میگه نه دیگه سودا دوست ندارم توی دنیا خیلی چیزهای جالبتر هست. دوونگ میگه پس داری با دونگ جو خوب زندگی میکنی و دیگه دوست نداری آدم بشی؟ می هو میگه آره اینطوری راحتترم که پیش کسی هستم که مثل خودمه. می هو یه پاکت از کیفش در میاره و میده به دوونگ میگه فکر کردم اگه اینو بدم بهت میدونی که خیلی زندگی خوبی دارم امیدوارم یه وقت پیدا کنی براش. دوونگ هم میگه وقت زیادی هم بهش نمونده ولی بهتره که من نیام ، چون این کوپن لوازم آرایش برای زنهاس. یهو می هو تعجب میکنه و دوونگ بهش میگه اون موقع کوپن مرغ جمع میکردی الان کوپن لوازم آرایش ، با اسم پارک سون جو زندگی میکنی ولی هنوز عین یه گومیهویی. یهو میبینن سگشون نیست و دوونگ زنگ میزنه به بابابزرگش میفهمه رفته خونه و میهو میاد به دوونگ میگه پیداش نمیکنم. و از کیفش چیزی درمیاره و میگه اینا رو خیلی دوست داشت با اینا دنبالش بگرد و دوونگ میگه تو برای دیدنش همیشه میومدی پارک دم خونه ی ما؟ تو که نصف دمهاتو داری پس از روی بوش پیداش کن و حتی صدای من و بابابزرگ رو (که الان با تلفن حرف میزد) هم نشنیدی؟ تواناییات دارن از بین میرن، نه؟ می هو هی بهونه میاره و میخواد بره که دوونگ دستشو میگیره و میگه حتی زورت نمیرسه منو بزنی کنار؟ و میهو هم میگه همه دارن نگاه میکنن اگه من یه مردو بزنم کنار که همه فکر میکنن یه هیولائم، همونطور که تو گفتی من هیولائم. دوونگ میگه چندتا دم برات مونده؟ میهو میگه خودت ببین و بشمرشون. دوونگ میگه الان که نمیتونم باید ماه دربیاد بعد ببینم.می هو هم میگه نه حتی اگه ماه دربیاد نمیتونی ببینی چون میترسی. و میذاره میره و دوونگ هم چون میخواد ببینه چندتا دم براش مونده دنبالش راه می افته و گیر میده که برام گوشت بخر، تا برام گوشت نخری نمیرم. می هو براش گوشت میخره و دوونگ اونقدر گوشت میخوره که دیگه داره بالا میاره. توی ایستگاه اتوبوس میره به می هو میگه انقدر گوشت خوردم سوء هاضمه گرفتم و میره سرشو میزاره روی شونه ی می هو و میگه مهره ات خیلی تاثیر گزاره. و می هو هم میفهمه که داره دروغ میگه که حالش بده (آخه می هو مهره رو از بدنش درآورده) می هو میره سوار اتوبوس میشه و دوونگ هم دنبالش سوار میشه ولی تا دوونگ حواسش نیست می هو زود پیاده میشه. دوونگ هم به راننده میگه وایستا و سریع پیاده میشه ولی هرچقدر دنبال می هو میگرده پیداش نمیکنه و می هو رفته پشت دیوار قایم شده و با خودش میگه تو باید فکر کنی که من دارم شاد زندگی میکنم.
دوونگ توی خونه نشسته و با خودش میگه امروز روز هشتاد و هشتمه و اگه امروز هم دمش غیب بشه یعنی هنوز مرگش متوقف نشده. از اونطرف می هو هم حالش بد شده و میخواد دونگ جو نفهمه که مهره رو درآورده یواشکی میره اون اتاقی که مهره رو توش قایم کرده و میبینیم که می هو فقط دو تا دم براش مونده و یکیش هم غیب میشه و فقط یدونه میمونه. دوونگ با عمه ش میره که توی رزرو سالن برای عروسی عمه ش با کارگردان بن کمک کنه و اونجا توی اسم کسایی که سالن رو رزرو کردن اسم پارک دونگ جو و پارک سون جو رو میبینه و با خودش میگه چرا باید پارک دونگ جو و پارک سون جو با هم عروسی کنن؟ از اونطرف هم می هو با دونگ جو اومدن و دارن سالن رو نگاه میکنن و توی راهرو یهو دوونگ اون دوتا رو با هم میبینه. می هو و دوونگ میرن که با هم حرف بزنن و می هو میگه بیا عروسیمون. دوونگ میگه فکر میکنی میام. می هو هم میگه پس دیگه همدیگه رو نمیبینیم و میزاره میره. دوونگ هم با اینکه ناراحته میگه خوبه، خیالم راحت شد (فکر میکنه که می هوخوشحاله)
می هو میخواد بره مدرسه ی اکشن (جایی که با دوونگ زندگی میکرد) ولی دونگ جو ازش میخواد نره و دیگه به دوونگ فکر نکنه و این یه فرصت که براش مونده رو از دست نده. ولی می هو میگه میخوام برم یه چیزی که میخوام رو بردارم. و میره. دوستای دوونگ توی عکسهایی که توی چین انداختن یهو اون پشتها یه دختر میبینن که خیلی شبیه می هوئه و دارن بحث میکنن که اون می هوئه یا نه، دوونگ میاد و عکس رو میبینه و می فهمه که می هو اونموقع اومده بوده چین. می هو میره مدرسه س اکشن و وسایل رو میبینه و یاد خاطراتش میافته و میخواد کلی چیز برداره که همه رو میزاره سر جاش و فقط آلبومی که عکسهای خاطراتش رو توش گذاشته رو برمیداره. و میره میبینه دیگه جدول روزها خط نخورده و همه رو تا روز نهم خط میکشه یهو صدا میشنوه و میره قایم میشه. دوونگ میاد تو و میره میبینه روزها خط خورده و میفهمه می هو اینجا بوده و سریع میره بیرون، می هو هم تا میبینه اون رفت میاد بیرون ولی یهو دوونگ میاد جلوش و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ تو دنبال من تا چین اومده بودی؟ می هو زود میدوئه و میره و دوونگ هم دنبالش میره و میگیرش و بهش میگه دمهات هنوز ناپدید میشن، مگه نه؟ می هو هم میگه حتما باید بدونی؟ دوونگ میگه آره میخوام بدونم. می هو میگه پس خوب چشماتو باز کن ببین الان چطوریم و دمش رو به دوونگ نشون میده و دوونگ هم متعجب میشه. می هو میگه من نتونستم متوقفش کنم... من دارم ناپدید میشم.........
دوونگ سگشونو برده پارک تا میره چیزی بخره سگش میره پیش می هو که اونم توی پارکه، می هو هم باهاش حرف میزنه و میخواد بره و از اونطرف هم دوونگ از مغازه میاد بیرون میبینه سگش نیست میره دنبالش پیداش میکنه هی میگه بیا بریم خونه که یهو سگش میدوئه طرف می هو و دوونگ می هو رو می بینه. دوونگ بهش میگه هنوز نرفتی؟ می هو میگه دارم حاضر میشم برم. و دوونگ سودایی که دستشه رو میگیره طرف میهو و میگه بیا اینو بخور از اینا دوست داری. می هو میگه نه دیگه سودا دوست ندارم توی دنیا خیلی چیزهای جالبتر هست. دوونگ میگه پس داری با دونگ جو خوب زندگی میکنی و دیگه دوست نداری آدم بشی؟ می هو میگه آره اینطوری راحتترم که پیش کسی هستم که مثل خودمه. می هو یه پاکت از کیفش در میاره و میده به دوونگ میگه فکر کردم اگه اینو بدم بهت میدونی که خیلی زندگی خوبی دارم امیدوارم یه وقت پیدا کنی براش. دوونگ هم میگه وقت زیادی هم بهش نمونده ولی بهتره که من نیام ، چون این کوپن لوازم آرایش برای زنهاس. یهو می هو تعجب میکنه و دوونگ بهش میگه اون موقع کوپن مرغ جمع میکردی الان کوپن لوازم آرایش ، با اسم پارک سون جو زندگی میکنی ولی هنوز عین یه گومیهویی. یهو میبینن سگشون نیست و دوونگ زنگ میزنه به بابابزرگش میفهمه رفته خونه و میهو میاد به دوونگ میگه پیداش نمیکنم. و از کیفش چیزی درمیاره و میگه اینا رو خیلی دوست داشت با اینا دنبالش بگرد و دوونگ میگه تو برای دیدنش همیشه میومدی پارک دم خونه ی ما؟ تو که نصف دمهاتو داری پس از روی بوش پیداش کن و حتی صدای من و بابابزرگ رو (که الان با تلفن حرف میزد) هم نشنیدی؟ تواناییات دارن از بین میرن، نه؟ می هو هی بهونه میاره و میخواد بره که دوونگ دستشو میگیره و میگه حتی زورت نمیرسه منو بزنی کنار؟ و میهو هم میگه همه دارن نگاه میکنن اگه من یه مردو بزنم کنار که همه فکر میکنن یه هیولائم، همونطور که تو گفتی من هیولائم. دوونگ میگه چندتا دم برات مونده؟ میهو میگه خودت ببین و بشمرشون. دوونگ میگه الان که نمیتونم باید ماه دربیاد بعد ببینم.می هو هم میگه نه حتی اگه ماه دربیاد نمیتونی ببینی چون میترسی. و میذاره میره و دوونگ هم چون میخواد ببینه چندتا دم براش مونده دنبالش راه می افته و گیر میده که برام گوشت بخر، تا برام گوشت نخری نمیرم. می هو براش گوشت میخره و دوونگ اونقدر گوشت میخوره که دیگه داره بالا میاره. توی ایستگاه اتوبوس میره به می هو میگه انقدر گوشت خوردم سوء هاضمه گرفتم و میره سرشو میزاره روی شونه ی می هو و میگه مهره ات خیلی تاثیر گزاره. و می هو هم میفهمه که داره دروغ میگه که حالش بده (آخه می هو مهره رو از بدنش درآورده) می هو میره سوار اتوبوس میشه و دوونگ هم دنبالش سوار میشه ولی تا دوونگ حواسش نیست می هو زود پیاده میشه. دوونگ هم به راننده میگه وایستا و سریع پیاده میشه ولی هرچقدر دنبال می هو میگرده پیداش نمیکنه و می هو رفته پشت دیوار قایم شده و با خودش میگه تو باید فکر کنی که من دارم شاد زندگی میکنم.
دوونگ توی خونه نشسته و با خودش میگه امروز روز هشتاد و هشتمه و اگه امروز هم دمش غیب بشه یعنی هنوز مرگش متوقف نشده. از اونطرف می هو هم حالش بد شده و میخواد دونگ جو نفهمه که مهره رو درآورده یواشکی میره اون اتاقی که مهره رو توش قایم کرده و میبینیم که می هو فقط دو تا دم براش مونده و یکیش هم غیب میشه و فقط یدونه میمونه. دوونگ با عمه ش میره که توی رزرو سالن برای عروسی عمه ش با کارگردان بن کمک کنه و اونجا توی اسم کسایی که سالن رو رزرو کردن اسم پارک دونگ جو و پارک سون جو رو میبینه و با خودش میگه چرا باید پارک دونگ جو و پارک سون جو با هم عروسی کنن؟ از اونطرف هم می هو با دونگ جو اومدن و دارن سالن رو نگاه میکنن و توی راهرو یهو دوونگ اون دوتا رو با هم میبینه. می هو و دوونگ میرن که با هم حرف بزنن و می هو میگه بیا عروسیمون. دوونگ میگه فکر میکنی میام. می هو هم میگه پس دیگه همدیگه رو نمیبینیم و میزاره میره. دوونگ هم با اینکه ناراحته میگه خوبه، خیالم راحت شد (فکر میکنه که می هوخوشحاله)
بیچاره دوونگ بخاطر اینکه می هو دیگه به فکر آدم شدن نباشه ازش جدا شد ولی تاثیری نداشت
پایان قسمت پانزدهم
۵ نظر:
سلام
مرسی دستتون درد نکنه
ویدیو هایی ه دیروز گذاشته بودین
از یوتوب بود!من فیلتر شکن ندارم
میشه مگا ام بزارید؟
مرسی
http://forum.koreatv.info/index.php
اگه دوست داشتی تو این انجمن فعالیت کن!
ممنون
خلاصه هاتون خیلی خوبه،واقعا ممنون
زودتر قسمت شانزدهمشم بزار که من بیصبرانه منتظرم بدونم آخر سریال بامن ازدواج کن مری چی میشه
مرسی
مرسی
دوست دارم
بای
slm,mishe az gong yoo ham matlab bezary
ارسال یک نظر