داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
نسترن ساک رو میاره و هر سه تایی با ذوق سرش نشستن و نسترن میگه:
_ با سه شماره بازش میکنیم، یک.... دو.... سه.
تا در ساک رو باز میکنن هر سه تایی بیهوش روی زمین میافتن.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق وویونگ - نیمه شب
وویونگ هنوز خوابش نبرده و توی جاش هی وول میخوره و با خودش میگه: «هدف اون دختر چیه؟ یه لحظه با نیکونه، یه لحظه با چانسونگه، آه... با جونسو که تا کجاها پیش رفته، نکنه بخاطر اینکه همگروهیمون نکردیمشون میخواد گروهمون رو بهم بزنه، (آهی میکشه) باید یه جوری به بقیه بگم».
روز بعد
داخلی - اداره JYP - اتاق تمرین - ظهر
بخاطر برنامه های کاری زیاد، پسرا مجبور شدن امروز که تعطیله رو هم برای تمرین برن اداره. همه در حال تمرین کردنن که یهو جونسو میگه:
_ بچه ها دخترا!
وویونگ آروم به جونسو میزنه و با ابروهاش به جوسوب که یکم اون طرفتر نشسته اشاره میکنه.
جوسوب که حرف جونسو رو شنیده خودشو به اون راه میزنه ولی خوب گوشش رو تیز میکنه که بشنوه چی میگن. جونسو آروم میگه:
_ آروم میگم نشنوه... ای کاش قبل از اینکه بیایم اینجا رفته بودم پیششون. نکنه الان از حال رفته باشن.
چانسونگ: برای چی باید از حال رفته باشن؟
جونسو: آخه دیشب یه کاری کردم، فکر میکنم بدنشون تحمل کاری که کردم رو نداره.
جونهو با ناامیدی میگه:
_ جونسو! چیکار کردی؟ با کدومشون؟
جونسو با مظلومیت میگه:
_ هر سه تاشون.
یهو همه ی پسرا با هم جونسو رو به عقب هل میدن و میگن:
_ خیلی نامردی.
با این حرکت پسرا، جوسوب که تمام حرفاشون رو شنیده از جا میپره ولی سریع خودشو مشغول کار کردن نشون میده. جونسو با ناراحتی میگه:
_ نامرد خودتونید، من فقط بخاطر شما و فیلمبرداری اون کارو کردم. (به جوسوب نگاه میکنه و متوجه میشه که داره به حرفاشون گوش میده) اصلا بذارید وقتی رفتیم خونه بهتون توضیح میدم.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - عصر
پسرا تا وارد خونه میشن تکیون به جونسو میگه:
_ زودباش بگو ببینیم چیکار کردی؟
جونسو بدون توجه به تکیون سریع به طرف اتاق نیکون میره و در رو باز میکنه و یهو یه بوی عجیبی خونه رو پر میکنه، وویونگ دماغش رو میگیره و میگه:
_ جونسو باز جورابتو نشستی؟
جونهو که حالش داره بهم میخوره میگه:
_ وویونگ دماغت کیپه؟ این بوی یه جوراب نیست، انگار صدتا جورابه.
یهو صدای جونسو از توی اتاق نیکون میاد که میگه:
_ پسرا زود بیاید کمک.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - عصر
پسرا با عجله وارد اتاق میشن و با یه ساک پر جوراب بوگندو و دخترا که بیهوش روی زمینن مواجه میشن. دخترا رو سریع از اتاق بیرون میبرن و تکیون میگه:
_ سریع هوای خونه رو عوض کنید منم میرم توی اینترنت در مورد مسمومیت جستوجو میکنم.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - شب
پسرا بعد از کلی تلاش برای بهوش آوردن دخترا بی نتیجه یه گوشه نشستن و دخترا هم بیهوش روی مبلن. جونسو با ناراحتی میگه:
_ فکر نمیکردم اینطوری بشه. من فقط میخواستم موقع فیلمبرداری ازشون صدا در نیاد. از شانس امروزم که برای فیلمبرداری نیومدن... بیاید ببریمشون دکتر.
وویونگ: اول اینکه چطوری ببریمشون؟ دوم اینکه خودشون حالشون خوب میشه.
نیکون: نمیخواد اینطوری بهشون خیره بشید تا بیدار شن، برید پی کاراتون من مراقبشونم. (رو به وویونگ) یکی از اون کتاباتو برام بیار تا بخونم.
همه شون میرن و نیکون بالای سر دخترا مشغول کتاب خوندن میشه. بعد از یه مدتی موبایلش زنگ میزنه جواب میده و جوسوب از پشت تلفن میگه:
_ براتون یه خبر خوب دارم. خیلی اتفاقی فهمیدم که فردا برای فیلمبرداری میان. گفتم بدونید، براتون بهتره. بازم میگم مواظب باشید آتو دست این رسانه ها ندید. اگه براتون شایعه درست بشه و از طرفداراتون کم بشه خودتون ضرر میکنید.
نیکون: ممنون داداش جوسوب حتماً چیزایی که گفتی رو به بچه ها میگم، نگران نباش مراقبیم.
نیکون به پسرا میگه و تصمیم میگیرن تا صبح نوبتی مراقب دخترا باشن تا بهوش بیان.
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نیکون - شب
جونسو اولین کسیه که مراقب دختراس همینطور که بالای سرشون نشسته با خودش میگه: «خیلی زیاده روی کردم، آخه چرا هرکاری میکنم به بن بست میخوره؟! اون از ترسوندن منصوره و اینم از بیهوش کردنشون. انگار این کارا فایده ای نداره.... شاید هم بعد از اینکه بهوش بیان بذارن دربرن.»
بعدش نوبت تکیونه که مراقب دخترا باشه، تکیون هم همینطور که نشسته دستی توی سر نسترن میکشه و با خودش میگه: «منو باش درمورد حرفای جونسو چه فکری کردم، حتی اگه جونسو میخواست نسترن راضی نمیشد، اون از جونسو خوشش نمیاد.»
نوبت به وویونگ میرسه و وویونگ هم که خیلی کنجکاوه همینطور که به نسترن نگاه میکنه با خودش میگه: «این دختره رو که تکیون میخواد گول بزنه (به منصوره نگاه میکنه) اینم که اون سه تا میخوان گول بزنن (با تعجب به مرضیه نگاه میکنه) پس چرا هیچ کسی سعی نمیکنه اینو گول بزنه، شاید چون بزرگتره! واقعا چرا همشون رفتن طرف منصوره؟! مگه اون چی داره؟!»
نوبت چانسونگ میشه و چانسونگ وقتی میبینه باید یک ساعت بیکار بشینه، میره و یه ظرف بزرگ پر از موز میاره و کل یک ساعت رو موز میخوره.
نوبت به جونهو میرسه تا وارد اتاق میشه و پوست موزها رو میبینه به چانسونگ میگه:
_ چرا اینقدر موز خوردی میخوای فردا کل فیلمبرداری رو توی توالت باشی؟
چانسونگ هم که خوابالوئه با مظلومیت میگه:
_ خب چیکار میکردم؟
بعد از اینکه چانسونگ میره جونهو توی فکر فرو میره و با خودش میگه: «چرا اینا بهوش نمیان؟ یعنی باید چیکار کنیم که بهوش بیان؟ ... نکنه مثل داستانای افسانه ای با یه بو♥سه ی شاهزاده بیدار بشن، باید به نیکون بگم ببوسشون تا بیدار بشن.» جونهو بعد از کلی فکر کردن آخر به این نتیجه میرسه که شاید بو♥سه ی امپراتور هم بتونه بیدارشون کنه، پس به طرف دخترا میره و نسترن رو که سر تخت خوابیده میخواد ببو♥سه که یهو نیکون که تازه وارد اتاق شده با عصبانیت میگه:
_ جونهو داری چه غلطی میکنی؟
جونهو با مظلومیت میگه:
_ میخواستم با بو♥سه ی امپراتوریم بیدارشون کنم. چه خوب شد اومدی آخه شاید با بو♥سه ی امپراتور بیدار نشن ولی حتما با بو♥سه ی شاهزاده بیدار میشن.
نیکون با تأسف سری تکون میده و میگه:
_ فکر کردی کارتونه؟ پاشو برو توی اتاقت.
جونهو با مظلومیت بلند میشه و میره. نیکون با ناراحتی به دخترا نگاهی میکنه و با خودش میگه: «اگه زودتر از اینجا برن به نفع خودشون هم هست، اینطور که پسرا پیش میرن معلوم نیست تا چند روز دیگه چه بلایی سرشون میاد... خودشون که راضی نمیشن برن پس باید ... داداش جینیونگ رو راضی کنم تا زودتر بیخیالشون بشه.»
روز بعد
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - صبح
نیکون سریع در اتاقش رو قفل میکنه و کلیدش رو یه جای امن قایم میکنه. و روی مبل خودش رو به خواب میزنه. دقیقا همین لحظه گروه فیلمبرداری یواشکی وارد خونه میشن و فیلمبرداری رو شروع میکنن. همه ی پسرا رو از خواب بیدار میکنن و مجری از نیکون میپرسه:
_ چرا توی نشیمن روی مبل خوابیده بودی؟
نیکون: دیروز در اتاقم رو قفل کرده بودم ولی بعدش هر چقدر گشتم کلیدش رو پیدا نکردم.
جوسوب که پشت صحنه ی فیلمبرداری حضور داره با این حرف نیکون متعجب میشه و با خودش میگه: «چرا در اتاقش رو قفل کرده!؟».
داخلی - خانه ی 2PM - اتاق نشیمن - ظهر
بعد از کلی فیلمبرداری، مجری با طعنه میگه:
_ من فکر میکنم الکی میگید کلید رو گم کردید، واقعا چی توی اتاق نیکون قایم کردید؟
تکیون: برای چی باید دروغ بگیم؟ ما چیزی نداریم که پنهان کنیم.
یهو یکی از اعضای پشت صحنه ی فیلمبرداری میگه:
_ من میتونم با سنجاق در رو باز کنم.
مجری: پس اگه واقعا چیزی قایم نکردید، اجازه بدید اون بیاد با سنجاق در رو باز کنه.
پسرا بهت زده به همدیگه نگاه میکنن.
پایان قسمت دهم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر