نکته: از این قسمت به بعد که معلوم شده زمانبند همون یی-سوو هست، اسمش رو اینطوری مینویسیم: زمانبند (یی-سوو)
وقتی زمانبند (یی-سوو) عکس خودش رو میبینه شکه میشه و باورش نمیشه که اون خودش باشه ولی یی-کیونگ (جی-هیون) بهش کارت پستال رو هم نشون میده و میگه: «تو و یی-کیونگ عاشق هم بودید، مگه تو نگفتی که بخاطر یه کار ناتموم زمانبند شدی؟ نکنه بخاطر یی-کیونگ بوده؟» ولی بازم زمانبند (یی-سوو) میگه: «غیرممکنه که من بخاطر یه زن 5سال زمانبند بودن رو تحمل کنم. تا دوره ی زمانبندیم تموم نشده هیچی از زندگی قبلیم یادم نمیاد» یی-کیونگ (جی-هیون) میگه: «پس برو پیش یی-کیونگ، مردم میتونن تو رو ببینن» زمانبند (یی-سوو) میگه: «اگه زمانبند بره پیش کسی که میشناسش، چهرش خودبخود عوض میشه» حالا زمانبند (یی-سوو) هی به یی-کیونگ فکر میکنه و گیج شده. یی-کیونگ (جی-هیون) هم توی راه خونه هی باخودش فکر میکنه که "یی-کیونگ بخاطر اینکه نمیتونه یی-سوو رو فراموش کنه اینطوری زندگی میکنه، ولی هیچ کس نیست که بخاطر من اینطوری زندگی کنه" زیر دست مین-هو هم گذشته ی یی-کیونگ رو بهش میگه، اینکه یی-کیونگ عاشق یه پسری بوده و اون پسره مرده. مین-هو و این-جونگ همدیگه رو میبینن و مین-هو بهش میگه: «متاسفم، دوستت داشتم ولی الان احساسم عوض شده» این-جونگ هم ناراحت میشه و میگه: «اگه بازم یی-کیونگ رو ببینی، همه چیزو به بابای جی-هیون میگم». این-جونگ توی اینترنت یکی از نظرات جی-هیون رو که مال یه سال پیشه رو میبینه که نوشته: «پارک اون-جونگ (اسم اینترنتی یی-کیونگ) یه سال پیش مُرده» این-جونگ متعجب میشه که اگه پارک اون-جونگ مُرده، پس یی-کیونگ کیه؟.
هان-کانگ هم نگران یی-کیونگه (جی-هیون) که چهار روز ازش خبری نشده، که یی-کیونگ (جی-هیون) میره رستوران هان-کانگ ولی موقع بیرون رفتن از اتاق هان-کانگ نامه ای که اونموقع که میخواست بره برای باباش نوشته بود از توی کیفش میوفته زمین. این-جونگ از یی-کیونگ (جی-هیون) میخواد که همدیگه رو ببینن و کلی یی-کیونگ (جی-هیون) رو سوال پیچ میکنه. از اینطرف هم هان-کانگ نامه رو میخونه ولی نامه رو میذاره روی میز و از اتاقش میره بیرون، این-جونگ هم اومده دیدنش و میره توی اتاقش و نامه رو روی میز میبینه و میفهمه که دستخط جی-هیونه و یواشکی ازش یه کپی میگیره و میره خونه و با یکی از نامه هایی که جی-هیون براش نوشته بود مطابقت میده و میبینه دست خط ها کاملا شبیه همدیگه س و حتی شکلک هاشون هم شبیه همه. هان-کانگ هم که فهمیده جی-هیون بخاطر باباش داشته دنیا رو ترک میکرده، میره پیش بابای جی-هیون و بهش میگه: «جراحی رو قبول کن، حالا که جی-هیون اینطوری شده فکر میکنی روح و قلبش کجاش، ممکنه همین اطراف باشه و شما رو ببینه، اگه من جای جی-هیون بودم ترجیح میدادم بمیرم» خلاصه میخواد باباهه رو راضی کنه تا عمل کنه. مین-هو به یی-کیونگ (جی-هیون) میگه که دیگه توی رستوران هان-کانگ کار نکنه، یی-کیونگ (جی-هیون) هم باهاش میره همون مغازه ای که قبلا باهاش رفته بود و جای مورد علاقه ی مامان مین-هو بود، خلاصه حرف رو باز میکنه و هی درمورد مامان می-هو میپرسه، مین-هو هم همه چیزو میگه حتی تاریخ تولد مامانش رو.
یی-کیونگ که از خواب بیدار میشه، جی-هیون کنارش نشسته و داره باهاش درمورد یی-سوو حرف میزنه که یهو یی-کیونگ انگار که حضور جی-هیون رو حس کرده باشه، بلند میشه و اطراف رو نگاه میکنه. زمانبند (یی-سوو) میره کافی شاپی که یی-کیونگ کار میکنه و هی بهش نگاه میکنه تا شاید چیزی یادش بیاد، حالا قیافه ی زمانبند (یی-سوو) عوض شده و یه مرد تپل و قد کوتاه شده. حالا فقط 15 روز برای جی-هیون باقی مونده، یی-کیونگ (جی-هیون) یهو میبینه نامه توی کیفش نیست و فکر میکنه که اگه یکی اون نامه رو برسونه دست باباش چی میشه (آخه روی پاکت نامه نوشته بود اگه کسی پیداش کرد بفرستش به آدرس بیمارستان) و اگه باباش نامه رو بخونه قانون اینکه به کسی نباید بگه که جی-هیونه رو زیر پا گذاشته و 49 روزش تموم میشه. بلاخره بابای جی-هیون قبول میکنه که جراحی بشه، از اینطرف هم یی-کیونگ (جی-هیون) میره بیمارستان ببینه نامه رسیده دست باباش یا نه، که میفهمه باباش داره برای جراحی آماده میشه، خوشحال میشه ولی وقتی میفهمه هان-کانگ باباش رو راضی کرده شکه میشه، مامان جی-هیون بهش میگه: « من فکر میکنم هان-کانگ، جی-هیون رو دوست داره، اون حتی تمام این مدت برای جی-هیون گل روز صورتی آورده» یی-کیونگ (جی-هیون) هم با خودش میگه هان-کانگ و این کارا. وقتی یی-کیونگ از اتاق بیمارستان درمیاد از خوشحالی گریه میکنه، این-جونگ هم میبینش و متعجب میشه، حس میکنه که یی-کیونگ (جی-هیون)، جی-هیونه.
هان-کانگ نامه رو یواشکی میذاره توی کیف یی-کیونگ (جی-هیون)، یی-کیونگ (جی-هیون) هم میبینه و میفهمه که هان-کانگ همه چیز رو فهمیده، سریع میره پیش زمانبند (یی-سوو) و بهش میگه، زمانبند (یی-سوو) میگه: «اون خودش فهمیده بوده، حتی قبل از اینکه نامه ی تو رو بخونه میدونسته، اگه کسی خودش بفهمه، 49 روزت تموم نمیشه ولی بازم نباید خودت با احساسات و حرفهات به هان-کانگ بگی که جی-هیونی» یی-کیونگ (جی-هیون) هم هی به کارای اخیر هان-کانگ فکر میکنه و درحالی که اشک توی چشماش جمع شده با خودش میگه "پس هان-کانگ میدونست، بخاطر همین اونطوری میکرد.... هان-کانگ یی-کیونگ رو دوست نداره، منو دوست داره؟" یی-کیونگ (جی-هیون) از هان-کانگ بخاطر اینکه بابای جی-هیون رو راضی کرد تشکر میکنه. هان-کانگ و مین-هو همدیگه رو میبینن و هان-کانگ با مین-هو درمورد شرکت بابای جی-هیون بحث میکنه و مین-هو هم میگه بخاطر بدبختی هایی که از اول زندگیش بخاطر فقر کشیده داره این کارا رو میکنه و هان-کانگ هم مقابلش میایسته و میخواد مانعش بشه. این-جونگ که به یی-کیونگ (جی-هیون) شک کرده با سو-وو در مورد تسخیر و اینا حرف میزنه و بیشتر و بیشتر میترسه، دست خطها رو به مین-هو هم نشون میده و میگه که شک کرده یی-کیونگ (جی-هیون)، جی-هیون باشه. یی-کیونگ (جی-هیون) میخواد یواشکی بره خونه ی مین-هو که میبینه رمز در خونه ش عوض شده. مین-هو زنگ میزنه بهش و میبرش خرید، مثلا میخواد بفهمه که جی-هیونه یا نه، مین-هو کفش یی-کیونگ رو میبینه که همون کفشیه که اول فیلم وقتی با این-جونگ رفته بود هتل یکی از گلهاش افتاده بود جلوی در اتاق، مین-هو هم شک میکنه و شب میره جلوی خونه ی یی-کیونگ منتظر میایسته ولی وقتی یی-کیونگ میبینش محلش نمیذاره و میره، مین-هو هم تعقیبش میکنه، میره توی کافی شاپی که یی-کیونگ کار میکنه و بهش میگه: «سونگ یی-کیونگ...» حالا یی-کیونگ چی بگه خوبه؟! یی-کیونگ هم میگه: «چیه آقای کانگ مین-هو؟»
پایان قسمت چهاردهم
چی شد؟ یی-کیونگ، مین-هو رو شناخت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر