وقتی یی-کیونگ به مین-هو میگه: «تو کی هستی؟» مین-هو هی بهش میگه: «حالت خوبه» که یهو این-جونگ از راه میرسه و از این ناراحت میشه که مین-هو با یی-کیونگه مین-هو دست این-جونگ رو میگیره و میبرش و از شانس هم هان-کانگ میبینشون وقتی هان-کانگ میبینه حال یی-کیونگ خوب نیست میره پیشش و بهش میگه: «شکه نشو یی-کیونگ خانم، منو میشناسی، نه؟» یی-کیونگ خشکش زده و به اطرافش نگاه میکنه و یادش میاد که دست توی دست یی-سوو توی این پارک قدم میزده (بیچاره باخودش فکر میکنه که وای توی پارک جینان چیکار میکنم؟) مین-هو هم نگران یی-کیونگه و این-جونگ رو ول میکنه و میره. زمانبند هم به جی-هیون میگه: «چون خود یی-کیونگ بیدار شده اشکالی نداره و وقتی که بعدا از خواب بیدار بشه فکر میکنه تمام اینها رویا بوده، ولی چون یه روز از زندگی یی-کیونگ هدر میشه، یه روز هم از 49 روز تو کم میشه» ولی متعجبه که چرا یی-کیونگ اینجا بیدار شده.
یی-کیونگ همینطور که به گذشته فکر میکنه توی پارک ناراحت و افسرده قدم میزنه و هان-کانگ هم چند قدم عقبترش دنبالش میره. جی-هیون و هان-کانگ و یی-کیونگ با دیدن یه منظره ی پارک یاد دوران دبیرستانشون میافتن که [جی-هیون توی جشنواره ی مدرسه برای مردم فال میگیره ولی هیچکس نمیاد و نتونسته پول زیادی دربیاره، که یهو یی-کیونگ و یی-سوو میان و میخوان که آیندشون رو بگه، توی فالشون درمیاد که "برای همیشه از هم جدا میشن" ولی جی-هیون دلش نمیاد اینو بهشون بگه و الکی میگه "شما زوج کاملی هستید و ازدواج میکنید و سرنوشتتون با همه" یی-کیونگ و یی-سوو هم کلی شاد میشن و بعدش که اونا میرن هان-کانگ گیر میده به جی-هیون که چرا بهشون دروغ گفت و با هم دعواشون میشه، دستبند جی-هیون از دستش درمیاد و میافته زمین ولی متوجه نمیشه، هان-کانگ هم میبینش و برمیدارش (همون دستبندی که هست که هان-کانگ هنوز دارش) بعدش هان-کانگ میبینه جی-هیون برای همیشه رفته سئول، همونموقع هم مامان هان-کانگ میفرستش آمریکا تا باباش زندگی کنه (پس همین شده بوده که بعد از چند سال با هم رابطه ی خوبی نداشتن)] یی-کیونگ که یاد یی-سوو افتاده گریه میکنه و یهو از حال میره و داره میوفته که زمانبند میگیرش و یی-کیونگ درحالی که داره بیهوش میشه چهره ی زمانبند رو میبینه جی-هیون هم از فرصت استفاده میکنه و سریع میره توی جسم یی-کیونگ و با هان-کانگ میره ناهار میخوره. مین-هو هم میره میبینه اثری از یی-کیونگ نیست و ضایع میشه (خداروشکر که هان-کانگ یی-کوینگ رو برد وگرنه مین-هو شک میکرد) هان-کانگ هم به این فکر میکنه که رابطه ی بین مین-هو و این-جونگ واقعا چیه؟ یی-کیونگ (جی-هیون) با هان-کانگ برمیگرده سئول و وسط راه میرن از یه رستوران غذای مورد علاقه ی بابای جی-هیون رو میخرن. مین-هو هم با این-جونگ و سوو-وو داره برمیگرده که یهو یی-کوینگ (جی-هیون) هان-کانگ رو میبینه که دارن از رستوران در میاد و حالش گرفته میشه
از این-طرف هم چون یی-کیونگ نیست و نتونسته بره سرکارش، زمانبند خودشو شکل یی-کیونگ میکنه و میره جاش کار میکنه سوو-وو اینقدر نوشیده که بیهوش شده و وقتی میرسن خونه، مین-هو و این-جونگ با هم دعوا میکنن و سو-وو صداشون رو میشنوه اما بازم نمیتونه چهره ی مین-هو رو ببینه. مین-هو میره پیش هان-کانگ و بازم درمورد یی-کیونگ (جی-هیون) میپرسه و ایندفعه هان-کانگ که از رابطه ی مین-هو و این-جونگ خبر داره یه چندتا مشت جانانه بهش میزنه هان-کانگ به هه-وون میگه که جی-هیون جسم یی-کیونگ رو تسخیر کرده و با هم به این فکر میکنن که چرا جی-هیون مهرش رو توی اتاق هان-کانگ قایم کرده بوده.
یی-کیونگ (جی-هیون) میره بیمارستان و غذایی که دیشب خرید رو به عنوان دوست جی-هیون میده به باباش و باباهه هم کلی شاد میشه. این-جونگ به شماره ای که دیروز بهش اس ام اس داد بود زنگ میزنه و میبینه شماره ی یی-کیونگه (جی-هیون)، همدیگه رو میبینن و یی-کیونگ (جی-هیون) کلی حال این-جونگ رو میگیره. هان-کانگ و سو-وو با هم حرف میزنن و سوو-وو میگه: «دیشب شنیدم مین-هو و این-جونگ باهم دعوا میکردن و گفتن که 5 ساله با هم قرار میزارن، ولی رویا بوده و اصلا با عقل جور نمیاد، یی-کیونگ میدونه این-جونگ با کی دوسته ولی قول داده راز نگهش داره» و توی حرفهاش به هان-کانگ میگه که بابای جی-هیون مریضه. هان-کانگ هم با خودش فکر میکنه که این-جونگ و مین-هو از قصد به جی-هیون نزدیک شدن و جی-هیون خودش همه چیزو میدونه، پس هان-کانگ بیشتر کنجکاو میشه که برای چی یی-کیونگ (جی-هیون) هی میره پیش مین-هو. این-جونگ میخواد از کارش استعفا بده و میره بیمارستان و اونجا دوست جی-هیون رو میبینه و میفهمه که یه کسی به اسم پارک جونگ-اون از دوستای جی-هیون فیلمبرداری میکرده و متعجبه که چرا پیش سوو-وو و این-جونگ نیومده و کنجکاو میشه که اون کی بوده. مین-هو هم به اینکه چرا یی-کیونگ (جی-هیون) به این-جونگ اون اس ام اس رو داده مشکوک میشه و به زیردستش میگه درمورد یی-کیونگ (جی-هیون) تحقیق کن و زیر نظر بگیرش.
یی-کیونگ (جی-هیون) میره بیمارستان و غذایی که دیشب خرید رو به عنوان دوست جی-هیون میده به باباش و باباهه هم کلی شاد میشه. این-جونگ به شماره ای که دیروز بهش اس ام اس داد بود زنگ میزنه و میبینه شماره ی یی-کیونگه (جی-هیون)، همدیگه رو میبینن و یی-کیونگ (جی-هیون) کلی حال این-جونگ رو میگیره. هان-کانگ و سو-وو با هم حرف میزنن و سوو-وو میگه: «دیشب شنیدم مین-هو و این-جونگ باهم دعوا میکردن و گفتن که 5 ساله با هم قرار میزارن، ولی رویا بوده و اصلا با عقل جور نمیاد، یی-کیونگ میدونه این-جونگ با کی دوسته ولی قول داده راز نگهش داره» و توی حرفهاش به هان-کانگ میگه که بابای جی-هیون مریضه. هان-کانگ هم با خودش فکر میکنه که این-جونگ و مین-هو از قصد به جی-هیون نزدیک شدن و جی-هیون خودش همه چیزو میدونه، پس هان-کانگ بیشتر کنجکاو میشه که برای چی یی-کیونگ (جی-هیون) هی میره پیش مین-هو. این-جونگ میخواد از کارش استعفا بده و میره بیمارستان و اونجا دوست جی-هیون رو میبینه و میفهمه که یه کسی به اسم پارک جونگ-اون از دوستای جی-هیون فیلمبرداری میکرده و متعجبه که چرا پیش سوو-وو و این-جونگ نیومده و کنجکاو میشه که اون کی بوده. مین-هو هم به اینکه چرا یی-کیونگ (جی-هیون) به این-جونگ اون اس ام اس رو داده مشکوک میشه و به زیردستش میگه درمورد یی-کیونگ (جی-هیون) تحقیق کن و زیر نظر بگیرش.
یی-کیونگ بیچاره هم که فکر میکنه تمام اون اتفاقا خواب بوده، با خودش میگه: «یی-سوو، نباید توی خوابم بیای، حتی توی خوابهام هم نیا» حالا فقط 20 روز مونده و وقتی که جی-هیون میخواد بره توی جسم یی-کیونگ، ایندفعه یه اتفاق عجیبی میوفته اینکه یی-کیونگ یه لحظه چشماش رو باز میکنه و جی-هیون رو میبینه ولی سریع چشماش رو میبنده. هان-کانگ میره بیمارستان دیدن بابای جی-هیون ولی باباهه نمیخواد هان-کانگو ببینه، هان-کانگ هم از مامان جی-هیون میپرسه: «جی-هیون روز تصادفش میخواست چی رو بده به مین-هو؟» مامانه هم میگه: «میخواست مهرش رو بده، برای قرارداد فروش زمین جی-هیون» هان-کانگ هم از قضیه بو میبره. یی-کیونگ (جی-هیون) با مین-هو قرار میذاره ولی مین-هو باهاش سرد رفتار میکنه و یی-کیونگ (جی-هیون) میمونه که چرا یهویی اینطوری شده. هان-کانگ هم توی راه برگشت هی به رفتارهای یی-کیونگ (جی-هیون) فکر میکنه و مونده که براش چیکار میتونه بکنه، که یهو میبینه یی-کیونگ (جی-هیون) داره کنار خیابون میره، هان-کانگ از ماشین پیاده میشه و یه نگاه به یی-کیونگ (جی-هیون) میکنه و میره جلو و بغلش میکنه...........
پایان قسمت دوازدهم
هی آقای محترم، این که جسم جی-هیون نیست، داری چیکار میکنی؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر